آفتاب
در گفتگوی تفصیلی با مهر عنوان شد؛

شهرها تبدیل به جزایری خشک در میان بیابان می‌شوند

شهرها تبدیل به جزایری خشک در میان بیابان می‌شوند

استاد دانشگاه علامه طباطبایی می‌گوید با رشد نامتعادل شهرها و تخریب محیط زیست، شهرها به زودی تبدیل به جزایری خشک درمیان بیابان می شوند ودولتها برای رفع این چالشها در تله سیاستی گیر کرده اند.

خبرگزاری مهر، گروه جامعه: پرویز اجلالی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است «شهر» که در گذشته جان‌پناه انسان‌ها بوده اما اکنون این وظیفه و کارکرد را از دست داده است. ایجاد امنیت برای شهروندان به عنوان یکی از مهمترین کارکردهای شهر و همچنین نسبت شهر و دانشگاه از دیگر مباحثی است که استاد جامعه‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی در این مصاحبه به آن پرداخته است.

*شهر چه کارکردهایی برای انسان شهرنشین داشته است که در طول قرن‌های گذشته روز به روز بر رونق آن افزوده شده است؟ در جایی گفته بودید که شهر مفهوم و پدیده ای چندمعنایی است. این مفهوم چه ویژگی‌هایی دارد؟

معانی شهر را می توان همچون دوائر متحدالمرکزی تصور کرد که از پایه‌ای‌ترین مفهوم در مرکز تا انتزاعی‌ترین و ذهنی‌ترین مفهوم در دوایر بیرونی تغییر می‌کند. پایه‌ای‌ترین مفهوم شهر، جان پناه یا سکونتگاه است. انسان‌ها را اگر در طبیعت رها کنیم توان بقا ندارند. سکونتگاه‌های کوچک مبتنی بر کشاورزی هم تا حد کمی موجبات تکامل و انسان شدن انسان را فراهم کردند. اما تمدن بشری با شهر و در شهر پدید آمد. شهرها همواره کامل‌ترین و پیچیده‌ترین جان‌پناه برای بقای اجتماعات انسانی بوده‌اند. در این جان‌پناه‌ها انسان می‌توانست در درجه اول نیازهای اولیه برای زنده ماندن مثل آب سالم، هوای سالم، مسکن پایدارو سپس نیازهای پیچیده‌تری مثل ایجاد امنیت را با استفاده از موجودیتی به نام دستگاه حکومت و امکان ارتباط با دیگر شهرها و روستاها را از طریق راه و وسائل نقلیه و تجارت برای گروه بزرگی از مردم فراهم آورند. انسان‌ها این کار را با ساختن تکنولوژی‌ها و نهادهای اجتماعی مناسب و سازگار با محیط زیست انجام می‌دادند.

انسان‌ را اگر در طبیعت رها کنیم توان بقا ندارد، تمدن بشری با شهر و در شهر پدید آمد. شهرها همواره کامل‌ترین و پیچیده‌ترین جان‌پناه برای بقای اجتماعات انسانی بوده‌اندمعنای دوم شهر که با اتکا به معنای اول شکل می‌گرفت، مکان مناسبی برای تولید، توزیع و مصرف اجتماعات انسانی بود. معنای سوم آن اجتماعی با ویژگی بارز تنوع وگونه‌گونی بسیار است. زیرا برخلاف روستاها، شهرها از عهد باستان تاکنون همواره بستر تنوع و تکثر اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بوده‌اند و انواع مشاغل و فعالیت‌ها، اقسام اقوام و نژادها و طبقات اجتماعی و دامنه وسیعی از خرده‌فرهنگ‌ها را در خود جای می‌داده‌اند و به دلیل همین تنوع همواره شهرها در آنِ واحد از سویی  شاهد حدی از مبارزه و از سوی دیگر درجه‌ای از همکاری میان طبقات و اقشار گوناگون اجتماعی بوده‌اند. یکی دیگر از نتایج این تنوع و تکثر این بوده که در همه دوران‌ها در مقام مقایسه، شهرها و به ویژه شهرهای بزرگ، مراکز اصلی خلاقیت و نوآوری در همه تمدن‌ها بوده‌اند.

افزون بر معانی فوق، شهرها همچنین مرکز حکومت‌داری و دیوان‌سالاری بوده و بر سرزمین‌های اطراف حکم می‌رانده‌اند. بالاخره در همه زمان‌ها و سرزمین‌ها همواره مردم شهرها و به ویژه شهرهای بزرگتر در مقایسه با روستا از آزادی بیشتری برخوردار بوده و در تعیین سرنوشت خود مشارکت بیشتری داشته‌اند. برای هر کدام از این معانی می‌توان ده‌ها مثال از شهرهای ایران و جهان آورد. سرانجام  بررسی تاریخی نشان می‌دهد که شهرها تا وقتی که حداقل به طور نسبی قادر به انجام این وظایف باشند، باقی می‌ماندند.

* با توجه به سابقه شهرنشینی در ایران، شهر ایرانی چه مختصاتی داشته است و شهرهای امروزی تا چه اندازه میراث شهرهای دیروزی را با خود دارند؟

وقتی به گذشته نگاه  می‌کنیم، می‌بینیم که با توجه به  امکانات و ویژگی‌های طبیعت ایران‌زمین و همچنین شیوه‌های زندگی موجود در این سرزمین؛ شهرهای سنتی ایرانی به‌طور نسبی وظیفه جان‌پناه بودن را به خوبی انجام می‌داده‌اند. یکی از مهارت‌های مهم همه ملت‌های متمدن که از پیش شرط‌های رشد شهرنشینی است، انتقال سالم آب میان سکونتگاه‌ها و درون آن‌هاست که از این لحاظ شهرنشینی سنتی ایران نمونه‌ای برجسته است.

اگر توجه کنید در این سرزمین خشک، حتی در کویری‌ترین شهرهای ایران هم به مدد اختراع شگفت‌انگیز قنات، آب سالم در دسترس همگان بوده و کشاورزی در شهر و ده رونق داشته است و نهادهای اجتماعی  مدیریت آب به خوبی کار می‌کرده‌اند. «شاردن» در سفرنامه خود می‌نویسد که حداقل در نیمه اول سال در اصفهان هیچکس از گرسنگی نمی‌میرد، چون هرچه که نباشد خربزه مفت است. علاوه برفراورده‌های کشاورزی در شهرهای ایرانی قدیم در اکثر دوران‌های تاریخی، به مدد وجود شیوه زندگی کوچ نشینی، گوشت و لبنیات هم در شهرها فراوان بوده است. در اکثر سفرنامه‌ها به غذاها و میوه‌های خوشمزه ایرانی اشاره شده است. اگر به معماری این شهرها توجه کنیم متوجه می‌شویم که معماران ایرانی در آن روزگاران با استفاده از مصالح محلی بناهایی کاملاً مناسب با شرایط اقلیمی می‌ساخته‌اند. این خلاقیت را حتی در معماری خانه‌های معمولی می‌شد، دید. بناهای خاص که جای خود دارد. با وجود این که بیشتر بناهای ارزشمند در طول تاریخ با تهاجم‌های دائمی مهاجمان و عادت زشت تخریب آثار گذشتگان (مثلاً در مقایسه با اروپا) از میان رفته، اما همانقدر هم که مانده شاهدی بر جاری بودن عقلانیت و خلاقیت در روح شهر سنتی ایرانی است. در مجموع شهرهای ایرانی به عنوان جان‌پناه بی عیب نبودند، اما وظایف اصلی خود را کم و بیش به درستی انجام می‌دادند.

اگر برنامه‌ریزی درستی نباشد، شهرها مرتباً باغ‌ها و مزارع را می‌خورند. آبها را مصرف یا آلوده می‌کنند و جلو می‌آیند تا تمام واحه را در بربگیرند و شهرها تبدیل به جزایر خشک در میان بیابان بشوند این درحالی است که اگر به اکنون توجه کنید، به سادگی می‌شود دید که شهرهای ما رابطه بسیار نامتعادلی با طبیعت دارند. ایران سرزمینی «واحه» است. این را هرکس که سوار اتومبیل شود و در جاده‌های کشور سفر کند با چشم خود می‌بیند. مدتی در بیابان سفر می‌کنید به یکباره به آب و آبادانی می‌رسید، از شهر و روستاهای اطراف آن که گذشتید دوباره بیابان است تا به واحه بعدی برسید و این داستان ادامه دارد (کناره خزر را استثنا کنید). واحه جایی است که آب هست. ابتدا روستاها و مزارع و باغ‌ها حول منابع آب قابل انتقال شکل گرفته‌اند. سپس روستای بزرگی به شهر یعنی مرکز تجارت وحکومت تبدیل شده است. استفاده از آب‌های زیرزمینی در این واحه‌ها با سرعت و حجمی مناسب با سرعت جمع شدن آب در این سفره‌ها انجام می‌شد و چون جمعیت کم بود معمولاً تعادل برقرار می‌شد، اما با رشد پرشتاب جمعیت و نیاز به آب بیشتر و استفاده از روش‌های استحصال آب مدرن تعادل آبی کاملا به هم خورده است. نظام انتقال میان شهرها از طریق قنات هم از میان رفته. نظام سدسازی هم به تعادل کمکی نکرده است.

یک نقطه ابهام دیگر پیامد گسترش شهرهاست، همان‌طور که گفتم شهرها در قلب واحه‌ها قرار دارند. بنابر این با باغ‌ها و مزارع و روستاها محاصره شده‌اند. حال که جمعیت زیاد شده است، اگر برنامه‌ریزی نباشد، شهرها مرتباً باغ‌ها و مزارع را می‌خورند. آبها را مصرف یا آلوده می‌کنند و جلو می‌آیند تا تمام واحه را در بربگیرند و شهرها تبدیل به جزایر خشک در میان بیابان بشوند. شهرهای امروز ما نتوانسته‌اند میان حمل و نقل و زندگی انسانی هم تعادلی ایجاد کنند. داستان آلودگی هوا و پارکینگ شدن شهرهای بزرگ، که آینده شهرهای کوچک هم هست، را کیست که نداند واز بابت آن غصه نخورد؟ می‌گویند با تکامل اجتماعی و رشد صنعت، وابستگی انسان‌ها به الطاف طبیعت کم می‌شود، اما ظاهراً فعلاً اوضاع برعکس شده است. در شهرهای قدیم مردم مجبور نبودند برای کشیدن یک نفس بدون آلودگی، منتظر باران بمانند. زمان شیخ شیراز، نفس ممد حیات بود، امروزه قاتل جان شده است. اگر به مسئله مسکن نگاه کنیم هم همین بی‌تعادلی خطرناک دیده می‌شود. ابتدا هجوم جمعیت و بالارفتن تقاضا برای زمین و ساختمان در شهرها به سودآور شدن ساخت و ساز انجامید. سپس کسادی اقتصاد و بی رونقی تولید، سرمایه‌ها را به سمت ساخت و ساز کشاند و عدم نظارت صحیح شهرداری‌ها و دولت و حتی کمک شهرداری‌ها طی حداقل دو دهه به زیر پا گذاردن قانون توسط سازندگان، در کلان شهرها و به ویژه تهران یک طبقه مرفه سرمایه‌دار مستغلاتی عمومی-خصوصی و یک شهر پر از برج‌های تجاری و مسکونی و اتوبان از سویی و حاشیه‌های فرسوده و یا پر از بناهای سست و غیر رسمی از سوی دیگر و یک زندگی شهری بی‌کیفیت و نابرابر و شهروندانی ناراضی، بیمار و یا افسرده انجامید. این شهرها از لحاظ ایمنی در مقابل سوانح و مصیبت‌ها هم با توجه به رشد کالبدی و جمعیتی که داشته‌اند از تعادل برخوردار نیستند، هرچند که بناهای امروزی از بناهای سنتی بسیار مستحکم‌تر هستند، اما هنوز نتوانسته‌ایم به جایی برسیم که با وجود این همه قانون و مهندس و نهادهای پژوهشی مربوط به مهندسی و ساخت و ساز بتوانیم از مقاوم بودن حتی بناهای مهم و شاخص مثل بیمارستان‌ها و برج‌ها، بناهای دولتی یا حتی مدارس در مقابل زلزله مطمئن باشیم.

این مشکلات فقط به شهرهای بزرگ اختصاص ندارد. شهرهای کوچک و روستاها هم وضعیت متعادل و معقولی ندارند. این‌ها فقط بخشی از بی‌تعادلی‌ها بودند. به واقعیت‌های بسیار دیگری  می‌توان اشاره کرد، اما فکر می‌کنم همین مثال‌ها کافی باشد تا بپذیریم که متأسفانه امروزه شهرهای ما جان‌پناه‌های خوبی برای ساکنانش نیستند. میان بستر طبیعی‌شان، کالبدشان، جمعیت‌شان، زندگی اجتماعی درونشان و روح و فرهنگشان تعادل کافی وجود ندارد، پس آینده ندارند. فقط در اینجا یک نکته را هم باید اضافه کنم که البته برخی از این مشکلات به شهرنشینی امروز در جهان وبه ویژه کلان شهرها در همه جا برمی‌گردد. اما بدون شک شهرهای ما در میان شهرهای جهان جزو پر مشکل‌ترها  هستند.

*با توسعه شهرنشینی در کنار ایجاد امنیت برای انسان شهری، یک موضوع دیگر هم خودنمایی می کند. علم و دانش که پیش از آن به صورت سینه به سینه به نسلهای جدید منتقل می شد، صاحب نهادی مستقل می شود که بعدها دانشگاه نام می گیرد. رابطه متقابل شهر و دانشگاه چگونه است؟

بهتر است مثل شهر بحث را با این پرسش شروع کنیم که دانشگاه چه معنایی می‌تواند با خود حمل کند. اگر معنای دانشگاه موسسه تولید مدرک تحصیلی و توزیع آن در میان جوانان باشد، شاید تأثیر اندکی بر شهرنشینی داشته باشد. یا اگر هدف دانشگاه تلقین ایدئولوژی و ساختن آدم‌های ماشینی کپی یکدیگر باشد به نظر نمی‌رسند بتواند نقشی در تعیین آینده شهرها ایفا کند و چون طبیعت جامعه پیچیده امروز تنوع‌طلب است و از یکنواختی وهمسانی می‌گریزد، احتمالاً به کار حکومت هم نخواهد آمد. اما دانشگاه می‌تواند مرکز خلاقیت وعقلانیت جامعه باشد. ممکن است بخشی از این ظرفیت اندیشگی و عقلانیت به مفاهیم انتزاعی و یا پرسش از این که ما انسان‌ها از کجا آمده‌ایم و به کجا می‌رویم اختصاص یابد، اما دانشگاه‌های خلاق و پیشرفته امروز جهان قسمت اعظم ظرفیت‌های خود را در خدمت به کارگیری عقلانیت خلاق در قالب پژوهش نظری و کاربردی برای پاسخ دادن به معضلاتی که بشر امروز با آن‌ها روبه‌روست به کار می‌گیرند و همان‌طور که گفتیم یکی از این مشکلات همان بی‌تعادلی‌ها در رابطه شهر با طبیعت و شهروندانش است.

به سخن دیگر یک تعادل دیگری که باید وجود داشته باشد، تعادل میان رشد دانش خلاق تولید شده در دانشگاه و رشد شهر است. اگر این دو رشد باهم سازگار نباشند، شهر دچار کژروی (یا به قول مصطلح امروز در ایران آسیب) می‌شود. زیرا عقلانیت طبیعی ساکنان شهر هرچند بسیار مهم است، هیچگاه برای اداره شهرهای بزرگ و مهم کافی نبوده است. از زمان مصر باستان تاکنون همواره دانش  و حتی هنر نقش مهمی در طراحی و اداره شهرها داشته‌اند. اما این را هم باید به یاد آورد که علاوه بر شهرنشینی تمدن دو ضلع دیگر هم دارد، یکی خط که منتقل کننده دانش است که مرکزش همان دانشگاه است ودیگری دولت. پس دانشگاه وقتی می‌تواند بر شهر تأثیر اساسی بگذارد که اولاً مرکز توانمند عقلانیت و خلاقیت باشد و ثانیاً سیاستگذاری بخش عمومی وخصوصی بر پایه تولیدات علمی دانشگاه انجام شود. دانشگاه عاقل و خلاق و کوشا برای رفع مشکلات زندگی مردم فقط می‌تواند با یک حکومت عاقل و خلاق و در یک جامعه تا حدامکان پذیرای خرد و آفرینندگی نقش بازی کند ولاغیر.

*به طور مشخص در ایران امروز وضعیت از این منظر چگونه است؟

نمی‌توان گفت که در کشور ما این رابطه بین شهر و دانشگاه وجود نداشته، حداقل در حوزه علوم اجتماعی که من تا حدودی از آن اطلاع دارم، از همان آغاز فعالیت موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران که اولین پژوهشکده دولتی علم اجتماعی ایران بود مطالعات شهری اهمیت بسیاری داشته‌اند، در سایر رشته‌های مرتبط هم همین طور. اما همین طور که همه می‌بینیم این رابطه نتوانسته از کاهش کیفیت زندگی در شهرهای ما جلوگیری کند. چرا؟ اگر بخواهیم فهرستی از علل ارائه کنیم بسیار طولانی می‌شود. من سعی می‌کنم هنوز هم البته در سطح کلی به  مشکلاتی که فرا راه مدیریت شهری از سویی و دانشگاه از سوی دیگر بوده اشاره کنم. واقعیت این است که شهرهای مدرن ایران هم مثل همه شهرهای مدرن دنیا که بر اساس اقتصاد بازار اداره می‌شوند، نه براساس تصمیمات شهرسازان یا شهروندان یا حتی مدیران دولتی، بلکه بر اساس منافع و انگیزه‌های صاحبان سرمایه که در زمین و ساختمان سرمایه‌گذاری می‌کنند، رشد کرده است.

کد N1912287

وبگردی