آفتاب
گفت‌وگوی مهر با مجتبی احمدی؛

چمران و مبارزه آرمانخواهانه عاری از توهم/ مسئله چمران انسان است

چمران و مبارزه آرمانخواهانه عاری از توهم/ مسئله چمران انسان است

احمدی، پژوهشگر مسائل جهان اسلام معتقد است آرمانخواهی شهید چمران مبتنی بر یک واقع‌گرایی انسانی و در نتیجه عاری از وجوه توهمی، تخیلی و ایدئولولوژی‌زده بود.

خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ: مجتبی احمدی، کارشناس ارشد فرهنگ و ارتباطات، پژوهشگر حوزه جهان اسلام و عضو شورای مرکزی اتحادیه بین المللی امت واحده است. او سالها است در خصوص اوضاع و مسائل خاورمیانه که تحت تاثیر قرائت‌های متنوع از اسلام است مطالعه کرده و می‌کند و بویژه در خصوص قرائت و فهم امام موسی صدر از اسلام که بر فهم شهید چمران از دین هم بسیار موثر بود، کار کرده است.

به مناسبت سالگرد شهادت مظلومانه شهید دکتر مصطفی چمران در خصوص اندیشه‌ها و منش دینی و آرمانخواهانه شهید چمران با او به گفت‌وگو نشستیم.

فهم و خوانش شهید چمران از اسلام به خوانش امام موسی صدر نزدیک بود که اصطلاحاً به عنوان «فهم و خوانش اجتماعی از دین» شناخته می‌شود. خوانشی که بر انسان اجتماعی تاکید می‌گذارد و در آن معنویت این‌جهانی، آزادی، عدالت و برابری را پیگیری می‌کند. خاستگاه این نگاه اجتماعی از دین از کجاست و چرا امروز از این نگاه فاصله گرفته شده است؟

این نوع فهم و خوانش از دین من را یاد این شعر جناب حافظ می‌اندازد که «گفت حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایم/ از می لعل حکایت کن و شیرین‌دهنان». واقعیت این است نوع خوانش یا نوع فهم امثال شهید دکتر مصطفی چمران از دین این است اساسا مسئله ادیان، «خداوند» نیست، چون خدا غنی بالذات است، بلکه مسئله دین، اتفاقاً انسان است که فقیر محض است. قرآن می‌فرماید «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ، وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» بنابراین، شهید چمران و امام موسی صدر تلاش می‌کردند در خدمت انسان باشند و انسان را از منجلابی که در این دنیا به آن گرفتار آمده است، نجات دهند.

همانگونه که باز حافظ گفت دنیا «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل» است و انسان در این گرداب تیره و تار عمیقا نیاز به دستگیری و هدایت دارد. زیرا انسان موجوی است که در ملغمه‌ای از شهوات و ضعفها آفریده شده و شیطان و شیاطین هم به راحتی او را فریب می‌دهند و نمونه آدم ابوالبشر هم برای توجه ما به همین نکته است. لذا به نظر می‌رسد خاستگاه فهم و خوانش شهید چمران همین مسئله باشد و ایشان خودشان را در این طرح تعریف می‌کردند و از همه سو در خدمت انسان فعالیت می‌کردند.

بنابراین من فکر می‌کنم وجه تمایز شهید چمران و امام موسی صدر با ما در این بود که آنها خیلی درد انسان داشتند! ضمن اینکه در این راه صبور هم بودند و به دنبال این نبودند که یک شبه همه چیز را درست کنند. از سوی دیگر دنبال تحکم و تصلب هم نبودند، بلکه واقعا در پی هدایت بودند و این هدایت از جنس لطافت و غمخواری و پدرانه و مادرانه است. شما حتی اگر یک بچه خیره‌سر داشتید که اشتباه کرده بود و راه خلافی را طی کرده بود، هدایت و رام و آرام کردنش فقط با محبت و رحمت و لطافت امکان‌پذیر است.

فعالیت‌هایی که شهید چمران داشتند و نسبتی که با اندیشه‌های امام موسی صدر برقرار کرده بودند باعث شده بود خوانشی به‌روز شده از دین را در ایشان شاهد باشیم. چون به نظر می‌رسد این دو بزرگوار در دوران جدیدی که ما شدیداً با عوارض سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حتی تکنیکی ویژه‌ای مواجه بودیم، قصد داشتند همین اندیشه دینی مبتنی بر انسان امروزی را پیش ببرند. مختصات این حرکت چه بود؟

آنها از سویی با انسان در دوران معاصر مواجه بودند؛ دورانی که نگاهی شدیداً منفی به دین ایجاد شده بود و تحت تاثیر ایدئولوژیهای قدرتمند قرن بیستم قرار داشت. از سوی دیگر تحت تاثیر تحولات سیاسی و اجتماعی و اخلاقی غرب و شرق انسان معاصر بیشتر درگیر و سرگشته شده. در این شرایط بود که شهید چمران و امام موسی صدر هم خودشان را بیشتر درگیر انسان امروزی کرده بودند و غمخواری و دردمندی‌شان برای انسان به حد اعلی رسیده بود.

شهید چمران و امام موسی صدر شدیدا غمخوار انسان معاصر بودند و اتفاقا این وجه از دین را خیلی خوب فهمیده بودند. اینکه اصالت دین به بحث هدایت است و هدایت در بستر محبتی فراگیر امکانپذیر است و خداوند هم در خصوص پیامبر فرمود؛ پیامبر رحمت بر همه عالمیان است، نه یک فرقه خاصشما زندگی شهید چمران را که مطالعه می‌کنید می‌بینید که ایشان اساسا مدل رفتارش همین دردمندی و غمخواری برای انسان است. ایشان هر چه می‌توانست برای این انسان انجام داد؛ از خودش و زندگی‌اش گذشت، از تحصیلاتش گذشت، از همه پرستیژ اجتماعی و موقعیت شغلی‌ای که می‌توانست در آمریکا داشته باشد، گذشت و در آن مقطع به سراغ آموزش نظامی و بعد از آن به تربیت نیروهای نظامی برای جنگ‌های چریکی پرداخت.

نکته جالبی که در اینجا وجود دارد همین است که آن شخصیتی که دست به سلاح برده و جنگ چریکی برده است، همان شخص بسیار لطیفی و انسان‌مدار و انسان‌دوست دردمند انسان است که انسان که سهل است، اگر برگی از درخت می‌افتاد، درد می‌کشید و از منظری زیباشناختی و عرفانی از «مرگ برگ» سخن می‌گفت و فانی بودن حیات و انسان حرف می‌زد!

به نظر من اتفاقا این این ابعاد ظاهرا متضاد بود که هر دوی آن بزرگواران را به هم رساند و باعث شد هر دو طرح و برنامه‌ای را تدوین کنند که در قالب آن بتوان انسان امروزی را در موقعیت‌های مختلف جغرافیایی اعم از لبنان و مصر و ایران و فلسطین و... به سمت هدایت و پرورش و  رستگاری پیش برد.

ممکن است این انتقاد به این نوع از فهم نسبت به شهید چمران و امام موسی صدر وارد شود که ایشان صرفا انسانی شیعه بود که برای پیش‌برد اهدافی که در مکتب تشیع وجود داشت حرکت کرد و اینگونه که شما می‌گوئید چندان درد عامی به عنوان درد انسان و انسانیت وجود نداشته است!  

درست است که آن دو عزیز در این راه تاکیدشان بر گروهی از انسانها به عنوان شیعیان بود که در همان دوران شدیداً دچار ضعف شده بودند و بارها و بارها در طول تاریخ تحقیر شده بودند، ولی اتفاقا نگاهشان اصلاً فرقه‌ای نبود و فعالیتشان در کشورهای دیگر و بین فرقه‌های دیگر هم گواه همین امر است. ایشان کاملا درکی انسانی از شرایط داشتند و بر مبنای همان درمندی در خصوص انسان طرح‌هایشان را پیش بردند.

آنگونه که من از فعالیت و رفتار و آثار این دو بزرگوار می‌فهمم، مسئله برای آنها هدایت بود و ایشان به تاسی از پیامبر واقعا حریص به هدایت بودند؛ در دین ما آمده است که پیامبر حریص بر هدایت مردم بودند و به قول ما اصلا ول‌کن ماجرا نبود تا جایی که گویی خداوند در این مسیر نگران است و به ایشان نهیب می‌زند که «می‌خواهی خودت را برای ایمان آوردن مردم به کشتن بدهی؟» پیامبر را شدیدا در این مسیر اذیت کردند ولی ایشان هیچ وقت دنبال انتقام نبود و در نهایت رافت و رحمت با مردم روبرو شد، به طوری که اگر خاری به پای هر کدام از مردم می‌رفت، انگار تیری بود که به قلب پیامبر نشسته بود!

فکر می‌کنم فهم شهید چمران و امام موسی صدر از دین هم در این مسیر قرار داشت و این دو بزرگوار مسئله‌شان درد انسان بود، آنها شدیدا غمخوار انسان معاصر بودند و اتفاقا این وجه از دین را خیلی خوب فهمیده بودند. اینکه اصالت دین به بحث هدایت است و هدایت در بستر محبتی فراگیر امکانپذیر است و خداوند هم در خصوص پیامبر فرمود «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» پیامبر رحمت بر همه عالمیان است، نه یک فرقه خاص.

شهید چمران و امام موسی صدر مبتنی بر واقعیت انسانی پیش می‌رفتند و نگاهشان اصلاً یک نگاه توهمی، ایدئولولوژیک و ذهنییت‌گرا نبود. چون تجربه زیسته آنها در بستر واقعیت‌ها رقم می‌خورد. شهید چمران کسی نیست که یک گوشه نشسته باشد و بگوید «مرگ بر آمریکا»؛ او کسی است که خودش در آمریکا تجربه زیسته دارد و در انجا درس خوانده استالبته باید تاکید کنم یکی از اقتضائات همان رحمت این است که شما با یکسری از آدمهایی که این نظام رحمت را به هم می‌زنند اتمام حجت ‌کنید و حتی اصطلاحاً سرشاخ هم بشوید. این بویژه در مورد فهم شهید چمران خیلی مهم است. چه می‌شود که ایشان می‌آیند در عرصه مقاومت و سلاح به دست می‌گیرند و مبارزه مسلحانه می‌کنند؟ چرا به کمک امام موسی صدر «جنبش امل» را تشکیل می‌دهند و جنگهای چریکی و آموزش نظامی راه می‌اندازند و...؟

بنابراین نباید فکر کنیم که وضعیت بشر آنقدر هم نرم و آرام و بدون چالش نیست که همه چیز با توصیه و نصیحت و ارشاد حل بشود، بلکه یکسری واقعیات انسانی تلخ در زندگی انسان وجود دارد که ما برای اینکه نظام رحمت به هم نخورد، باید با نظام ظلم و نابرابری و فساد و... مبارزه کنیم.

اتفاقا همین مسئله شخصیت شهید چمران را جذاب می‌کند؛ ما با شخصیتی مواجه‌ایم که شدیداً دغدغه آزادی انسان، لطافت و کرامت و عطوفت و اخلاق انسانی دارد و در موارد بسیاری به خاطر همین ویژگی‌هایش، تلاش می‌شود توسط جماعتی موسوم به «روشنفکر» هم مصادره گردد و هم از چنین شخصیت مبارزی برای تضعیف جریان آرمانخواهی دینی استفاده شود؛ اما در عین حال شخصیتی است که شدیداً آرمانخواه و دیندار است که  برای اعتقادات و آرمانهایش سلاح به دست می‌گیرد و آرزوی شهادت دارد! یعنی او همان اندازه برای آزادی و کرامت انسان می‌جنگد که برای ایدئولوژی و آرمانش مبارزه می‌کند. این وجه متعارض‌نمای شهید چمران - برای طیف خاصی از امروزی‌ها - از کجا ناشی می‌شود و در دوره‌ای که قشر خاصی القا می‌کنند اساساً آرمان‌خواهی با آزادی‌خواهی در تعارض است و باید بین این دو یکی را انتخاب کرد، چه درسی می‌تواند برای ما داشته باشد؟

من معتقدم آرمانخواهی اینچنینی اتفاقا با نگاه‌های مبتنی بر ایده‌آلیسم اتفاق نمی‌افتد، هر چند که می‌تواند اتفاق بیفتد و حتی جنبه‌های رمانتیستی پیدا کند و به نتایج  ایدئولوژی‌زده‌ای منجر شود که توهم و تخیل را دامن بزند و حیات بشر را دچار اعوجاج کند. اما از یک سو آرمانخواهی، ریشه در نگاه‌های کاملا رئالیستی دارد؛ مثلا به قول هابز «انسان، گرگِ انسان است» این بدان معنا است که علاوه بر آن وجه مثبت و رحمانی انسانی که وجود دارد و خدا  او را جانشین خود ساخته است، از یک سو وجهی بسیار مهمتر هم هست که باز خداوند در قرآن از آن سخن می‌گوید و این همان وجه منفی انسان است که با عنوان طغیان از آن یاد می‌شود؛ «إِنَّ الاْءِنسَانَ لَیطْغَی أَن رَآهُ اسْتَغْنَی» : انسانی که احساس غنی بودن می‌کند، طغیان خواهد کرد! حتی در جای دیگر می‌فرماید «مرگ بر انسان، که چقدر ناحقی می‌کند!»

بنابراین در اینجا چون ما با یک پدیده رئال و واقعی به عنوان طغیانگری، زیاده‌خواهی، حرص و ولع، هوی و هوس و غرض و مرض انسان مواجه‌ایم - که در همان معنای «طغیان» به بهترین شکل قابل درک و تبیین است – این نوع از آرمانخواهی کاملا واقعیت عینی دارد و به دور از هر گونه توهم و تخیل است. به عبارت دیگر همه انبیای الهی با یک امر رئال به عنوان «طغیان انسانها در تاریخ» مواجه بوده‌اند، پس این وجه از آرمانخواهی ریشه در یک واقعیت بلندمدت تاریخی دارد که به هیچ وجه مبتنی بر توهمات و تخیلات و آگاهی‌های کاذب نیست. این نکته است که امثال شهید چمران را در شرایطی قرار می‌دهد که در اوج آن نگاه‌های لطیف انسانی، عرفانی، زیباشناختی و آزادی‌خواهانه، متوجه این واقعیت باشند که انسان طغیانگر است و باقی انسانها باید مقابل این طغبان بایستند. همچنین باید خود را تربیت و توانمند کرده تا بتوانند جلوی ظلم را بگیرند. با درک و مشاهده این واقعیت است که شهید چمران و امام موسی صدر «جنبش امل» را تشکیل می‌دهند و دست به مبارزه آرمانخواهانه می‌زنند.

به نظر می‌رسد نکته جالب این جنس از آرمانخواهی که به قول شما کاملا واقع‌گرایانه است، به طور هوشمندانه‌ای مبتنی بر اقتضائات همین دوران مدرن و به دور از کلیشه‌بازی و شعاری‌سازی ارزش‌های دینی و عاری از تعصبات تند اعتقادی است. نظر شما چیست؟

بله، مثلا می‌بینید که شهید چمران کاملا آگاه است که قرن بیستم قرن ظلم‌های جدید است، قرنی است که در آن جنگ ویتنام در جریان است، جنگ کره ایجاد شده و جهان شرق و غرب در جنگ سرد چه بلاهایی بر سر بشر آورده است. او مبتنی بر این نگاه واقع‌بینانه وارد آرمان‌خواهی می‌شود و ما آرمان او را به عنوان آن آرمانی که مولوی به زیبایی بیان کرده که «از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست» می‌بینیم. آرمانی را می‌بینیم که طی آن باید کرامت و آزادی و برابری انسانها محقق شود و برای این ایده‌های والا مقاومت و مبارزه عملی صورت می‌گیرد. در چنین دورانی اصلا همین که شما دلبسته انسان و انسانیت باشید، خودش آرمان و آرمانخواهی است. چون ما در وضعیتی در حال زندگی کردنیم که اخلاق انسانی از دست رفته است و به جای آن اتفاقاً طغیان انسان را می‌بینیم و برای رسیدن به آن وضعیت مطلوب، باید مقاومت و مبارزه کنیم تا به آن برسیم.

شهید چمران و امام موسی صدر مبتنی بر این واقعیت انسانی پیش می‌رفتند و نگاهشان اصلاً یک نگاه توهمی، ایدئولولوژیک و ذهنیت‌گرا نبود. چون تجربه زیسته آنها در بستر واقعیت‌ها رقم می‌خورد. شهید چمران کسی نیست که یک گوشه نشسته باشد و بگوید «مرگ بر آمریکا»؛ او کسی است که خودش در آمریکا تجربه زیسته دارد و در انجا درس خوانده است. یا امام موسی صدر کسی نیست که در حوزه‌های علمیه نشسته باشد و حرفهای قشری و صنفی بزند، بلکه در متن واقعیت جامعه معاصر زندگی می‌کند. او در لبنانی زندگی می‌کند که خودش ماکتی از دنیاست، هم با آسیا ارتباط دارد و هم با اروپا. او پدیده‌ای مانند اسرائیل را به عینه می‌بیند و استعمار و استثمار را با گوشت و پوستش درک کرده است. به همین دلایل اتفاقاً آرمان آنها مبتنی بر یک واقع‌بینی و عینیت است. آرمانخواهی آن بزرگواران را باید از این منظر فهم و درک کرد تا بفهمیم چرا آنها به خاطر آرمانشان وارد حوزه مقاومت شدند و سلاح به دست گرفتند و آرمانخواهانه پیش رفتند.

عکس از مرتضی رحمانی‌فرزاد

کد N1899902

وبگردی