آفتاب

رابطه زن جوان مطلقه با پسر جوان مجرد | خودسر صیغه پسر جوان شدم و ....

رابطه زن جوان مطلقه با پسر جوان مجرد | خودسر صیغه پسر جوان شدم و ....

رابطه زن جوان مطلقه با پسر جوان مجرد | اگرچه در ازدواج اولم تقصیری نداشتم و باید پدر و مادرم درباره خواستگارم تحقیق بیشتری می کردند تا این گونه فریب نخوریم اما در ازدواج بعدی خودم را مقصر می دانم چرا که از تجربه تلخ طلاق عبرت نگرفتم و با خودسری هایم این بار هم خانواده ام را از دست دادم و هم به روزی افتادم که در این شهر غریب تنها شدم و حتی کسی را ندارم که برای رهایی من از این وضعیت اقدام شایسته ای بکند..

به گزارش آفتاب، زن 27 ساله ای که به اتهام درگیری و نزاع با صدور دستوری از سوی مقام قضایی بازداشت شده بود نگاهش را به گوشه اتاق کلانتری دوخت و در حالی که به گذشته نه چندان دورش می اندیشید گفت: پدرم 2 زن داشت و مدام بین آن ها درگیری به وجود می آمد این در حالی بود که وقتی پدرم از سر کار به منزل باز می گشت درگیری ها شدت می یافت چرا که هر کدام از همسرانش می خواست دیگری را مقصر جلوه دهد و خود را تبرئه کند دیگر از این اوضاع بی سر و سامان خسته شده بودم که عرفان از من خواستگاری کرد آن زمان 17 سال بیشتر نداشتم و در کرمانشاه زندگی می کردیم من برای آن که زودتر از این وضعیت خانوادگی دور شوم بلافاصله به خواستگارم پاسخ مثبت دادم و پدر و مادرم نیز برای آن که هر چه سریع تر یک نفر از اعضای خانواده کم شود راضی به ازدواج شدند این در حالی بود که مقدمات مراسم عقدکنان خیلی زود فراهم شد بدون آن که پدر و مادرم درباره خواستگارم تحقیقی انجام بدهند.
پس از ازدواج و به خواست همسرم به مشهد آمدیم و او در یک قالیشویی مشغول کار شد اما خیلی زود متوجه شدم عرفان به من دروغ گفته و من همسر دوم او هستم او با یک شناسنامه المثنی سرم را کلاه گذاشت و تازه فهمیدم که او به خاطر دور شدن از همسر اولش مشهد را برای زندگی انتخاب کرده است این گونه بود که مشکلات من روز به روز بیشتر شد اگرچه 6 سال با اعتیاد و دروغگویی های عرفان ساختم اما دیگر نتوانستم با بددلی و شکاکی های او کنار بیایم و به همین دلیل از او طلاق گرفتم خانواده ام در این شرایط اصرار می کردند تا به کرمانشاه باز گردم و دوباره نزد آن ها زندگی کنم اما من در مشهد کاری برای خودم پیدا کرده بودم و دوست نداشتم دوباره به اوضاع بی سر و سامان سال ها قبل بازگردم.
حدود یک سال و نیم بعد از این ماجرا بود که امیر در مسیر زندگی ام قرار گرفت او جوان مجردی بود که می خواست با من ازدواج کند اما خانواده اش به شدت مخالفت می کردند اگرچه امیر هم فردی بیکار و معتاد بود اما من برای رهایی از تنهایی با پیشنهاد عقد موقت موافقت کردم در حالی که خانواده امیر مرا مقصر می دانند و با مراجعه به منزلم اقدام به سر و صدا و درگیری می کنند. از سویی امیدی به این زندگی ندارم و از سوی دیگر هم خانواده ام به خاطر خودسری هایم حاضر به پذیرش من نیستند و حالا غریب و تنها در این شهر مانده ام تا ... .
http://www.aftabir.com
کد N1837053

وبگردی