آفتاب

شعر: درمورد ولادت حضرت محمد (ص) | شعر ولادت حضرت محمد (ص)

شعر: درمورد ولادت حضرت محمد (ص) | شعر ولادت حضرت محمد (ص)

شعر: درمورد حضرت محمد (ص) | با آغاز هفته وحدت و نزدیک شدن به سالروز ولادت حضرت محمد (ص)، مجموعه اشعاری جمع آوری شده است که در ادامه مشاهده می نمایید.

دلنوشته ها و اشعار ولادت حضرت محمد (ص)

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد

دل رمیده ما را انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد

به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا

فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد

به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست

گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد

طربسرای محبت کنون شود معمور

که طاق ابروی یار منش مهندس شد

لب از ترشح می پاک کن برای خدا

که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد

کرشمه تو شرابی به عارفان پیمود

که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد

چو زر عزیز وجودست شعر من آری

قبول دولتیان کیمیای این مس شد

خیال آب خضر بست و جام کیخسرو

به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد

ز راه میکده یاران عنان بگردانید

چرا که حافظ از این راه برفت و مفلس شد

( حافظ )

********************

ای تمام آفرینش خشتی از ایوان تو

علم شرق و غرب عالم سطری از قرآن تو

آسمانی ها زمینی ها همه مهمان تو

گل کند جان مسیح از غنچه ی خندان تو

خنده ی خورشید ها از گوهر دندان تو

عقل ها مبهوت تو مجنون تو حیران تو

آسمانی ها همه مرهون ارشاد توأند

دستگیران جهان محتاج امداد توأند

شهریاران بنده ی سلمان و مقداد توأند

چار أمّ و هفت أب در خطّ اولاد توأند

انبیا یکسر بشیر صبح میلاد توأند

نورها بر قلبشان تابیده از فرقان تو

انبیا یک کاروان تو کاروان سالارشان

خوب رویان مشتری تو یوسف بازارشان

خالق و خلقت درود حضرت تو کارشان

کلّ انسان ها تویی تنها تویی غمخوارشان

مسلمین در خواب غفلت خفته تو بیدارشان

بی خبر از دشمنان عترت و قرآن تو

تو سراپا جانِ جانِ امّتی امّت چو تن

تن شود بی تاب اگر یک لحظه جان بیند مَحن

با اهانت بر تو، امت شد چو بحری موج زن

در خروش آمد بسی پیر و جوان و مرد و زن

رهروان تو سزد مانند چوپان قَرَن

بکشند دندانشان، چون بشکند دندان تو

ای که کرده ذات معبودت حبیب خود خطاب

ای فروغت جلوه گر چون مهر از ابر حجاب

گر جسارت کرد بر تو ابلهی حیف از جواب

تو به وسعت فوق اقیانوس و او کم از سراب

با صدای سگ نگردد کم فروغ آفتاب

می درخشد تا قیامت نور بی پایان تو

از فروغ رحمتت لبریز ظرف عالم است

چون تو قامت بر فرازی قامت گردون خم است

لیله ی میلاد تو عید کمال آدم است

خاصه در سالی که آن سال رسول اعظم است

پایه ی توحید تو همچون کتاب محکم است

ثبت گشته بر جبین آسمان عنوان تو

چارده قرن است دنیا محو عدل و داد توست

آه مظلومان عالم بانگی از فریاد توست

بردگی محکوم تو آزادگی آزاد توست

تا خداییّ خدا مُلک خدا آباد توست

هفته ها و روزها و لحظه ها میلاد توست

بسکه جوشد گوهر علم از یم عرفان تو

تو بجای سیم و زر احسان و عدل اندوختی

تو نگاه مرحمت حتی به دشمن دوختی

تو برای خلق همچون شمع سوزان سوختی

تو ز حکمت در دل انسان چراغ افروختی

تو به جای اِضرب، اِقرأ بر بشر آموختی

می درخشد عَلَّمَ القرآن به الرّحمن تو

آمدی ای تا ابد در سینه ها نور، آمدی

آمدی ای موسی برگشته از طور، آمدی

آمدی ای رایتت پیوسته منصور، آمدی

آمدی ای ملک هستی از تو معمور، آمدی

آمدی ای چشم بد از عارضت دور، آمدی

خنده کن ای صبح مشتاقان لب خندان تو

کیست تا مثل تو سلمان و ابوذر پرورد

کیست تا مرد دو عالم همچو حیدر پرورد

کیست تا در بوستان وحی، کوثر پرورد

کیست تا چون لؤلؤ و مرجان دو گوهر پرورد

یا چو زینب دختری در حدّ مادر پرورد

ای امیرالمؤمنین پرورده ی دامان تو

حکمت از اسلام ناب توست جاری بیشتر

دانش از حکم و کتاب توست ساری بیشتر

سرفرازان را به کویت خاکساری بیشتر

از تو می خواهند جن و انس یاری بیشتر

آنچه کل انبیا دارند داری بیشتر

ای نبییّن میهمان سفره ی احسان تو

عترت و قرآن تو دو مشعل تابان ماست

دو سپهر معرفت دو کفّه ی میزان ماست

کلّ دین ما همانا عترت و قرآن ماست

حفظ این دو با تو از روز ازل پیمان ماست

پیروی زین دو امانت عزت و ایمان ماست

کیست «میثم» مدح خوان عترت و قرآن ت

( غلامرضا سازگار )

********************



محمّد ساقی بزم وجود است

جهان مست از می جود و شهود است

ولایت همچو می در جام هستی است

غدیر خم، خُم این شور و مستی است

علی عطر و جهان گُلخانه اوست

حقیقت، برگی از افسانه اوست

محمد دین عقل و فطرت آموخت

مرام دوستی با عترت آموخت

شما ای عترتِ مبعوثِ خاتم

شما ای برترین اولادِ آدم

شما از اهل بیتِ آفتابید

گل جان محمد را گلابید

جهان جسم و شما جان جهانید

شما هم آشکار و هم نهانید

شما اسرار هستی را امینید

فروغ آسمان، روی زمینید

امیر کشور دل ها شمایید

شما آئینه های حق نمایید

شما یک نور در چندین رواقید

شما نور حجازید و عراقید

فروزان مشعل همواره جاوید

شمایید و شمایید و شمایید

دیانت بی شما کامل نگردد

بجز با عشقتان، دل، دل نگردد

کدام عاشق در این ره، در بلا نیست؟

کدامین دل شما را مبتلا نیست؟

اگر در سوگتان شد دیده نمناک

اگر از عشقتان دل گشت غمناک

گواه عشق ما این دیده و دل

رساند «اشک» و «غم» ما را به منزل

شما راه سعادت را دلیلید

شما مقصودِ هر ابن السّبیلید

شما حقّید و دشمن ها سرابند

کفی پوچند و چون نقشی برآبند

شما تفسیر «نور» و «والضحی» یید

شما معنای قرآن و دعایید

امامید و شهیدید و گواهید

مصون از هر خطا و اشتباهید

شما راه خدا را باز کردید

شهادت را شما آغاز کردید

فدا کردید جان، تا دین بماند

به خون خفتید، تا آئین بماند

شما نور خدا در روی خاکید

صراط مستقیم و راه پاکید

توّلای شما فرض خدایی است

قبول و ردّ آن مرز جدایی است

هر آنکس را که در دین رسول است

ولایت، مُهر و امضای قبول است

ولایت با برائت ختم گردد

پس از «لبّیک»، شیطان رجم گردد

اگر پیمان مردم با «ولی» بود

اگر پیوند با «آل علی» بود

نه فرمان نبی از یاد می رفت

نه رنج و زحمتش برباد می رفت

نه بر روی زمین می ماند قرآن

نه «قدرت» تکیه می زد جای «برهان»

نه حق، بی یاور و مظلوم می ماند

نه امّت از علی محروم می ماند

نه زهرا کشته می شد در جوانی

نه می شد خسته از این زندگانی

نه از دست ستم می خورد سیلی

نه رویش می شد از بیداد، نیلی

نه بازویش کبود از تازیانه

نه دفن او شبانه، مخفیانه

نه تیغ کینه در دست جنون بود

نه محراب علی رنگین زخون بود

نه خون دل نصیب مجتبی بود

نه پرپر لاله ها در کربلا بود

نه زینب بذر غم می کاشت در دل

نه می زد سر ز غم بر چوب محمل

بقیع ما نه غم افزای جان بود

نه ویران و چنین بی سایه بان بود

کنون ماییم و درد داغداری

کنون ماییم و اشک و سوگواری

غدیر ما محرّم دارد امروز

محرّم بذر غم می کارد امروز

ولایت گنج عشقی در دل ماست

محبّت هم سرشته با گِل ماست

شما آل رسولِ خاتم استید

که با جود و کرم میثاق بستید

کریمان با بدان هم بد نکردند

کسی را از در خود ردّ نکردند

اگر ناقابلیم و شرمساریم

بجز عشق شما چیزی نداریم

شما در ظاهر و باطن امیرید

عنایت کرده، ما را دست گیرید

( محمد جواد محدثی )
کد N1798457

وبگردی