بیشتر بخوانید: مقاله امام رضا (ع).
بیشتر بخوانید: متن شهادت امام رضا (ع) .
بیشتر ببینید: عکس پروفایل امام رضا (ع).
بیشتر ببینید: عکس: امام رضا (ع).
بیشتر بخوانید: متن: شهادت امام رضا (ع) .
بیشتر بخوانید: متن مداحی: امام رضا (ع) .
بیشتر بخوانید: متن: شهادت امام رضا (ع) .
بیشتر بخوانید: متن مداحی: امام رضا (ع) .
اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی، الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری،الصدیق الشهید، صلاه کثیره تامه زاکیه متواصله متواتره مترادفه کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک
زهر اثر کرده است، امام رضا (ع) از کاخ مأمون خارج میشوند اما درد به حضرت اجازه راه رفتن نمیدهد. افتان و خیزان در کوچه پس کوچههای طوس میروند. مأمون به استخوان امام آتش زده است. کبوتران بالای سر حضرت میچرخند، خود را به پای آن مهربانی بیکران میاندازند. چهره دردآلود و عبایی که بر سر کشیدهاست، آنها را از پر زدن باز میدارد. درد بیامان امام رئوف (ع) پر و بال کبوتران را هم آتش میزند. مغموم سر در بال خود فرو میبرند. زهر در جان اثر میکند و کبوتران دوست دارند فدایی حضرت باشند. کاش میشد.
فاطمه معصومه (س) خواهر گرامی ثامن الائمه در راه است، جواد الائمه در مدینه به سر میبرد و امام رضا (ع) در طوس تنها هستند. گویا مرهمی برای سوز دل ایشان یافت نمیشود. به دستور ایشان همه درهای خانه بسته است. اما کسی از درهای بسته وارد میشود که نورانیتر از خورشید است. پسری که به قدرت خداوندی خود را از مدینه به مشهد رسانده است تا پدر تنها نباشد؛ تا پدر در لحظات آخر عمر، پسرش را در آغوش بگیرد. پدر بر اثر زهر از دنیا میرود و اینک پسر است که بار امامت بر دوش، در سرزمین طوس تنها مانده است.
اسمش که میآید، قلبها جور دیگری میتپد. شهادتش که میشود، رنگ غصهها سیاهتر است. و مگر میتوانست جز این باشد؟ مردم کشوری که افتخارش میزبانی امام هشتم است، باید تفاوتی با دیگر مردمان داشته باشند. نه برای سیه پوشیدن و اشک ریختن که بهتر آنکه حالا که در جوار ثامن الحجج زندگی میکنیم، فرصت مناسب افزایش معنویت و جلا دادن روح را از کف ندهیم.
به شهر مقدس مشهد که وارد میشوم، در همسایگی تو آرام میگیرم. با دوستی تو نزد خداوند آبرو کسب میکنم و در برابر تو خجلتزده هستم که هرگز شیعه خوبی برایت نبودهام. امیدوارم برای هر مرتبه که به بارگاه تو میآیم، یک حج در نامه عمل من ثبت شود. وقتی به ضریح تو میچسبم، چنان که رسم است هدیهای به پیشکش بزرگان ببرند، من گوهر اشکهایم را نثار خاک پای تو میکنم. هرگاه دلم برای یازده امام شهید شیعه تنگ میشود، به بارگه تو میآیم، گرد مزار تو میگردم و میچرخم و طواف میکنم تا قلب خویش را صفای صد چندان دهم.
از زیارت برمیگردم و آنگاه احساس میکنم که در میان ملائک هفت آسمان جای گرفتهام. آنگاه بوی عطر بهار میگیرم. بوی عطر بهار؟ عجیب است برای من که مانند خار هستم اما مگر نه اینکه نفس شما معجزه میکند و من خار بیمقدار را به گُل مبدل میسازد؟ مگر نه اینکه آمدن به حریم حرمات حقیقت زنده و زلال را جلوهگر میسازد؟
اینجا قدمگاه است، اندکی پیش از رسیدن به طوس و زمانی پیش از شهادت. دلم در میان جمعیتی است که قرنها پیش دور کجاوه شما را گرفتهاند. به دوست داشتنتان و فرمانپذیر بودن خویش، افتخار میکنم. به اینکه به لطف و مهربانی شما خاندان اهل بیت پرورش یافتهام، به اینکه لایقم که شما را حتی از راه دور عاشقانه زیارت کنم. زیارت شما تجلی حدیث سلسله الذهب است که در نیشابور برای افرادی که دور کجاوه جمع شده بودند؛ فرمودید:
پدرم، موسی بن جعفر الکاظم، برای من روایت کرد از قول پدرش، جعفر بن محمد الصادق، از قول پدرش، محمد بن الباقر، از قول پدرش، علی بن الحسین زین العابدین، از قول پدرش، حسین بن علی که در سرزمین کربلا شهید شد، از قول پدرش، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب که در کوفه شهید شد، از قول برادر و پسر عمویش، محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، از قول جبرئیل، که خداوند فرمود:«کلمه لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی» [کلمه توحید (لا اله الا الله) دژ و حصار محکم من است. هر کس آن را بگوید، داخل حصار من شده و هر کس داخل قلعه و حصار من شود، از عذاب من در امان است.]
و مگر قبول ولایت دوازده امام شیعه، داخل شدن در حصن امن خداوند نیست؟ آنجا که در ادامه این حدیث فرمودید:«بشرطها... و انا من شروطها» [اما در صورتی که به شرطهای آن عمل شود، و من یکی از آن شرطها هستم]
امام رضا (ع) جان! به ولایت تو چنگ میزنم و شهادت میدهم که تو ولی خدا و پیشوای مسلمین هستی. مرا با خود به دژ محکم خداوند ببرید. آمین.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است