بیشتر بخوانید: جزئیات دادگاه بنیتا .
بیشتر ببینید: عکس: دادگاه بنیتا .
بیشتر بخوانید: پدر بنیتا در دادگاه چه گفت ؟
بیشتر ببینید: عکس: دادگاه بنیتا .
بیشتر بخوانید: پدر بنیتا در دادگاه چه گفت ؟
در ادامه رسیدگی به پرونده قتل بنیتا، «محمد.و» متهم ردیف اول در جایگاه حاضر شد و گفت: ۲۷سال سن دارم و موتور ساز،اهل تهران و ساکن پاکدشت هستم . بار اول و دوم و سوم در سال ۹۱ به اتهام فروش مواد مخدر دستگیر و به حبس و زندان محکوم شدم. بار سوم به علت فروش مشروبات و درگیری دستگیر شده و شلاق هم خوردم. در مرحله بعدی به دلیل سرقت داخل خودرو دستگیر شدم و از سال ۸۵ به مواد مخدر اعتیاد پیدا کردم.
رئیس دادگاه خطاب به متهم گفت: با توجه به شکایت اولیای دم و نظریه پزشکی قانونی و علت فوت و بازسازی صحنه جرم با حضور شما و پلیس آگاهی و کشف اموال مسروقه و اظهارات همدستان و صدور کیفرخواست شما به تسبیب در قتل عمد، مباشرت در سرقت مقرون به آزار، ایراد صدمه عمدی بدنی به پدر طفل در حین سرقت خودرو و مباشرت در ادم ربایی هستید .
متهم در ادامه با بیان اینکه قتل را قبول ندارم، تصریح کرد: اقای قاضی احمد و مهدی ساعت ۲ شب پیش من آمدند تا مواد بخرند. صبح در پارک پامچال صبحانه خوردیم و گفتم که باید صبر کنید دوستم بیاید که به شما مواد بدهم. در این فاصله به سمت مشیریه رفتم. احمد به سمت آرایشگاه رفت و من به همراه محمد به سمت خانه عمهام رفتیم. مهدی به من گفت که قفل موتور باز است و سرقت کنیم که قفل جک داشت و نتوانستیم سرقت کنیم و دیگر به سمت خانه عمه ام نرفتیم.
وی ادامه داد: مهدی به من گفت محمد خودروی پراید روشن است سوار شو و برو. پدر بنیتا خودش را روی ماشین انداخت که ترسیدم و دنده عقب گرفتم که از روی خودرو افتاد. در این حین آیینه ماشین با جسمی برخورد کرد و شکست که حالا متوجه شدم مادر بنیتا بوده است.
متهم مدعی شد: من تا زمانی که مهدی زنگ نزده بود متوجه کودک نشدم. گفتم خودرو را داخل کیانشهر رها کنم؛ اما مهدی گفت نه ماشین را به پاکدشت بیاور. هرچی گاز ماشین گرفتم انها را ندیدم و چهاراه قیامدشت مهدی را پیدا کردم. داخل خودرو نشست و چند تکه از وسایل را از داشبورد سرقت کرد . ۵۰ متر دور شدیم مهدی گفت بچه را تحویل اژانس بده که گفتم اژانس بچه را نمیبرد.
وی افزود: مهدی به من گفت بچه را به کسی بده تا به خانوادهاش تحویل دهد. بعد من به سمت ابزار فروشی رفتم، ماشین را پارک کردم و رفتم مواد خریدم. ۲۷ هزار تومن پول خرد، یک تراول ۵۰ هزار تومانی و هدیه کارت بود که هدیه کارت را به احسان رفیقم دادم. کولر ماشین را هم روشن گداشتم و شیشه خودرو به خاطر شکستگی کمی پایین بود. تیشرت سفید آستین کوتاه را از داخل خودرو برداشتم و آن را عوض کردم. ماموران در داخل پاکدشت مرا تعقیب میکردند .
رییس دادگاه خطاب به متهم گفت: اظهارات شما با اظهارات مندرج در کیفرخواست و گزارش های پلیس آگاهی متناقض است .
متهم ادامه داد: در مرحله اول درب خانه شاکی بودم. بعد در قیامدشت مهدی را دیدم که به او گفتم اگر نیایی ماشین را رها میکنم و کاری ندارم. من در پاکدشت زندگی نمیکردم و در مشیریه پیش عمه ام زندگی میکردم . در این فاصله درباره بچه صحبتی نکردم و فقط مهدی گفت بچه را تحویل اژانس بده که من از ترس ماموران به سمت خانه مهدی نرفتم .
در این لحطه پدر بزرگ بنیتا با صدای بلند خطاب به متهم گفت: شیشه های ماشین همه بالا بوده است و حاشیه نرو.
قاضی گفت: چرا بچه را در آن محل رها کردی ؟ متهم گفت: انجا تره بار بود و تردد زیاد صورت میگرفت. من زمانی که با بچه بودم هیچ اقدامی نکردم و فقط ماشین را در حالیکه کودک خواب بود رها کردم .
قاضی گفت: چرا بچه را در آن محل رها کردی ؟ متهم گفت: انجا تره بار بود و تردد زیاد صورت میگرفت. من زمانی که با بچه بودم هیچ اقدامی نکردم و فقط ماشین را در حالیکه کودک خواب بود رها کردم .
قاضی خطاب به متهم گفت: اعلام کردهای که بچه به من نگاه میکرد .
وی در پاسخ گفت: از ترسم و دلهره ای که داشتم کودک را در محله مسکونی رها کردم. اگر میدانستم که این اتفاق میافتد کودک را صدسال هم رها نمیکردم . کولر را روشن گذاشتم و نمیدانستم وقتی ماشین خاموش است کولر کار نمیکند. در سایه درخت پارک کردم و میدانستم که محل پر رفت و امد است.
قاضی در ادامه نظریه کارشناس رسمی دادگستری درباره خوردو را ارائه کرد که البته با واکنش متهم همراه شد و وی اعلام کرد که من این نظریه را قبول ندارم.
وی ادامه داد: من نمیدانستم که زمانی ماشین خاموش است کولر کار نمیکند و فکر میکردم که کولرش روشن است .از ترسم به کسی خبر ندادم و در خانه سه روز پنهان شدم و هنگامی که دستگیر شدم به مهدی گفتم من به تو نشانی محل پارک را گفتم تو اقدام میکردی.
متهم گفت: من قتل و آدم ربایی را قبول ندارم. مهدی گفت که ماشین را بدزدیم. دوتا خودرو به نامم است و من به قصد سرقت خودرو و ادم ربایی داخل ماشین نشدم .
احضار یک مطلع!
در ادامه جلسه م.ن به عنوان مطلع در جایگاه حاضر شد و گفت: جوشکار و ساکن پاکدشت هستم، وی سوگند یاد کرد که جز به حقیقت چیزی نگوید.
این فرد مطلع تصریح کرد: با محمد بچه محل هستیم. مهدی به من گفت محمد از مشیریه ماشین دزدیده و بچه هم داخل خودرو بوده است. همان شب از طریق فضای مجازی متوجه موضوع شدم و عکس بچه را دیدم و صدای مادرش را شنیدم و هیچ گونه اقدامی نکردم. نمیدانستم که موضوع واقعیت دارد . صبح با شماره ای که در فضای مجازی بود تماس گرفتم و حتی به آنها پیام دادم. بعد عمه بچه با من تماس گرفت و گفت که پدربچه با شما تماس میگیرد.
رئیس دادگاه خطاب به متهم ردیف اول گفت: درخصوص سرقت اعلام کنید که چگونه متوحه روشن بودن ماشین شدید؟
«محمد.و» تصریح کرد: من اصلا متوجه نبوده و فقط به فکر رفیقم و گرفتن مواد بودم که مهدی گفت ماشین روشن است و سوار شو که من فورا سوار ماشین شدم و بعد پدر طفل روی کاپوت افتاده شد .
قاضی پرسید شما مهارت در رانندگی داشتید که در یک چشم بهم زدن دنده عقب گرفتید؟ که متهم پاسخ داد: از ترسم این کار را کردم که مبادا گرفتار شوم، آن موقع نمیدانستم بچه داخل ماشین است نزدیک اتوبان امام علی و بعد از تماس مهدی متوجه حضور کودک شدم.
قاضی سئوال کرد: متوجه فریادهای پدر و مادر کودک نشدید؟ که متهم گفت: خیر شیشه خودرو بالا بود .
رئیس دادگاه پرسید: مهدی کجا به تو ملحق شد ؟ که متهم به قیامدشت اشاره کرد و گفت: او پیاده از پشت دکه آمد و سوار ماشین شد.
دادگاه خطاب به متهم ردیف دوم مهدی از او خواست که خودش را معرفی کند .وی گفت ساکن پاکدشت و دارای دو فرزند هستم. سه فقره سابقه کیفری دارم که اولی به دلیل رابطه نامشروع در سال ۷۳ بود ۱۶ سال داشتم و تبرئه شدم. بار دوم سرقت آهن الات در دماوند بود که به حبس و شلاق محکوم شدم و بار سوم حمل و نگهداری شیشه که به حبس محکوم شدم .
قاضی خطاب به متهم پرسید: در یک سال اخیر اعتیاد داشتی که متهم پاسخ داد: ۱۶ ماه پاک بودم و در روز ۱۳ به در اعتیادم شروع شد که برای مصرف مواد به مشیریه رفتم و این اتفاق افتاد .
رئیس دادگاه: در خصوص احمد بگویید که متهم پاسخ داد: مسافر کش و ساکن اتابک تهران است .
قاضی از مهدی خواست که با توجه به شکایت اولیای دم و گزارش های پلیس آگاهی و کلانتری و صدور نظریه پزشکی قانونی درباره پدر بنیتا و.. توضیحات لازم را ارائه دهد که متهم گفت: نمیدانم چقدر مقصر هستم. زن و بچهام را ۵ صبح آواره کردم که به دنبال مواد بروم. خدا را گواه میدهم که هرچه مقصرهستم به گردن میگیرم . اگر مواد مصرف نمیکردم بچه را برمیداشتم.
وی افزود: از ساعت ۵ صبح محمد تماس گرفت که به پاکدشت بیا جنس خوب اوردم . به احمد زنگ زدم و او گفت من هم ۸ گرم میخواهم. از طرف اتابک به طرف میدان آقا نور وپیش محمد رفتیم. محمد گفت جنسها خانه عمهام است که الان خواب است. سمت پارک رفته و آنجا صبحانه خوردیم . به دنبال این بودیم که اگر جنس نیست برویم که محمد گفت نه جنس را می دهم.احمد به سمت ارایشگاه رفت و من و محمد به سمت خانه عمه او رفتیم.
این متهم تصریح کرد: خودروی روشن دید و به سمت ماشین رفت و سوار شد. هر کاری کردم که به خانواده بچه کمک کنم نتوانستم، کلاه سرم بود و با یک موتور خودم به احمد رساندم . گفتم خودروی روشن را با بچه صاحب ماشین دزدید. جرات نکردم که به محمد زنگ بزنم. حوالی قیامدشت به محمد زنگ زدم و گفتم بچه داخل ماشین بود . به او گفتم جنس نمیخواهم. به سمت قیامدشت با محمد روبرو شدم قسمش دادم که تو رو به حضرت عباس (ع) این بچه را به خانواده اش برسان. ترسیده بودم. همان روز به مسعود و حامد که از دوستانم هستند ماجرا را گفتم. گوشی ام ساده است به آنها گفتم در تلگرام ببینید بچه به خانواده اش رسیده است یا خیر؟ من معتاد هستم و دو زمانه کار میکنم فکری نداشتم، کوتاهی کردم و باید بچه را برمی داشتم اما از ترس قانون فرار کردم.
قاضی گفت برای کمک به بچه چه کردی؟
متهم سکوت میکند و میگوید از دوستانم در همان روز خواستم که بچه را به خانواده اش برسانند .
متهم در ادامه با خواندن شمارههای تماس دوستانش اظهار کرد: من با آنها تلفنی صحبت کردم، مرتب با محمد تماس میگرفتم...رئیس دادگاه از یکی از شهود که با متهم مواجه حضوری داشت خواست که توضیحات را ارائه دهد که او محتوای تماس تلفنی مهدی را رد کرد.
قاضی خطاب به متهم گفت: زمان سرقت خودرو کجا ایستاده بودی؟ که متهم پاسخ داد: نزدیک محدوده سرقت بودم، احساس کردم ماشین روشن است که محمد گفت من که رفتم و با ماشین رفت.
قاضی گفت: محمد در اظهاراتش عنوان کرده که مهدی به من گفته محمد ماشین روشن است برو.
متهم افزود: من می خواستم با ماشین روشن چه کار کنم؟ من به دنبال یک لقمه نان حلال هستم، دیدم که پدر بچه داد می زد و به ماشین می کوبید و می گفت بچه ام.من ترسیده بودم و اگر ادم سالمی بودم می ایستادم و به بچه کمک می کردم ولی از ترس فرار کردم که زندگی ام از هم پاشیده شد.
متهم درباره اولین تماس با متهم ردیف اول کفت: من وقتی به قیامدشت رسیدم به محمد زنگ زدم و پرسیدم بچه داخل ماشین بود؟ گفت بله بود و من خودم را به پاکدشت رساندم.
قاضی افزود: حرفهای شما با حرفهای محمد تعارض دارد.
متهم ردیف دوم گفت: با پرینت تلفن مشخص می شود که چه زمانی با محمد تماس گرفته ام.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است