آنقدر گفتند که تسلیم شدم و در حالی که هیچ شناختی از شاهین نداشتم، با او پای سفره عقد نشستم. تا پیش از جاری شدن صیغه عقد، من از نگاه او بهترین پوشش را داشتم، شیک پوش بودم و... اما به محض محرم شدن همه چیز عوض شد. شاهین از من خواستههایی داشت که با اعتقاداتم زمین تا آسمان فاصله داشت. سعی میکردم به روی خودم نیاورم اما غر و لندهای او تمامی نداشت. به همه چیز گیر میداد. میگفت چرا آرایش غلیظ نمیکنی و به روز نیستی و خیلی حرفهای دیگر که نمیتوانم به زبان بیاورم.... دلایل من هم برایش قانعکننده نبود. به همین خاطر فقط 6 روز توانستم تحملش کنم و تصمیم گرفتم هر چه زودتر به این زندگی پایان دهم.»
دختر جوان کمی روی صندلی جابهجا شد و با آهی که از غم نهفتهاش حکایت داشت، ادامه داد: «اما وقتی موضوع را با خانوادهام در میان گذاشتم آنها بشدت مخالفت کردند. توجیهشان هم این بود که «طلاق در خانواده ما ننگ است. دختر باید با رخت سفید به خانه بخت برود و با کفن بیرون بیاید. تو میخواهی آبروی خانواده را ببری و ما را سرافکنده کنی...» بحث با آنها بینتیجه بود اما از آنجا که زندگی با شاهین هم برایم غیرقابل تحمل بود، کوتاه نیامدم و تهدیدشان کردم که اگر رضایت به طلاق ندهند خودکشی میکنم!
پدر و مادرم باورشان نمیشد اما با شنیدن حرفهایم هشیار شده بودند. اما من که از شدت فشارهای روحی و روانی تصمیمام را گرفته بودم چند بسته قرص تهیه کردم و یک شب وقتی همه خوابیدند همه قرصها را در آب حل کرده و یک نفس بالا کشیدم. بعدها فهمیدم مادرم که آن شب بدجوری به من شک کرده بود دقایقی بعد از بیهوش شدنم به اتاق آمده و با دیدن قرصها بلافاصله اورژانس را خبر کرده بود. متأسفانه(!!!) مرا بموقع به بیمارستان رساندند و پزشکان با شستوشوی معدهام نجاتم دادند. بعد از آن اتفاق برای اینکه دوباره کار احمقانهای دست خودم ندهم پدرم با طلاق من و شاهین موافقت کرد و نه تنها مهریهام را بخشیدم، بلکه مبلغی هم بهعنوان جبران خسارت به شاهین پرداختیم و مهر طلاق در شناسنامهام خورد.
از آن روز به بعد اوضاع روحیام به هم ریخته و بشدت احساس ناراحتی میکنم. بعد از این اتفاق همه طور دیگری به من نگاه میکنند. تازه فهمیدم که چه کار احمقانهای کردم. گاهی فکر میکنم اگر کمی هشیارانه عمل میکردم و بدون تحقیق بله نمیگفتم الان مطلقه نمیشدم. این فکر مثل خوره روحم را آزار میدهد. از طرف دیگر نگاههای شماتت بار اطرافیان هم آشفته و عصبیام کرده است. هدف زندگیام را فراموش کردم و به نظرم همه چیز پوچ میآید. همیشه کلافهام و گاهی بیدلیل گریه میکنم. این شرایط را دوست ندارم و نمیخواهم ادامه بدهم. کمکم کنید از این بحران خلاص شوم.»
اقدامات مشاوره ای
پس از انجام مصاحبه بالینی و بررسی تاریخچه مشکلات روحی و انجام تست از شیما مشخص شد او به افسردگی احساسی مبتلا شده است. افکار خودکشی در او بالا است و نوسانات خلقی دارد. احتمال وجود اختلالات شدید هویتی نیز در این دختر جوان دیده شد و به همین خاطر ضمن تماس با خانواده این دختر و شرح موضوع، شیما برای ویزیت اورژانسی پیش روانپزشک فرستاده شد.
لزوم برخورداری خانواده از مهارت ارتباط با فرزندان
کارشناس مشاوره «آرامش» پلیس اصفهان درباره این پرونده گفت: «از جمله عوامل زمینه ساز در بروز و شدت گرفتن وضعیت نابسامان روانی این دختر، برخورد خشونتآمیز و اشتباه خانواده او بوده است. بیشک در یک خانواده سالم و پویا میان اعضا، رابطه انسانی و سالم وجود دارد و والدین توانمند کسانی هستند که از دانش و مهارتهای لازم در خصوص ارتباط با فرزندان برخوردار هستند.
در این گونه خانوادهها اگر فرزندان در مراحل مختلف زندگی با بحرانهای متفاوت مواجه شوند براحتی میتوانند مشکل خود را با والدین مطرح کرده و راه حلی برای آن پیدا کنند.»
ایران
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است