آفتاب
حسن محدثی:

نظریه امتناع اندیشه سیدجوادطباطبائی، خودنقض کننده است

نظریه امتناع اندیشه سیدجوادطباطبائی، خودنقض کننده است

عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی گفت: فردی که از امتناع اندیشه سخن می گوید چگونه دریافته که ما درشرایط امتناع تفکر هستیم و چگونه دریافته است که نمی توانیم شالوده نظری تفکر جدید را درک کنیم؟

به گزارش خبرنگار مهر، حسن محدثی، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی در نشست هم اندیشی «ابن خلدون و علوم اجتماعی؛ نگاهی انتقادی به روایت سید جواد طباطبایی» که به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، ابتدا با تقسیم بندی نقد به نقدهای متنی و فرامتنی گفت: کتاب دکتر سید جواد طباطبایی از نظر نگارشی مشکلات زیادی دارد. کتاب از جملات بسیار مبهم تشکیل شده است که نویسنده نمی تواند هدف خود را بیان کند. به فرض مثال در این کتاب شما به کرات می بینید که رابطه فعل و فاعل مشخص نیست و درواقع بی ربط با هم هستند تا جایی که جملات نامفهوم می شود.

وی در ادامه برخی از جملات نامفهوم کتاب را خواند و گفت: مثلا نویسنده در متن نمی داند که چگونه از حر ف اضافه «از» استفاده کند. یا نویسنده درباره کتاب حمید عنایت اشاره به مقاله ای می کند، در صورتی که این مقاله هنوز مورد بحث قرار نگرفته است. این درصورتی است که نویسنده آثار نویسندگان دیگر را مورد نقد قرار می دهد و آنها را به ندانستن فارسی متهم می کند تا جایی که به وزیر علوم پیشنهاد می کند از استادان دانشگاه امتحان فارسی بگیرند.

محدثی در ادامه گفت: در این کتاب مشکل نگارشی بسیار دیده می شود و وضع نگارش اسفبار است. اما نویسنده در این کتاب از امتناع علوم اجتماعی و امتناع اندیشه بحث می کند. من احساس می کنم که این نظریه، نظریه ای خود نقض کننده است. پرسش این است که فردی که از امتناع اندیشه سخن می گوید، چگونه دریافته است که ما در شرایط امتناع تفکر هستیم و چگونه دریافته است که نمی توانیم شالوده نظری تفکر جدید را درک کنیم؟ درک امتناع تفکر بدون خروج از امتناع تفکر قابل وصول نیست. یعنی آگاهی از امتناع تفکر بدون خروج از آن ممکن نیست. اگر وضع ما وضعی گریزناپذیر است پس ملالت اهل ایدئولوژی کاری بیهوده است. همه اینها مولفه هایی هستند که این نظریه را به نظریه خود نقض کننده تبدیل می کند.

وی افزود: در این اندیشه نوعی غرور و تکبر وجود دارد که گویی هیچ متفکری آن را درک نکرده و نمی کند و طباطبایی مستقیم این را می گوید. این متبکرانه است چرا که می گوید همه آنچه از بعد از مشروطه مطرح شده است از سنخ ایدئولوژی است، اما اینکه ایشان چگونه همه آنها را خوانده و بررسی کرده است خود مسئله مهمی است. در این کتاب روش مشخصی برای مواجهه با مقدمه ابن خلدون نمی بینیم و کمتر به خود متن مقدمه می پردازد و بیشتر به افراد و آثاری که درباره ابن خلدون نوشته شده است پرداخته است. همین مسئله فقدان روش سبب شده است که نویسنده تفسیری دلبخواهانه از ابن خلدون داشته باشد.  

محدثی گفت: همانطور  که قبلا هم گفته ام ابن خلدون متفکری است که در دستگاه ارسطویی تفکر می کند و همه مسائل را براساس طبایع بیان می کند. به همین نسبت اولا در تبیین اجتماع هم تبیینی طبایع گونه دارد. در حالی که نویسنده می گوید ابن خلدون از طبیعت سخن می گوید. طباطبایی در تحلیل ابن خلدون دچار اشتباه فاحشی می شود که این اشتباه از فقدان روش نتیجه می شود. تفسیرهای دیگران از آنچه که ابن خلدون درباره طبایع بیان می کند، نشان می دهد که طباطبایی طبیعت را به عنوان یک امر بیرونی بیان کرده است درصورتی که ابن خلدون از طبع که یک امر درونی و ذاتی است سخن می گوید.

استاد دانشگاه آزاد اسلامی یادآور شد: مشکل ابن خلدون این است که برای دولت طبعی قائل نیست و برای اجتماع طبایعی قائل است که این طبایع به انسان برمی گردد. مشکل جدی دیگر به دلیل فقدان روش و تفسیرهای دلبخواهانه از مفاهیم ابن خلدون است. مانند علم عمران، که طباطبایی می گوید که ابن خلدون فهمیده است که ما باید از سنت عبور کنیم و یک معرفت نوبنیان را بنیاد بگذاریم. درصورتیکه ابن خلدون می خواهد زمینه هایی برای نوشتن تاریخ و تاریخ نگاری انجام بدهد.

وی در ادامه با اشاره به اینکه تعابیری که طباطبایی درباره اساتید دیگر به کار می برد تعابیر نامناسبی است گفت: تاکید وی بر لزوم مبناکاوی بسیار جدی است و نکته ارزشمند این کتاب همین است. اما متاسفانه خود ایشان هم دچار چیزی است که دیگران را به آن متهم می کند. یعنی توهم اینکه ابن خلدون را درک کرده است. یعنی با این مواجه می شویم که متفکر آنچه که در ذهنش می گذرد را در متن جستجو می کند. در واقع ایشان درک شهودی از کلمات را مبنای درک ابن خلدون قرار می دهد و می خواهد از یک سو از سنت عبور کند درصورتی که پای در سنت دارد و به بن بست می رسد و تمام کوشش های او به شکست می انجامد. درصورتیکه به هیچ وجه اینگونه شکستی برای ابن خلدون متصور نیست چرا که اصلا مسئله اش این نیست.

محدثی در ادامه گفت: در کتاب تناقض هایی وجود دارد، مثلا می گوید که ما باید در درون سنت باشیم تا آن را نقد کنیم درصورتی که در بسیاری از قسمت ها عکس این مسئله را می گوید. درباره صدرالدین شیرازی هم معتقد است که آثار او راه را بر سنت تفکر در ایران می بندد، در جایی دیگر از ایدئولوژیک بودن آن سخن می گوید اما در جایی دیگر به تجلیل از مکتب صدرالدین شیرازی می پردازد و آن را با طریق المتاخرین در کلام مسیحی مقایسه می کند. به نظر می رسد این تناقضات شگفت انگیز به این دلیل است که این کتاب را در دوره طولانی نوشته است و برخی از سخنانش را فراموش کرده است.

وی در پایان یادآور شد: به نظرم اگر ابن خلدون نوآوری ای کرده است در درون سنت بوده است، تنها نوآوری آن برخلاف دیگران این است که او برای جامعه شناسی هم طبعی قائل است. اما اینکه چرا جامعه شناسی تولد نیافته است به این دلیل است که در درون دستگاه ارسطویی علم جدید امکان تولد ندارد.

کد N1659265

وبگردی