آفتاب
واکاوی

مسائل نظریه کاتوزیان

مسائل نظریه کاتوزیان

عطا محامد تبریز، جوان‌ترین پژوهشگری بود که در کنفرانس جامعه‌شناسی تاریخی در حضور محمدعلی همایون‌کاتوزیان به نقد وی پرداخت. او آنچه را ...

دنیای اقتصاد:عطا محامد تبریز، جوان‌ترین پژوهشگری بود که در کنفرانس جامعه‌شناسی تاریخی در حضور محمدعلی همایون‌کاتوزیان به نقد وی پرداخت. او آنچه را بیان کرد حاصل شش سال مطالعه آثار کاتوزیان دانست که در قالب آن متون کاتوزیان را به سبب پاره‌ای از تضادهای موجود در آن با ضعف تبیین‌کنندگی مواجه دانست و به علاوه معتقد بود وی از کنار برخی از واقعیات تاریخی به سادگی عبور کرده است. آنچه در ادامه می‌آید سخنرانی این پژوهشگر جوان در نقد آثار کاتوزیان است:« من برای تحقیقات خودم به مدت 6 سال کارهای آقای کاتوزیان را مطالعه می‌کردم و آنچه در این‌جا می‌آورم برشی از این مطالعات است و به نوعی فکر کردن با صدای بلند به‌حساب می‌آید. من از نوشته‌های آقای کاتوزیان و حتی از منتقدان ایشان ناراضی هستم. پرسش اساسی من این بود که روایت کلان موجود از انقلاب ایران که آقای کاتوزیان در کتاب اقتصاد سیاسی خود ارائه داده‌اند، چگونه روایت حاضر در مورد انقلاب ایران شده است. در حقیقت در پی آن بودم که بدانم آیا آقای کاتوزیان این روایت را ساخته‌اند یا اینکه این روایت حقیقی انقلاب است؟

 

من قصد دارم از منظر نظریه روش و تاریخ‌نگاری با کارهای آقای کاتوزیان مواجه شوم. تاریخ‌نگاری باید مبتنی بر روشی خاص باشد و این روش باید با یک نظریه همبسته باشد و من این موضوع را در آثار آقای کاتوزیان ندیدم. برای نسل من خواندن آثار کاتوزیان امر دشواری است چراکه مثال‌ها و داده‌ها تکراری است و خواندن آن حوصله‌بر است. کاتوزیان کار خود را با مقایسه ایران با غرب شروع می‌کند. من از منظر نظریه پسااستعماری می‌پرسم چرا و برچه اساسی باید این نوع مقایسه صورت گیرد. کاتوزیان یک نظریه دوری، خودمرجع و ذات‌گرا دارد که پیوسته از سرشت جامعه ایرانی سخن می‌گوید. در یک برداشت کاریکاتوریزه از نظریه کاتوزیان، او معتقد است استبداد هست چون قانون نیست و قانون نیست چون استبداد هست و این نوعی برداشت دوری در مورد تاریخ را پدید آورده است. مساله بعدی که به‌وجود می‌آید به‌نظر می‌رسد کاتوزیان یک رویکرد و یک پرسش وبری دارد. سعی بر این دارد که ایران را با غرب مقایسه کند و آنچه نشد را برای ما بیان کند.

کار وبر به نحوی میانه ساختار و عاملیت است و کاتوزیان هم در کار خود میانه ساختار و عاملیت رفت و آمد می‌کند. شکافی میان نظریه آقای کاتوزیان با شیوه تاریخ‌نگاری او وجود دارد. به‌عنوان مثال به دولت که نظر کنیم، مشاهده می‌شود که دولت در حال تکامل از جامعه روستایی به دولت رانتیر است. در نظریه او آنچه داریم دولت استبدادی است و در تاریخ‌نگاری‌اش پیوسته مفاهیم جدیدی به این نظریه افزوده می‌شود ولی نسبت آنها با نظریه توضیح داده نمی‌شود. مثلا نسبت دولت استبدادی با مفاهیمی چون دولت رانتیر، شبه‌مدرنیسم و شبه‌ناسیونالیسم توضیح داده نمی‌شود. از طرف دیگر زمانی‌که کاتوزیان به مقایسه ایران با غرب می‌پردازد، فقدان قانون را مثال می‌زند. مقایسه او تا دوران قبل از مشروطه می‌آید و بعد از آن مقایسه هم کنار گذاشته می‌شود و من علت این امر را نمی‌دانم. کاتوزیان پاسخ نمی‌دهد که بعد از آنکه ما صاحب قانون شدیم چرا هنوز استبدادی هستیم؟ لحظه‌ای که ما صاحب قانون شدیم گویی در نظریه کاتوزیان و حتی تاریخ‌نگاری او لحظه قابل اعتنایی نیست.

این در حالی است که در نظریه خود پیوسته از فقدان قانون سخن گفته است اما در تاریخ‌نگاری او چگونگی و وجوه این فقدان برجسته نیست. نقدهای عمده‌ای به نظریه‌پردازی آقای کاتوزیان وارد شده ولی به تاریخ‌نگاری او کمتر نقد شده و این موجب نوعی تشتت در نقد است. گروهی نظیر مجید ایوب‌زاده کاتوزیان را اراده‌گرا دانسته‌اند و افرادی چون ابراهیم توفیق او را ساختارگرا می‌دانند. چرا دو رویکرد متفاوت در این رابطه وجود دارد؟ معتقدم علت عمده در نوشته‌های خود کاتوزیان است که در دست منتقد می‌لغزد و مانع از انسجام کارهای او می‌شود. در سال 95 سه کنفرانس در مورد آقای کاتوزیان در ایران برگزار شد و در هر سه یک رویکرد مشابه وجود داشت: «ما با کاتوزیان به جایی نمی‌رسیم و باید این نظریه را کنار گذاشت.» من نمی‌خواهم این همه رادیکال باشم ولی گویی جامعه ایرانی نوعی نگاه دیگر به تاریخ را طلب می‌کند.

موضوع این است که اگر به کشورهای اطراف ایران هم توجه کنیم می‌بینیم که به‌طور مثال در تاریخ‌نگاری هند آنها می‌خواهند اقتصاد را برجسته کنند و مساله تجارت و امنیت تجاری را در قالب آن برجسته می‌کنند و حتی اگر امروز ما نقد فرودستان را می‌بینیم این نقد به یک معنا نقد اقتصادی است. یا در تاریخ‌نگاری عثمانی ما با اشخاصی چون ریچارد سنت و چارلز سیلی مواجه هستیم که در حال تغییر تاریخ‌نگاری عثمانی هستند یا برای مثال امروزه کسانی مثل ثریا فاروقی از مسائلی چون سرکردن با دولت صحبت می‌کنند. این زوایای جدیدی در تاریخ‌نگاری است و من فکر می‌کنم چنین امکانی در نظریه کاتوزیان هم وجود دارد و باید کوشید نظریه او را تعدیل کرد.

من سه مفهوم را می‌گیرم و در قالب آن معتقدم که نظریه با روش و تاریخ‌نگاری در کار کاتوزیان سازگار نیست. او معتقد است که در ایران فقدان قانون وجود داشته و در غرب قانون بوده است. و در پاسخ به چگونه بوده است، می‌گوید: اول قرارداد اجتماعی بود بعد این امر تبدیل به قانون شد اما در ایران قرارداد اجتماعی نداریم و قانون هم به همین دلیل معوق است. به اعتقاد من باید پیشینه‌ای را برای این موضوع مطرح کرد یعنی اصلا کسی در ایران دیگری را به رسمیت می‌شناخت که در قالب آن با آن گفت‌وگو کند و در نتیجه آن قراردادی منعقد کند؟ چیزی که به‌طور مثال بنیامین در مقاله «نقد خشونت» خود به تمایزی که میان قانون و قرارداد قائل است می‌آورد. ما هنوز هم در ایران دیگری را به رسمیت نمی‌شناسیم. به نظر من این مساله به رسمیت شناخته شدن در کار کاتوزیان وجود ندارد. این ایده می‌تواند ما را به ایده برابری ببرد یعنی قانون‌خواهی ما به نوعی برابری‌خواهی بود. آنها می‌خواستند که شاه و مردم در برابر یک مرجع برابر باشند.

آقای کاتوزیان به این امر و بحث پیشینی آن نمی‌پردازند. نکته دیگر آنکه کاتوزیان به مساله فقه و رابطه آن با سیاست نمی‌پردازد و نه فقط ایشان بلکه جای این موضوع در مجموع تاریخ‌نگاری ایران خالی است. از طرف دیگر جای قوه قضائیه و عدالتخانه و تاریخ ارتباط این دو هم در مجموع تاریخ‌نگاری ما خالی است. مردم از دولت عدالتخانه را می‌خواهند و دولت این عدالتخانه را به آنها می‌دهد پس کنترل آن را نیز برعهده می‌گیرد. یعنی دولت هم مجری، هم قانون‌گذار و هم حاکم خواهد بود. برگردیم به موضوع ساختار و عاملیت در اندیشه کاتوزیان. آقای کاتوزیان معتقد است که دوره رضاشاه تا سال 1312 دوره اقتدارگرایانه است. به چه علت اقتدارگرایانه است چون عده‌ای از مجلس دوره قاجار رابط رضا شاه هستند بعد از این تاریخ استبدادی می‌شود چون همه اینها را کنار می‌گذارد.

وقتی از اقتدارگرایی حرف می‌زنیم از ساختار حرف می‌زنیم و وقتی از رضاشاه سخن می‌گوییم، از عامل سخن می‌گوییم. نکته آخر آنکه اتفاقی در جامعه ما می‌افتد که برای من عجیب است. ما از یک سو نقد سکولار داریم و از یک طرف دیگر نقد دینی داریم. نقد سکولار ما به تضاد دولت و ملت می‌رسد و نقد دینی ما هم به تضاد دولت و ملت می‌رسد و دولت را غاصب می‌داند، برای من عجیب است که چرا هر دوی این نگاه‌ها به یک جا ختم می‌شوند؟ با آنچه گفته شد شاید بتوان دوباره «استبداد چیست» را بازخوانی کرد و نگاهی دوباره به آن کرد تا ویژگی‌های آن را مشخص کنیم؛ چیزی که در کارهای آقای کاتوزیان وجود ندارد.

کد N1649772

وبگردی