آفتاب
گفتاری از آیت الله جاودان(۲)؛

امام حسین(ع) فلسفه حکومت یزید را در هم شکست

امام حسین(ع) فلسفه حکومت یزید را در هم شکست

آن قداستی که مقام خلافت یافته بود با خون حضرت حسین شکسته شد. آنها برای حکومت یزید یک فلسفه ساخته بودند که هر کسی جای پیغمبر بنشیند، مشروع است.

به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر بخش دوم گفتاری از آیت الله جاودان در مورد قیام امام حسین(ع) است که از نظر می گذرد.

عرض کردیم حضرت حسین (علیه السّلام) در تمام دوران نهضت کربلا طرح ایشان، عمل ایشان، کوشش ایشان برای این بود که با یزید بیعت نکنند. حرف اوّل بیعت نکردن با یزید وظیفه‌ی اوّل ایشان بود. ثانیاً می‌کوشیدند این بیعت نکردن را به گوش عالم برسانند. عالم بداند، بفهمد که ایشان با یزید بیعت نکرده است یعنی دولت یزید را مشروع نمی‌داند، حکومت یزید را اسلامی نمی‌داند، صحیح نمی‌داند، غلط می‌داند، باطل می‌داند همین. وظیفه‌ی ایشان هم به عنوان مقابله‌ی با این جریان ظلم و فساد و کفر و الحادی که در عصر یزید با آن روبرو هستیم همین مقدار بود ایشان باید به عالم ابراز کند، به عالم اعلام کند همه بدانند که ایشان به عنوان پسر دختر پیغمبر این حکومت را مشروع نمی‌داند، صحیح و اسلامی نمی‌داند این حرف اوّل.

دولت یزید هم اگر کسی با او بیعت نمی‌کرد کیفرش را مرگ می‌دانست بنابراین امام در این‌جا مخیّر بود بین مرگ و بیعت کردن چون مرگ را پذیرفته بود، دیدیم با نهایت شهامت تا قدم آخر رفت و از مرگ نگریخت، جز از مرگ در خانه‌ی خدا. خانه‌ی خدا را درست نمی‌دانست آن‌جا پسر پیغمبر را آن‌جا بکشند این را فرمود اگر من یک وجب هم بیرون از این حرم کشته شوم برای من بهتر است. کشته شدن حتمی است به محمّد بن حنفیه فرمودند که من در عالم یک پناهگاه، یک لحظه جایی که بتوانم در آن‌جا پناه بگیرم نداشته باشم من با یزید بیعت نمی‌کنم. در هر صورت هر چه پیش آمد من حاضر هستم به عنوان جزای بیعت هر چه پیش بیاید من حاضر هستم، باکی ندارم.

آن‌ها هم هیچ باکی نداشتند از آن‌که با ایشان بکنند همه‌ی کاری که، قتل عام کردند مردان را، بر جسدهای آن‌ها اسب تازاندند، دیشب عرض کردم اوّلین سرایی که، اوّلین سری که بر نیزه زده شده است سر پسر دختر پیغمبر، دقّت کنید پنجاه سال بیشتر از وفات ایشان نگذشته است چون یک واسطه فقط با پیغمبر دارد پسر دختر پیغمبر است این حکومتی هم که الآن هست که مثلاً خلیفه‌ی پیغمبر هستند، این‌ها پسر دختر پیغمبر را کشتند و بعد سرش را، عرض کردم سر را به نیزه زدند که این خیلی مهم بود، این اوّلین بار است در عالم اسلام یک سری به نیزه زده شده است آن سر پسر دختر پیغمبر است. بر جسدها اسب تازاندند، خیمه‌های آن‌ها را سوزاندند همه‌ی زن و بچّه اسیر شدند که نمی‌دانیم حالا نتیجه‌ی این اسارت چیست.

در بازار می‌فروشند؟ در این حد. آن‌ها این مقدار سخت برخورد کردند امام هم حاضر است تا آخر. خب، عرض کردیم که، دیشب هم عرض کردم در این جریان چه کسی پیروز شد؟ اسیرها را آوردند به شام همین مقدار، اسیرها را آوردند به شام و اسیرها به مسجد جمعه‌ی شهر آمدند نه این مسجد اموی امروزی، مسجد داشته است مسجد جمعه داشته است ناگزیر، اسیرها را بردند به مسجد و حضرت زین العابدین آن روز صحبت کرد. یعنی طرح یک طوری پیش آمد که خدا کمک کرد ایشان صحبت کرد تمام ورق‌ها برگشت.

از آن روز به بعد یزید دارد ابن زیاد را لعنت می‌کند. روز اوّلی که اسیرها را آوردند کلاغ‌های قصرش، مثلاً کلاغ‌ها مفصّل سر و صدا کردند، در عرب صدای کلاغ نحس است این گفت هر چه می‌خواهید شما بخوانید من به آرزوی خود رسیده‌ام. بزرگ‌ترین مشکل حکومت من حضرت حسین بوده است حل شده است بزرگ‌ترین بود دیگر، بزرگ‌ترین شخصیّت آن روزگار است. عالم می‌داند پسر دختر پیغمبر است هیچ کس دیگر هم تا ندارد همین یک دانه است، ایشان مشکلش حل شد کشته شد، قتل عام شدند این هم زن و بچّه‌ی او هستند اسیر هستند در اختیار من هستند هر کاری بخواهم بکنم من به آرزوی خود رسیدم.

سه روز بعد حالا این سه روز که عرض می‌کنم ممکن است چهار روز بشود عدد روزهای آن را دقیق نمی‌دانیم، سه روز بعد ورق برگشته است می‌گوید خدا لعنت کند ابن زیاد را من که نمی‌خواستم حسین را بکشم اگر خود من با حسین برخورد می‌کردم این رفتار را نمی‌کردم من بهترین کاری که می‌توانستم می‌کردم من با ایشان برخورد مثلاً چی می‌کردم، کاملاً حرف عوض شد. ببینید تمام شهر شام علیه یزید به عنوان کشنده‌ی حضرت حسین شورش کرده است. نه شورشی که دست به شمشیر ببرد، شهر به هم ریخته است، اوقات همه تلخ است این چه کاری بوده کرده است؟ سال بعد مردم مدینه شورش کردند نامه نوشت حکم کرد که ابن زیاد لشگر بردارد برود برای شهر مدینه را صاف کند.

ابن زیاد گفت که «لا أجْمَعُهُما لِلفاسِق» سال گذشته می‌گفت: امیرالمؤمنین یزید بن معاویه، امسال گفت که من آن گناه را پارسال کرده‌ام این گناه را دیگر امسال برای این فاسق نمی‌کنم. ابن زیاد به یزید می‌گوید فاسق! عمر سعد بر سر خود می‌زد به طور جدی تمام کشور علیه این جریان قیام کرده است. همه کار را، کارهای گذشته‌ی این دولت اموی را عالم اسلام هضم کرده است این را نتوانسته است هضم کند. بنابراین تبدیل شده است به یک مخالفت.

ببینید یک قداست یافته بود در طول زمان این دستگاه خلافت، قداست یافته بود آن‌هایی که به کربلا آمده بودند می‌گفتند که خلیفه‌ی پیغمبر دستور داده است نه این‌که نمی‌دانیم این پسر پیغمبر است امّا امیرالمؤمنین خلیفه‌ی پیغمبر دستور داده است این‌ها همه از این رأی برگشته‌اند، برای آن‌ها یزید شکسته است بت شکسته است، آن کاری که خون حضرت حسین کرده است بت یزید را، بت خلافت یزید را، بت خلافت اموی را، بت خلافت را شکسته است. این کار اصلی خون حضرت حسین است.

ببینید در این دولتی که یزید در رأس آن است وقتی در نهایت قداست هم هست ببینید در نهایت قداست یعنی هر کاری کند آن کار دین می‌شود، این‌قدر قداست یافته است حکومت یزید و خلافت بنی امیّه و خلافت که هرکاری کند آن کار عبادت می‌شود. ببینید وقتی که دستور داد بروید شورش شهر مدینه را بخوابانید آرام کنید، دستور داد با این‌ها صحبت کنید اگر این‌ها زیر بار حکومت ما آمدند که فبها، اگر نیامدند با آن‌ها می‌جنگید اگر در جنگ شما پیروز شدید من جان و مال و ناموس مردم مدینه را برای شما حلال کردم.

ببینید حلال کردن، خلیفه می‌تواند بگوید من حلال کردم یزید کسی مثل یزید شراب‌خوار است، بقیه‌ی توضیحات آن را نمی‌شود بگوییم. یک چنین آدمی می‌گوید حلال کردم حرام کردم، فردا هم اگر بگوید شراب را حلال کردم وظیفه‌ی همه است، نماز نمی‌خواهد بخوانید، این‌قدر قداست بالا رفته است که می‌تواند حکومت یزید تا این‌جا پیش برود. این را امام حسین شکسته است دیگر هیچ وقتی، دیگر هیچ حکومتی بعد از خون حضرت حسین نه در خلافت بنی امیّه نه در خلافت بنی عبّاس چنین کاری از آن‌ها دیگر بر نمی‌آید.

تمام شد آن قداستی که مقام خلافت یافته بود با خون حضرت حسین شکسته است، توضیح حرف خیلی بیشتر از این است. این کلی مسئله را توجّه بفرمایید امام حسین پیروز شد ولو کشته شد، آن هدفی که داشت انجام شد، می‌خواست این قداست را بکشند شکست. تبدیل شد به یک حکومت، خب البته اگر حکومت زور داشته باشد به مردم می‌تواند زور بگوید از آن‌ها مالیات بگیرد، نمی‌دانم چه کار کند، اگر قداست ندارد، حکومت اگر قداست ندارد، ببینید هر  حکومتی اگر فلسفه‌ی مقتدری پشتیبان آن باشد این حکومت دوام دارد اگر نباشد دوام ندارد.

مجبور است با زور، با سرباز با سرنیزه عمل کند این را امام حسین از این‌ها گرفت، یک فلسفه برای آن ساخته بودند که هر کسی جای پیغمبر بنشیند جای پیغمبر است بعد که شده بود آرام، آرام شده بود جای خدا، این تمام شد، این برگشت یک حکومت شد بنابراین بعد از این همیشه زور گفته است سرباز فرستاده است این‌ها را قتل عام کرده‌اند سال بعد سرباز فرستاده است شهر مکّه را قتل عام کنند این‌طور، بعد هم هر جای دیگر هر چیز دیگر بشود با قتل عام مجبور است کار کند خب این هم دو روز می‌شود دیگر، با قتل عام ده روز که آدم نمی‌تواند کار کند، با زور نمی‌شود حکومت کرد اگر حکومت مشروع باشد یعنی دلیل مستحکمی داشته باشد امکان حکومت هست امروز و هر روز این‌طور است.

این‌هایی که علیه ولایت فقیه کار می‌کنند می‌خواهند خرابش کنند، می‌خواهند فلسفه‌ی این حکومت را از آن بگیرند نمی‌توانند این را مطمئن باشید به فضل خدا. خوب، پس حضرت حسین پیروز شد ولو شهید شد. بعد هم این شهادت را ائمّه‌ی ما برای ما او زنده نگه داشتند. شما دارید زنده نگه داشتن این شهادت را ادامه می‌دهید این که سیاه می‌پوشید دارید می‌گویید حسین بر حق بود آن وقت حق هست، هزار و تقریباً چهارصد سال است سال شصتم حساب کنید الآن سال سی‌ام است، تقریباً حدود هزار و چهارصد سال، مانده کم هم نشده است. خیلی کوشیدند، زمان رضاخان خواست واقعاً ریشه بکند نشد، نشد.

کد N1519243

وبگردی