آفتاب
یادداشتی از احمد پاکتچی؛

جستارهایی درباره نقد متن/ دو سؤال اساسی در نقد متن

جستارهایی درباره نقد متن/ دو سؤال اساسی در نقد متن

هر متنی می‌تواند هم به ادبیات ارتباط داشته باشد و هم به تاریخ. آنچه که برای مورخ اهمیت دارد متن به مثابه‌ی سند است.

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از طومار اندیشه، متن زیر یادداشتی از احمد پاکتچی مدیر بخش فقه، علوم قرآنی و حدیث در دائرة المعارف بزرگ اسلامی؛ عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) درباره نقد متن است که از نظر کی گذرد.

حوزه ‏ی نقد متن و همچنین روش مطالعات تاریخی (روش شناسی تاریخ) کاملاً حالت روشی و متودی دارند و این دو حوزه ارتباط مستقیمی با روش تحقیق دارند. بحث نقد متون در حوزه‌ی رشته‌ی تاریخ بسیار حساس است به دلیل این که رشته‌ی تاریخ به شدّت درگیر متون است و باید از متن استفاده کند. ارزیابی این متون برای مورخ اهمیت زیادی دارد و طبیعتاً اگر به نحو شایسته‌ای به این بحث توجّه شود بسیاری از نیازهایی که یک مورخ و متخصص تاریخ در طول کارهای پژوهشی دارد برآورده خواهد شد.

اولین مشکلی که در حوزه‌ی نقد متون با آن مواجهیم این است که معرفی کردن کتاب در این زمینه واقعاً مشکل است. به زبان فارسی مطلب قابل توجهی در مورد نقد متون نداریم جز بخشی از کتابی با عنوان «روش ‏های پژوهش در تاریخ». این کتاب ۴ جلدی است و آستان قدس رضوی آن را به چاپ رسانده است که در جلد ۴ این کتاب فصلی به نام «نقد متون» وجود دارد که همین نقد متون تاریخی است.[۱] البته خیلی کلی و گذرا از روی مباحث نقد متن رد شده و چندان وارد مباحث کاربردی و عمقی‌تر نشده است.

نقد متن یا نقد متون تاریخی چیزی است که در حوزه‏ ی تاریخ به آن Textual Criticism گفته می‌شود. متون تاریخی در واقع همان منابعی هستند که برای مطالعه از آنها استفاده می‌کنیم. اگر بخواهیم اطلاعی در مورد واقعه‌ی عاشورا بدست آوریم که گوشه‌ای از تاریخ است به یک سری متون مراجعه می‌کنیم. در این متون ممکن است به مقتل ابو مخنف یا تاریخ طبری یا دیگر منابع رجوع کنیم.

البته ما قید تاریخی را خیلی نمی‌پسندیم اگر چه جزء موضوع است اما دقیقاً موضوع ما نقد متن است. نقد متن را به عنوان یکی از شاخه‌های علم تاریخ مورد مطالعه قرار می‌دهیم. نقد متن در دیسیپلین تاریخ است و از آن خارج نمی‌شود، بنابراین مشخص است که قید تاریخی در پرانتز وجود دارد و قطعاً نمی‌خواهیم از نگاه ادبی به متون نگاه کنیم، نمی‌خواهیم نگاه نشانه‏شناختی داشته باشیم، نگاه ما نگاه تفسیری به متون نیست بلکه نگاه تاریخی است.

مهم این است که بتوان از متن استفاه‌ی تاریخی برد و لازم نیست الزاماً خود آن متن یک متن تاریخی باشد. مثلاً ممکن است از خطبه‌ای در نهج‌البلاغه یک مطلب تاریخی درآورد اما نهج‌البلاغه یک کتاب تاریخی نیست. بنابراین نقد متن به صورت عام برایمان مهم است. ما هستیم که متن را استنطاق می‌کنیم و از آن استفاده‌ی تاریخی می‌بریم و لازم نیست کسی که آن متن را نوشته خودش هم قصد داشته باشد یک بحث تاریخی مطرح کند.

کتاب های مختلفی داریم مثل «الشافی فی الامامة» از سید مرتضی که در ۴ جلد چاپ شده است و موضوع آن اثبات امامت است. این کتاب کلامی است و نه تاریخی، اما در بسیاری از موارد در مورد کیفیت نصب حضرت به امامت، مسئله غدیر، سقیفه، مسائل مربوط به اتفاقاتی که در دوره‌ی خلفای ثلاثه افتاده است و اتفاقاتی که در دوره‌ی خلافت امیرالمؤمنین(ع) رخ داده می‌توان از کتاب استفاده‌ی تاریخی برد. در حالی که اگر به خود سید مرتضی بگویید کتاب شما یک کتاب تاریخی است می‌گوید که من یک کتاب تاریخی ننوشته‌ام و کتاب من کلامی است. بنابراین اصطلاح دقیق‌تر نسبت به نقد متون تاریخی اصطلاح نقد متن یا نقد متون است. ممکن است کتابی که از آن استفاده می‌کنیم فقط شعر باشد؛ دیوان حافظ یک کتاب تاریخی نیست و بلکه ادبی است. می‌خواهیم با برداشت تاریخی از یک عبارت یک مطلب تاریخی را به اثبات برسانیم.

«عشقت رسد به فریاد تا خود بسان حافظ / قرآن زبر بخوانی در چهارده روایت»؛ می‌توان از این بیت نتیجه گرفت که در زمان حافظ در شیراز روایات ۱۴ گانه از قرائات سبع رواج داشته است و این یک استفاده‌ی تاریخی از یک شعر است. حافظ که این شعر را گفته قصد گزارش تاریخی نداشته است و ما نمی‌توانیم دیوان حافظ را در کنار تاریخ طبری قرار دهیم. اما چیزی که برای ما اهمیت دارد نقد متن است. ما هستیم که از آن متن استفاده‌ی تاریخی می‌کنیم و گاهی هم عکس این مطلب امکان‌پذیر است یعنی ممکن است یک نفر کتابی تاریخی نوشته اما می‌بینیم که جعل است و من درآوردی است. نمی‌توانیم به این کتاب استناد کنیم چون الزاماً در هر جایی که فرد مدعی است کتاب تاریخی نوشته، به این معنا نیست که ما به عنوان یک مورخ به آن کتاب اعتماد کنیم و مطالبی که در آن است را عین واقعیت تلقی کنیم و بخواهیم بر اساس آن شروع به تحلیل و بازسازی تاریخ کنیم.

بعد از این که گفتیم نقد متن چیست باید بگوییم که نقد متن به بررسی دو سوال اساسی می‌پردازد که این دو، نقد متن را به دو شعبه تقسیم می‏کنند.

آنچه برای مورخ در مورد متن مهم است متن به مثابه‌ی سند است. برای یک ادیب این مساله مهم نیست؛ ادیب وقتی که با یک متن مواجه می‌شود با متن به مثابه‌ی یک پدیده‌ی زیبا مواجه است. او بیشتر با لذّت حاصل از خوانده شدن متن سروکار دارد؛ به عنوان هنر و از بعد هنری و زیبایی شناختی به متن نگاه می‌کند.

مورخ متن را به مثابه‌ی سند می‌نگرد و از بعد سند به متن نگاه می‌کند. این جاست که یکدفعه دیوان حافظ برای ما به یک سند تبدیل می‌شود فارغ از این که خود را درگیر ارزش زیبایی شناختی آن کنیم.

برای یک ادیب تاریخ جهانگشای جوینی به دلیل نثر زیبایی که دارد یک متن ادبی است و رشته‌های ادبیات تاریخ جهانگشا را به عنوان نمونه‌ی نثر فارسی می‌خوانند. تاریخ بیهقی با این که نامش تاریخ است ارزش ادبی بالایی دارد و ادبا به جنبه‌های زیبایی ‏شناختی تاریخ بیهقی خیلی توجّه دارند.

بنابراین در تقسیم‏ بندی متون نمی‌گوییم متن الف، ب و ج به ادبیات مربوط می‌شود و در حوزه‏ ی تاریخ با آن کاری نداریم و متن د، و، ه به تاریخ مربوط می‌شود و ادبا با آن کاری ندارند. هر متنی می‌تواند هم به ادبیات ارتباط داشته باشد و هم به تاریخ. آنچه که برای مورخ اهمیت دارد متن به مثابه‌ی سند است.

با در نظر گرفتن این امر مفروض، می‌توانیم دو گونه سوال در مورد متن داشته باشیم.

۱) این متن چیست؟ (هویت متن)

۲) مضامین این متن چه قدر درست است؟ (اعتبار مضامین)

در مواجهه با هر متنی دقیقاً این دو سوال مطرح است. در مورد تاریخ طبری باید گفت آیا این تاریخی است که طبری نوشته یا این که ممکن است کتاب دیگری اشتباهاً نام تاریخ طبری را به خود گرفته باشد و الان به ما معرفی می‌شود. سوال دومی که مطرح است این است که آیا حرفهایی که تاریخ طبری زده درست است؟

فرض کنید کتابی است به نام «کتاب السقیفه» از سیف بن عمر[۲]. یک موقع سوال می‌کنیم آیا کتابی که در اختیار طبری بوده و از آن نقل کرده واقعاً کتاب السقیفه‌ی سیف بن عمر است یا اشتباهاً کتاب دیگری بدست او رسیده و تصور کرده که کتاب السقیفه‌ی سیف بن عمر است؟

حالت بعدی این است که ثابت شده کتاب از سیف بن عمر است و حال باید دید این فرد چه قدر راست و چه قدر دروغ گفته است؛ این بحث دیگری است.

در کتب جاری خودمان مثلاً کتاب «مقتل الحسین» از ابو مخنف که در نجف چاپ شده، معروف است که واقعاً مقتل الحسین ابومخنف است؛[۳] اما چندین سال پیش یکی از فضلای قم بر اساس کتاب تاریخ طبری و چند منبع کمکی دیگر مقتل الحسین ابو مخنف را بازسازی کرد و به صورت یک کتاب مستقل چاپ نمود.[۴] وقتی مقایسه می‌کنیم می‌بینیم تفاوت قابل ملاحظه‌ای وجود دارد بین مقتل الحسین که الان بازسازی شده و مقتل الحسین که متداول و مشهور بوده است. البته در این‏که کتاب چاپ نجف، مقتل الحسین است تردیدی نیست در این‏که مربوط به ابومخنف باشد تردید است یا بلکه مسلم است که متعلق به ابو مخنف نیست. این کتاب در امتحان اول رد شده یعنی (این متن چیست؟) و فعلاً با چیستی متن مشکل داریم تا برسیم به این که مطالب این متن چه قدر درست و واقعی است.

[۱]. شارل ساماران، روش‏های پژوهش در تاریخ، مترجمان ابولقاسم بیگناه، غلامرضا ذات علیان، اقدس یغمایی، ج۴، (نقد متون) صص ۵۵-۱۷۴

[۲]. علامه عسگری سیف بن عمر را به عنوان اکذب کذابین در حوزه‌ی تاریخ نگاری می‌داند و شیعه در کل نگاه مثبتی نسبت به او ندارد.

[۳]. اکنون چندین نسخه به نام‏های مقتل الحسین یا اخبار مقتل الحسین یا مَصرَع الحسین و ماجری له در کتابخانه‌ها هست، اما به سبب تصرفاتی که در آنها شده، هیچ یک را نمی‌توان مسلماً تألیف کامل ابومخنف پنداشت. کتابی هم که به نام مقتل الحسین یا مقتل ابی مخنف بارها در عراق و ایران چاپ شده و در صدر اسناد آن، ابومخنف از شاگردش هشام کلبی روایت کرده و نیز به دلیل‌های متعدد دیگر بی‌شک مجعول است. علی بهرامیان، مقاله ‏ی ابو مخنف، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۶، ص ۲۱۹

[۴]. تردیدی درباره‏ی کتابهای مقتل منسوب به ابومخنف موجب شده تا روایت طبری از او اهمیت بیشتری یابد و به همین سبب، برخی بر آن شدند تا آن منقولات را از تاریخ طبری بیرون کشند و جداگانه منتشر سازند. این منقولات نخستین بار به نام مقتل الحسین به کوشش حسن غفاری در ۱۳۹۸ق در قم به چاپ رسید. سپس همان اثر به همان طریق به نام وقعة‌الطفّ در ۱۳۶۷ش در قم به کوشش محمد هادی یوسفی غروی، همراه با مقدمه‌ای در معرفی ابومخنف و کتاب مقتل الحسین(ع)و همچنین فهرستهای گوناگونی از شیوخ و راویان مؤلف با توضیحات و تعلیقات منتشر شد؛ علی بهرامیان، مقاله‏ ی ابو مخنف، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۶، ص ۲۱۹

کد N1421759

وبگردی