آفتاب

من اصلا زنده‌ام که از این آقا بخوانم

من اصلا زنده‌ام که از این آقا بخوانم

همشهری دو - سید محمدامین جعفری: عاشق، دلش خوش است به لبخندی؛ دلش خوش است به خاطره‌ای، به نسیمی صمیمی که یاد دوست را بیاورد و گوش‌اش را پر از یاد یار کند. عاشق دلش خوش است به عبور هوایی که هوایی‌اش کند برای یار.

تعارف كه نداريم تو هم كه اين سطرها را مي‌خواني، مي‌شناسي‌ام. مي‌داني كه عاشقت هستم. مي‌داني كه ضامن زمان‌هاي رفته و زمان‌هاي مانده زندگي‌ام هستي.

مي‌داني كه نه فقط شمال شرقي قلبي كه در سينه‌ام مي‌تپد، نه فقط گوشه اشراق زندگي‌ام، نه فقط حياط كوچك خانه‌اي كه ندارم، نه حياط وسيع خانه‌اي كه برايم خريده‌اي كه تمام گزاره‌هايي كه خدا در نهاد روحم نهاده است، پر از ياد توست. پر از شوق توست. پس به من حق بده كه هر سال و حتي همين حالا، منتظر بمانم كه حاج‌رضا انصاريان از راه خيلي دورِ نزديك خانه تو بيايد و اسم تو را به گوشم بريزد. صداي معطرش را پر از اسم قشنگ تو كند و براي اين من بيهوش مدهوش بخواند و از گوشه بيدگاني به عشاق* و بيات راجع* ببرَدم و تمام تماميتم را به‌دست تو بسپارد:‌ اللهمَ صَلِّ عَلي علي بن مُوسَي الِّرِضا المرتضي اَلاِمامِ التَّقيِّ النَّقيِّ وَ حُجَتِكَ عَلي مَن فَوقَ الاَرضِ و َمَن تَحت الثَّري اَلصِدّيقِ الشَّهيدِ صَلاةً كَثيرَةً تآمَّةً زاكِيَةً مُتَواصِلَةً مِتَواتِرَةً مُتَرادِفَة كَاَفضَلِ ما صَلَّيتَ عَلي اَحَدٍ مِن اوليائِكَ.

خودم هم نمي‌دانم چه مي‌نويسم. دوباره مست نام تو شده‌ام اما آنقدر هوشياري برايم مانده است كه در همين آسمان خدا تنم بلرزد كه به زادروز تو رسيده‌ام و اين آستين خيس پر گريه باز هم از آستان مشهد تو محروم است.

تنم بلرزد كه امسال هم حاج رضا انصاريانِ تو نيست تا به «شب شعر عاشوراي شيراز» بيايد و مثل هر كجا كه مي‌رود، زمزم نام تو را زمزمه كند و شراب نام تو را به جام جان‌ها بريزد.

خوشا به‌حال او كه هر كجا رفت، مثل نسيم حرم بر دل‌ها مي‌نشست و نقاره نگار بود براي جان‌هاي خسته ما. هر سال كه مي‌آمد، با تبسم و تسبيحش نگاه‌مان مي‌كرد، از تو مي‌خواند و از بلاي دور از تو ماندن نگاه‌مان مي‌داشت. در اين سال‌هاي آخري كه با او زندگي مي‌كرديم، از سفينه نجات هم كه مي‌خواند، عادت كرده بود كه نيم‌نگاهي به من بيندازد و التماس مرا ببيند و بعد بگويد: «اين امين جعفري دارد با التماس نگاهش از من مي‌خواهد كه از امام رضا بخوانم. چشم آقا جان. من اصلا زنده‌ام كه از اين آقا بخوانم».

آتش مي‌گرفتم اما به همين آتش زنده بودم. به همين آتش زنده‌ام كه هر سال در «خانه فرهنگ» ** با چشم بگردم و گل به گل جاي خالي حاج رضا را با خاطره همان تبسم‌ها پر كنم.

حرفي ندارم عزيزم. امسال هم گذشت و دستم به دامنت و پايم به مشهدت نرسيد اما فقط خواستم اداي دين كنم. هر سال حاج رضا مرا به ياد شما مي‌انداخت، امسال من او را به ياد شما انداختم.
تعارف كه نداريم در پرتگاه اين روزمرگي‌ها دل به ترانه‌ها و كبوترانه‌هاي تو سپرده‌ام و بسيار بيشتر از بسيار دوست‌ات دارم عزيزم.

پي نوشت: * هر سه گوشه‌هايي از دستگاه‌هاي موسيقي ايراني هستند. 

**منزل شخصي حاج حسين فرهنگ، در شيراز بيش از 30 سال است كه ميعادگاه شاعران عاشورايي كشور براي شعرخواني در شب‌هاي شعر عاشوراي شيراز است.

کد N1389901

وبگردی