آفتاب
نگاهی به روابط ایران و آلمان‌ در قرن هجدهم

شکل‌گیری مناسبات تجاری

شکل‌گیری مناسبات تجاری

روابط آلمان با ایران در قرن شانزدهم براساس سیاست و در قرن هفدهم براساس سیاست و اقتصاد و در قرن هجدهم براساس روابط علمی قرار گرفته بود. ...

گروه تاریخ و اقتصاد:روابط آلمان با ایران در قرن شانزدهم براساس سیاست و در قرن هفدهم براساس سیاست و اقتصاد و در قرن هجدهم براساس روابط علمی قرار گرفته بود. آلمانی‌ها سیاست دیرینه اروپاییان را که در پشت دولت عثمانی متحدی برای خود بیابند، دنبال نمودند و این متحد را دولت ایران می‌دانستند. برای آلمانی‌ها امپراتوری عثمانی دشمنی بود که نه‌تنها برای آلمان خطری حیاتی محسوب می‌شد، بلکه موجودیت دنیای مسیحیت را به‌خطر انداخته بود. اتحاد با ایران در سرلوحه برنامه کشور آلمان قرار گرفته بود و هر روز این احتیاج مبرم‌تر می‌شد. این مساله به‌طور کلی برای همه اروپاییان مهم بود چنان که بوسبک (Busbeq) سفیر انگلستان در استانبول در زمان سلطان سلیمان قانونی می‌نویسد: اگر ایران پشت جبهه ترکان عثمانی را نگرفته بود، آنها تا به حال بر ما مسلط شده بودند، در حقیقت ایران مابین ما و نابودی قرار گرفته، یعنی اینکه ایران از انهدام ما جلوگیری می‌کند. به همین طریق جرج وستون (Whestone) اظهار عقیده می‌کند که «امپراتوری صفوی» در این زمان «افساری به ترک‌ها زده و ممانعت می‌کند که دنیای مسیحیت بیش از این متحمل زیان بشود.» از طرف دیگر ضدیت بین دربار صفوی و دربار عثمانی نیز یک نوع نزدیکی بین قدرت‌های اروپایی و ایران به وجود آورده بود که در حقیقت آن را می‌توان قرابت بین دنیای شیعه و مسیحیت نامید و در بعضی از محافل سیاسی ایران نیز اظهار تمایلی به این قرابت می‌گردید.

 

سیاحان اروپایی درباره این نزدیکی مذهبی بین شیعه و دنیای مسیحیت بسیار قلم‌فرسائی نموده‌اند. ژئوفری دوکت که بسیار به مسائل مذهبی علاقه‌مند بود و سالیان دراز در ایران زندگی کرده بود، حضرت امام حسین(ع) را با حضرت مسیح مقایسه نموده، مانند خیلی دیگر از سیاحان اروپایی مثل دلاواله، اولئاریوس و پری نتیجه می‌گرفت که سرانجام تراژدی امام حسین(ع) کاملا شبیه زندگی حضرت مسیح بوده است؛ چه هر دو زندگی خود را برای عدالت و علیه ظلم قربانی کرده‌اند. این مسائل باعث می‌شد که «ایران و اتریش ضد توسعه دولت عثمانی با هم قدم برداشته» به همه وسایل متشبث شوند که وسیله‌ای فراهم شود تا بتوانند با یکدیگر همکاری نمایند.

اینگونه کوشش برای همکاری تقریبا در آلمان زودتر از کشورهای دیگر اروپایی (به استثنای جمهوری ونیز) شروع شده بود. قبل از سال 1523 میلادی (930 هجری) شاه اسماعیل اول نامه‌ای که متن آن حاکی از همکاری دو کشور آلمان و ایران بود، برای کارل پنجم (شارل کنت) فرستاد. کارل پنجم امپراتور آلمان به‌منظور جوابگویی به این نامه هیاتی را به سرپرستی یوهان بالبی (Balbi) در سال 1529 میلادی (936 هجری) یعنی در همان سالی که شهر وین به دست ترکان عثمانی محاصره گردیده بود، به طرف ایران روانه گردانید، غافل از اینکه شاه اسمعیل خیلی پیش، یعنی در سال 1523 میلادی (930 هجری) چشم از جهان فروبسته بود. تقریبا نیم قرن از این تاریخ، دیگر اطلاعی از سیاحان آلمانی در دست نیست تا اینکه در سال 1588 میلادی (997 هجری) هنز کریستف تویفل (Hanz Christoph Teufel) و دوستش ژرژ کریستف فرن برگر (Fernberger) خود را از شهر استانبول برای مسافرت به شرق آماده کردند. آنها از طریق مصر و حلب به سوی فرات آمده، در آنجا از برج بابل دیدن کرده، سپس به هرمز شتافتند و در هرمز از همدیگر جدا شدند. تویفل از طریق شیراز و اصفهان به سوی قزوین پایتخت رفته، از آنجا در آوریل 1590 میلادی (998 هجری) به‌طرف دریای خزر رهسپار گردید. وی بعدا از طریق تبریز و دریاچه وان به بین‌النهرین رفته و از آنجا به‌سوی اروپا عازم شد.

سفر تویفل به ایران گویا برای او دلپذیر نبوده است چون او برخلاف همه سیاحان اروپایی که ایران را یک کشور پرنعمت و دلپذیر می‌دانستند، نوشته است: «باعث تعجب من است که ایران در کشورهای ما به آن طرز توصیف می‌شود که کشور پرنعمت و مطمئنی است، در صورتی که ایران یک کشور غیرحاصلخیز است که پر از سنگ و کلوخ و بیابان است و من غیر از کشور عربستان هیچ کشوری را به زشتی این کشور ندیده‌ام!» فرن برگر نیز بعدا به داخله ایران آمد و او هم سیاحت‌نامه‌ای از خود باقی گذارده است. در سال 1593 میلادی (1002 هجری) امپراطور آلمان رودولف دوم به وسیله سفیر ایران در روسیه با شاه عباس بزرگ تماس حاصل کرد. او برای اینکه اطلاعات بیشتری از ایران کسب نماید هیاتی را به سرپرستی اشتفن کاکاش (Stefan Kakasch) به ایران فرستاد. این هیات در سال 1602 میلادی (1011 هجری) به ایران رسید. اما رئیس هیات یعنی اشتفن کاکاش بیمار شد و فوت نمود. پس از او هفت تن از اعضای هیات نمایندگی نیز فوت نمودند و یگانه کسی که توانست خود را به دربار ایران برساند ژرژ تکتاندر (Tectander) بود. شاه عباس بزرگ از او صمیمانه پذیرایی نمود و پس از چندی او را با هدیه‌های بسیار به همراهی یک هیات نمایندگی ایرانی به طرف آلمان روانه ساخت.

تکتاندر به همراهی مهدیقلی بیک سفیر ایران، در سال 1605 میلادی (1014 هجری) وارد پراگ گردید. امپراتور آلمان رودولف دوم از مهمانان خود پذیرایی کامل نمود و می‌خواست آنها را به معیت یک هیات دیگر آلمانی به ایران بفرستد ولی این کار به علت گرفتاری‌های مالی دولت آلمان تا سال 1606 میلادی (1015 هجری) به تعویق افتاد. ژرژ تکتاندر سیاحت‌نامه‌ای به رشته تحریر درآورد که به قطع کوچک بوده و با تصاویری مزین شده است. این تصاویر به وسیله یوهان فابر (Faber) تهیه شده و یکی از آنها تصویر یکی از حکام سابق ایران را نشان می‌دهد.  در سال 1606 میلادی (1015 هجری) هیاتی به سرپرستی وراتیسلاو (Wratislaw) از پراگ به ایران عزیمت نمود. این هیات در سال 1609 به ایران رسید وراتیسلاو مثل همکار قدیمی خود بیمار گردید و فوت نمود. اما ریاست این هیات به دست عضو دیگری سپرده شد و او در هفتم ماه اکتبر 1609 میلادی (1018 هجری) شاه عباس بزرگ را در اردبیل ملاقات کرد. از این هیات نمایندگی مدرک کتبی در دست نیست ولی بر روی یک صندوق لاکی که در سال 1610 میلادی (1019 هجری) در ایران ساخته شده شرفیابی این هیات به خدمت شاه عباس کبیر نقش گردیده است.

در سال 1621 میلادی (1031 هجری) هینریچ فن پوزر (Heinrich Von Poser) از راه آسیای صغیر به طرف ایران آمد و سپس به هندوستان رهسپار گردید.سه سال بعد دوباره پوزر از همین کشورها به میهن خود بازگشت. او دوست خود شیلینگر Schillinger را در اصفهان دیده به اتفاق دلاواله شهر را بازدید نمودند. پوزر اعجاب خود را از پل‌های اصفهان اظهار و سپس شهرهای دیگر ایران را توصیف کرده است. او گلپایگان را به‌عنوان «یک شهر با ساختمان‌های زیبا» و خوانسار را به‌عنوان «یکی از دلکش‌ترین جاهای ایران و پر از باغ‌های باشکوه، با حوضچه‌های عالی و کانال‌های خوب» بیان کرده و مجسم ساخته است. در سال 1819 میلادی (1235 هجری) در کتابخانه ملی شهر وین اوراقی از یک کتابچه یادداشت یک تاجر آلمانی پیدا شد که سال 1623 میلادی (1033 هجری) در اصفهان بوده و ظاهرا در کار سیاست نیز دخالت داشته است. او نیز در اصفهان مانند پوزر، یوهان لوکاس هاسفلد (Hasveld) را دیده که سه سال و نیم در خدمت شاه عباس کبیر بوده است.

ابریشم گیلان که در قرن سیزدهم میلادی (هفتم هجری) ناوگان متعلق به ژن را به دریای خزر کشید، باعث پدیدار شدن هیات نمایندگی آلمان در سال 1637 میلادی (1047 هجری) در اصفهان شد. علاوه‌بر آدم اولئاریوس که ما او را در فصول آینده معرفی خواهیم کرد. یوهان آلبرت مندلسلو (Johann Albrecht Mandelslo) نیز شرح مسافرت این هیات نمایندگی را به رشته تحریر درآورده است. اولین نسخه این سفرنامه در سال 1647 میلادی (1057 هجری) به پیوست سفرنامه اولئاریوس منتشر شد. این سفرنامه در سال 1658 میلادی (1069 هجری) به‌طور مستقل در اشلزویک منتشر شد و آن دارای تصاویر متعددی است که هفت عدد آنها به ایران حالیه مربوط می‌شود. علاوه‌بر تصاویر قلعه هرمز، تخت جمشید و قبر کوروش که برای اولین بار در اروپا منتشر شده است، تصاویر مختلف دیگری نیز زینت این کتاب گردیده است که برای ما سندیت کامل دارد. در سال 1751 میلادی (1165 هجری) فردریک کبیر پادشاه پروس یک کمپانی تجارتی آسیایی تشکیل داد. کارل ششم امپراتور آلمان نیز یک کمپانی شرقی تاسیس کرد که تجارت آن با شرق در سال 1780 میلادی (1194 هجری) بسیار پررونق بود. از این دو کمپانی اطلاعات بیشتری در دست نیست. در سال 1765 میلادی (1179 هجری) کارستن نیبور (Carsten Niebuhr) از جنوب و در سال‌های 74-1770 میلادی (1188-1184 هجری) ساموئل گاتلیب گملین از شمال به ایران مسافرت کردند. زندگی و سیاحت این دو را نیز به مناسبت اهمیتشان در قسمت دوم شرح خواهیم داد. در اواخر قرن هجدهم سیاحان آلمانی اغلب در ایران ناشناخته مانده‌اند. آخرین آنها که سفرنامه‌ای از خود به‌جای نهاده است، انگلمن (Engelman) بوده که از طرف شمال، ایران را تا شهر خوی بازدید کرده است.

 

منبع: اسناد مصور اروپاییان از ایران (از اوایل قرون وسطی تا اواخر قرن هجدهم، تالیف دکتر غلامعلی همایون.

کد N1358928

وبگردی