آفتاب

دنیا غزل می‌خواند از تو

دنیا غزل می‌خواند از تو

شعر انتظار > ح.امینی: می‌دانم از شب‌های بارانی می‌آیی از فتح یک احساس توفانی می‌آیی

از كوچه‌هاي پشتي نارنج و نقره

با كوله‌بار سبز نورانی می‌آیی

 

آتش زدم پرهاي سيمرغ دلم را

آني صدايت كرده‌ام، آني می‌آیی

 

يك روز تا اوج رهايي، قاصدك‌وار

اي يوسف پابند زنداني می‌آیی

 

در انفجار صد ستاره توي مهتاب

با رقص نور و پرتوافشاني می‌آیی

 

دنیا به پای حرف‌های تو می‌افتد

با یک کـلام ماه قرآنی می‌آیی

 

می‌آیی و دنیا غزل می‌خواند از تو

در لحظه‌ی خوب غزل‌خوانی می‌آیی!

 

کد N1269754

وبگردی