آفتاب

حاشیه نگاری از یک تفاهم تاریخی/ از بیدار ماندن های بوقیواژ تا سلفی در هواپیما

حاشیه نگاری از یک تفاهم تاریخی/ از بیدار ماندن های بوقیواژ تا سلفی در هواپیما

یک سال پیش در چنین روزی، ایران و ۵+۱ گام مهمی از برجام را برداشتند و با تفاهم لوزان، راه حل ها را مکتوب کردند.

سعید جعفری

ساعت ۸ شب ۱۲ فروردین ۱۳۹۴ است. مذاکرات قرار بود ۴ یا نهایتا ۵ روز به طول بینجامد، اما فعلا یک هفته را هم رد کرده. جواد ظریف و جان کری وارد جلسه دونفره مهمی شده اند. به خبرنگاران گفته اند، فعلا همینجا باشند. شاید توافقی در راه باشد. دیگر مانند روزهای اول شور و شوقی در میان رسانه ها وجود ندارد و تقریبا همه گیج شدند. حتی دیگر بازار شایعات هم در لابی هتل بوقیواژ داغ نیست و همه منتظر خبرهای رسمی هستند. 

خبرنگاران ایرانی چک اوت کرده و ساک هایشان هم آورده اند در سالن موزه ملی المپیک گذاشته اند. مسئولان سوئیسی دو جا برای استقرار خبرنگاران آماده کرده بودند. یکی خود لابی بوقیواژ که باید کارت قرمز داشته باشی و وزارت خارجه نتوانسته بود برای همه رسانه ها تهیه کند و یکی هم طبقه دوم موزه ملی المپیک که سالنی بزرگ است با ویویی فوق العاده مشرف به دریاچه ژنو با اینترنت پر سرعت؛ سالنی که پیاده حدودا کمتر از ۱۰ دقیقه تا بوقیواژ فاصله داشت و کسانی که اینجا می ماندند خیلی از اخبار لحظه به لحظه بوقیواژ مطلع نمی شدند. در گروه وایبری که برای خبرنگاران ایرانی ایجاد کرده اند اخبار از جلسات منتشر می شود. اخباری که کمتر به درد کسی می خورد. بچه ها از حسینی (مسئول رسانه ای وقت) می پرسند چه بکنند؟ بمانند یا به هتل هایشان برگردند؟ اما جواب محکم و مطمئنی در کار نیست. 

ساعت ۱۰ شب ۱۲ فروردین، همان سر شب تصمیم می گیرم شب را در لابی بوقیواژ بمانم. با رصد اوضاع، یکی از بهترین کاناپه ها را انتخاب می کنم و وقتی کسی روی آن ننشسته، زنبیلم را همانجا پهن می کنم. کاملا می توانم حدس بزنم که تا یکی دو ساعت دیگر این کاناپه به چه جواهر پر متقاضی تبدیل خواهد شد. 

ساعت ۱۲ شب ۱۲ فروردین است. جلسه ظریف و کری هنوز ادامه دارد، خبرنگاران خارجی کمتر شده اند ولی ایرانی ها هنوز تردید دارند که بمانند یا بروند. بالاخره حسینی در گروه وایبری اعلام می کند دوستان می توانند امشب بروند و استراحت کنند، فردا صبح زود اینجا باشند. رفتن هم کار راحتی نیست. مخصوصا در لوزان که هم هتل های زیادی ندارد و همین تعداد اندک هم، خیلی ظرفیت نداشتند. همان شب اول که رسیدیم به سختی جا پیدا کردیم، چه برسد به الان که ساعت ۱۲ شب است، ساک ها در همان سالن طبقه دوم موزه المپیک است و آنجا هم که الان تعطیل کرده. از آن گذشته بعضی از بچه ها پولشان تمام شده و برای سفری ۳ یا ۴ روزه برنامه ریزی کرده بودند. 

ساعت ۲ صبح ۱۳ فروردین است. من روی کاناپه خوابیدم، با صدای خر و پف بیدار می شوم؛ همانطور که پیش بینی می کردم رقابت بر سر مبل ها و کاناپه ها جدی است و خیلی ها هم روی زمین خوابیده اند. صدای خر و پف هم بیداد می کند. گروه وایبری را چک می کنم، جلسه همچنان ادامه دارد.

ساعت ۵ و نیم ۱۳ فروردین است. بالاخره جلسه تاریخی پایان می یابد. ۹ ساعت و نیم ظریف و کری در جلسه بودند. رکوردی تازه در مذاکرات دوجانبه بدون استراحت. ظریف برای استراحت راهی اتاقش می شود. قرار است ساعت ۹ دوباره مذاکرات پی گرفته شود. 

ساعت ۸ و نیم ۱۳ فروردین است، یک ساعتی می شود از خواب بیدار شده ام. در راهرو منتظریم ظریف را ببینیم. دقایقی کوتاه توضیحاتی می دهد. چشمانش پف کرده، صدایش اما همان تن همیشگی را دارد. صحبت هایش چیز تازه ای برای رسانه ها ندارد و بیشتر در قالب استراتژی همیشگی اش برای انتقال پیام به طرف مقابل تعریف می شود. «طرف مقابل باید تصمیم های سخت بگیرد» اگر آنها آمادگی داشته باشند، می توانیم امروز بیانیه مطبوعاتی داشته باشیم»

ساعت ۹ صبح ۱۳ فروردین است. دیگر همه خبرنگاران آمده اند. لیز دوست خبرنگار با سابقه بی بی سی، آجیل خریده و به خبرنگاران ایرانی تعارف می کند. لیز که کمی هم فارسی می داند، به زبان فارسی ۱۳ به در را تبریک می گوید. بعضی ها به شوخی می گویند بروند و چمن های باغ هتل بوقیواژ را گره بزنند. جلسات همچنان پشت سر هم ادامه دارد و جز اخبار رسمی آغاز و پایان جلسات، خبر دندانگیری نیست. 

ساعت ۱ ظهر ۱۳ فروردین است. ظریف همراه فریدون و آل حبیب برای پیاده روی های معروفش از هتل بیرون می آید و چند دقیقه ای را در کنار دریاچه ژنو می گذراند. پیاده روی هایی که دیگر همه می دانند، هدفش رساندن پیام از طریق رسانه ها به طرف غربیست. خبرنگاران دنبال ظریف می دوند و از سوال می پرسند. عراقچی و تخت روانچی با اشمیت و شرمن در جلسه هستند. 

ساعت ۵ بعد از ظهر ۱۳ فرودین است. همچنان در لابی می چرخم که شاید خبری شود. عکاس وزیر را می بینم که از بخش وی آی پی به طرف ما می آید. می پرسم چه خبر؟ «به همه بچه ها بگو تا نیم ساعت دیگه جلوی موزه المپیک باشند و سوار اتوبوس که میخوایم بریم دانشکده پلی تکنیک لوزان برای اعلام توافق.

با اعلام این خبر دوباره غوغایی برپا می شود. مثل اینکه دیگر کار واقعا تمام شده. از اول هم قرار بود اگر توافق یا تفاهمی باشد در این هتل اعلام نشود، ابتدا زمزمه رفتن به ژنو مطرح شد اما در نهایت قرار شد مراسم در همین لوزان و در دانشکده پلی تکنیک این شهر برگزار شود. 

ساعت ۶ بعد از ظهر ۱۳ فروردین است. اتوبوس های حامل خبرنگاران با اسکورت ویژه در حال رژه رفتن در خیابان های لوزان هستند. حدود نیم ساعت بعد به به دانشگاه پلی تکنیک لوزان می رسیم. بازرسی های امنیتی فوق العاده در نظر گرفته شده و هم خودمان و هم وسایل الکترونیکی مان چند باری از گیت های بازرسی عبور می کنند. وارد سالن که می شویم پرچم همه اعضا کنار هم قرار داده شده. پس ماجرا بیش از یک بیانیه مطبوعاتی ساده است. هنوز دقیقا نمی دانیم چه متنی قرار است قرائت شود اما وقتی در کنار پرچم ایران و اتحادیه اروپا، پرچم آمریکا، روسیه، چین، آلمان، فرانسه و انگلستان حضور دارند یعنی نمایندگان این کشورها هم هستند و باز هم یعنی اتفاق مهمی افتاده که وزرای خارجه این کشورها می خواهند در جلسه حاضر شوند. 

 

ساعت ۷ و ۴۱ دقیقه ۱۳ فروردین ۹۴ است. ظریف، موگرینی، کری، هموند، فابیوس، اشتاین مایر به ترتیب وارد سالن می شوند. ظریف به کری می گوید او و دیگر وزرا بروند و بنشینند تا وزیر خارجه ایران و نماینده اتحادیه اروپا بیانیه مشترک را قرائت کنند. کری هم به هموند اشاره ای می کند و همه با هم می روند و در ردیف او می نشینند. دقایقی بعد بیانیه معروف لوزان خوانده می شود. با این متن می توان فهمید که بخش مهمی از راه توافق طی شده است. شادی و شعف در چهره خبرنگاران موج می زند. انگار که خستگی شان در رفته باشد. البته منهای دلواپسان که همه جا هستند و حکایت خود را دارند. 

ساعت ۱۰ و ۵۰ دقیقه ۱۳ فرودین است. جلوی در هتل بوقیواژ سوار ون شدیم و آماده حرکت به سمت فرودگاه ژنو. ظریف و تیم همراه جلوتر و تیم رسانه ای هم در چندین ون پشت سر راه می افتیم. نم نم باران شیشه های ماشین را خیس کرده و شهر سرسبز لوزان را زیباتر کرده. ۵۰ دقیق بعد، در ورودی فرودگاه ژنو هستیم. سفری که قرار بود ۴ روزه باشد، هشت روز طول کشید. 

پرده آخر، ساعت ۳۰ دقیقه بامداد ۱۴ فرودین است. هواپیما آماده حرکت؛ به رسم معمول، ظریف به کابین خبرنگاران می آید تا قبل از پرواز از آنها تشکر کند و خسته نباشید بگوید. چشمانش هنوز پف دارد، اما بر عکس صبح، حسابی می خندد. خوش و بش هایش که تمام می شود، به او می گویم: آقای ظریف یه سلفی هم بگیریم؟ می خندد و می گوید: سلفی هم بگیر، بچه ها سعی می کنند در تصویر باشند و همدیگر را هل می دهند و هیاهویی در هواپیما به پا می شود. 

 

دقایقی بعد ما روی آسمان، در حال برگشت به تهران و قصه ای که فصلی مهم از آن به پایان رسید.

4950

کد N1181595

وبگردی