محمد زینالی اُناری- کارشناس ارشد علوم اجتماعی
انتخابات با پوسترهایش نزدیک میشود و احتمالا طرحها زده شده و دیوارها هم خرناسی میکشند و سینهای صاف میکنند برای استقبال از آنها. تابلوهای کوچک شهرداری هم فایدهای نخواهد داشت و این در و دیوار از کارتهای ریز و درشت و تصاویر رنگی و سیاه سفید آکنده خواهد شد. رفته رفته از همین در و دیوار ساده خانههای مردم، قدرتی ایجاد خواهد شد و در مجلس خواهد نشست و بر آنها سیطره خواهد یافت و به آن خواهیم گفت "دموکراسی". ولی نام دموکراسی یا حضور مردم در صحنه قدرت، بسیار ارزندهتر از این شئون و رقابتهای تبلیغاتی است.
مساله اصلی که قصد طرح آن را دارم این است که دموکراسی در جامعه ما، یک دموکراسی سیاسی است و جنبههای اجتماعی و حتی فرهنگی خود را نتوانسته است خلق کند؛ چنانچه پس از گذشت سالهای مدید، با وجود بحثهای زیادی در مورد الگوی بومی پیشرفت، همچنان درگیر همین دموکراسی مهیج تبلیغاتی ماندهایم.
در ایام انتخابات نیز این نکته و خلأهای آن به تندی دیده میشود. هیچ مدل اجتماعی از دموکراسی وجود ندارد و جبرگرایی دموکراتیک در حوزه سیاسی دیده میشود و این بخش سیاسی، کل جامعه را دربر میگیرد. قبلاً در شهرهایی چون اردبیل الگوی اجتماعات محلی وجود داشت البته با یک سری اعمال محدود که اراده این اجتماعات را در امور داخلی شکل میداد، همچنین اصناف و همیاریها را درون خود شکل میداد و یک الگوی مرشد و مرادی هم داخل خود داشت که مدل ریاست محله و اعمال عبادی مردم را خلق میکرد. اما امروزه این فرم محلات شهر به هم ریخته و آن محلات قدیمی سرشار از آپارتمانهای مهیب است. شهرکهای تازه هم با تولید انبوه شهرسازان و مهندسان، با اجتماع غریبههایی همراه است که فاقد هرگونه کنترل اجتماعی و اجتماعات محلی هستند. امروزه شهرهای ما فاقد روابط اجتماعی سازمانیافته است و هر گروه محلی و قبیلهای که قویتر باشد بر اجتماع شهری میچربد.
از سوی دیگر ذات حضور افراد در مجلس، حضور خود مردم است و باید نماینده بتواند برآمده از اندیشه مردم رأی دهد. اما بعد از انتخاباتی سیاسی، چون سامانهای اجتماعی میان نماینده و مردم وجود ندارد، به تندی افراد به عقل کلی تبدیل میشوند و با کاریزما در مورد هر چیزی سخن میگویند؛ در حالی که شهری که یک نماینده از سوی آن به مجلس رفته است دارای هزاران کارشناس در امور مختلف است که مسائل مختلف زندگی را به تفاوت لمس میکنند. اما گفتگوی او با مردم شکل نمیگیرد و به جای وجود جلسات مردمی نمادین و رسمی، تعاملات وی در دفترش محدود به مراجعات مردم نیازمند به وی میشود؛ در واقع با این روش، نخبگان یا متخصصان طبقه متوسط شهر از صحنه حذف میشوند و به تدریج ساختاری شکل میگیرد که نماینده با ستایش مردم نیازمند به صورت عقل کل در مجلس حضور یابد، که البته در این سالها این شیوه عقل کلباوری مانند فوارهای بزرگ شده که خاطره خوبی هم به جا نگذاشته، اما چه تضمینی است برای عدم تکرار آن.
در چنین وضعیتی است که برخی افراد ادعا میکنند از سوی بزرگان یا ریشسفیدان وارد انتخابات شدهاند، اما این بزرگان منتخب یا نماینده چه کسانی بودهاند که تصمیم بگیرند و امروز بزرگی این افراد با چه عنوان و نشانی شکل میگیرد؟ آن محلات قدیمی که زهوارشان در رفته و شهر به خصوص در آبادستانهای حاشیههای خود پر از محلاتی است که نام و نشان ندارند و هر یک نماد یک روستای استان هستند. در چنین شرایطی است که به جای شکلگرفتن اجتماعات مردمی و پرسیدن سوالهای مهم مردم از منتخبین یا داوطلبان، چیزی شبیه به باشگاه هواداران فوتبال شکل میگیرد و کریخوانی شروع میشود! در این عصر با این همه ادعای تاریخ باستانی و تمدن، دستاورد ما از دموکراسی و یک انتخاب سیاسی شده است این، چرا؟
در پاسخ باید گفت وقتی اجتماعات شهری مورد توجه قرار نمیگیرد و گعدههای دوستی و ارادههای فردی به نماد مردم تبدیل میشود، طبیعی است که چنین الگوهایی خلق شود و با پوستر و تلگرام و ... به خودستایی نمادین در شهر و راه انداختن رقابت تیمی و قبیلهای میانجامد.
همچنین این رفتار به دلیل این شکل گرفته که دموکراسی در حوزههای اجتماعی طراحی نشده و شهرنشینی به صورت بیسامان اداره میشود. وزنه ژورنالیستی دموکراسی سیاسی بر جنبه اجتماعی آن میشورد و به تدریج همه چیز سیاستزده با بهتر بگویم نمادزده میشود و حتی سیاست هم با این هم کارت زردبازیهایی که در مجلس رونق گرفته، شبیه به رفتارهای ورزشی میشود که میزان هیجان بالایی هم دارد.
نکته دیگر اینکه در این همه سال همین افراد منتخب نتوانستهاند به قانونمندکردن شیوه شهرنشینی بپردازند، دانشگاههای شهری را رسم و رسوم ببخشند و حتی مدیریت شهری را قانونمند کنند. دستاوردشان همین است که همه چیز با همان شیوه قدیمی ریشسفیدی و سیاست راه خود را ادامه میدهد غافل از اینکه در کنار بزرگ شدن شهر و افزایش نفوس، همه سامانهای روابط اجتماعی شهر به هم ریخته است.
در عوض این منتخبان سعی کردهاند به قواعد سیاسی دموکراسی پایبند باشند و در این فضا، شاید به خوبی هم عمل کردهاند؛ ولی سهم زندگی روزمره شهری و اجتماعات مردمی از این همه حضور در اراده سیاسی چه بوده؟
ظاهرا دموکراسی از دیرباز شاخه اجتماعی ندارد تا متخصصین جدید شهری را در ردههای عمومی شهر به صورت قانونمندی به هم متصل کند تا در انتخابها این روح جمعی به دستچین کردن داوطلبان انتخاباتی بپردازد؛ بنابراین نتیجه این میشود که برخی منتخبان به سلیقه گروههایی نامشهود، وارد عرصه شده و در همین کارزار هم شاید به نماینده سیاسی شهر تبدیل شوند و در نهایت بزرگان مجبور میشوند رصد کنند با چه روشی جلوی قبیلهای شدن انتخابات را بگیرند! چرا که گروههای سیاسی به خاطر شکل دادن اراده اجتماعی برای حضور خود، سعی میکنند اجتماعات موقتی از دوستان، قبایل و هر شبکه اجتماعی شکل بدهند و آقایی هم به زیرکی، خبر از محفلهای خصوصی میدهد که مثلا گویا عنصری ناب را کشف کرده است!
انتهای پیام
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است