آفتاب

درهای باز آقای نماینده

درهای باز آقای نماینده

خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - طنز روز

قصه‌های دیروز برای فردا

درهای باز آقای نماینده

رضا ساکی

بالاخره بعد از چهار سال تصمیم گرفتم بروم و دردم را به نماینده بگویم بلکه بتواند راه چاره‌ای پیدا کند. می‌گویند نماینده‌ها این روزها دوای هر دردی را دارند و همه نوع گره از کار مردم باز می‌کنند. ساختمان دفتر نماینده را پیدا کردم اما در نداشت. انگار درش را از جا کنده بودند. با احتیاط وارد شدم و دیدم هیچ‌کدام ار اتاق‌ها هم در ندارد. به منشی مرد آقای نماینده گفتم: می‌خواهم نماینده را ببینم. گفت: بفرمایید تو نماینده در خدمت شماست. نگاه کردم دیدم اتاق نماینده هم در ندارد. دیدم یک نفر پشت میز نشسته است و دیگران دور میز. پرسیدم: نماینده همان است که پشت میز است؟ گفت: خیر ایشان هرگز در حضور مردم پشت میز نمی‌نشیند، ایشان آن آقایی هستند که سر پاست. گفتم: هرگز نمی‌نشیند؟ گفت: شاید باور نکنید اما در چهار سال گذشته حتی یک بار ندیدم ایشان پشت میز بنشیند. همیشه مشغول خدمت کردن هستند. گفتم: نماینده همان است که سر پاست و کت پوشیده؟ گفت: خیر ایشان هرگز کت نمی‌پوشد و ظاهری مانند مردم معمولی دارد. گفتم: مردم معمولی هم کت می‌پوشند. گفت: به هر حال چون ممکن است این شائبه پیش بیاید که کت ایشان گران است ایشان کلا کت نمی‌پوشند. شاید باور نکنید بعد از چهار سال گاهی ایشان را در خیابان می‌بینم و نمی‌شناسم، از بس مثل مردم هستند. گفتم: حالا چرا این‌جا دروپیکر ندارد؟ گفت: ایشان دروپیکر را مانع خدمت به مردم می‌دانند. درهای اتاق ایشان همیشه به روی مردم باز است. گفتم: همیشه؟ گفت: چهار سال است که ما رنگ در ندیده‌ایم. ایشان دوست ندارند دری میان او و محبت مردم فاصله ایجاد کند به همین دلیل اغلب پیاده تردد می‌کنند.

تعجب کردم. با خودم گفتم چه اشتباهی کردم که در این مدت پیش نماینده نیامدم. داخل شدم و در صف ایستادم تا مشکلم سه‌سوته حل بشود.

باقی بقای‌تان

انتهای پیام

کد N1056846

وبگردی