آفتاب

روایت محمد هاشمی از حاشیه سازی علیه برادرش، عملکرد صداوسیما و برخورد تندروها با برجام

روایت محمد هاشمی از حاشیه سازی علیه برادرش، عملکرد صداوسیما و برخورد تندروها با برجام

محمد هاشمی رفسنجانی می‌گوید: روزی که برادرم ترور شد، امام 15هزار تومان برداشتند و به عنوان صدقه زیر تشک‌شان گذاشتند و دستور دادند که برای بهبود آقای هاشمی گوسفند قربانی کنند. امام این کار را برای هیچکس نکرد.

مریم محمدپور: آرام و شمرده سخن می‌گوید، حتی وقتی موضع تندی می گیرد تن صدایش بالا نمی‌رود. محمد هاشمی رفسنجانی تنها رئیس سازمان صداوسیما نبوده، او تجربه‌هایی نظیر قائم مقامی وزیر امور خارجه را نیز در رزومه کاری‌اش دارد. در کنار اینها شاید یکی دیگر از دلایل سیاست ورزی او تجربه ای است که پیش از انقلاب در آمریکا به دست آورده است. او با ویزای دانشجویی کشور را ترک می‌کند و از آنجا که بازگشتش با زندانی شدن مترادف بوده، برای تمدید ویزا در پنج رشته مختلف تحصیل می‌کند و در کنار تحصیل در تشکیلات مبارزاتی علیه رژیم سابق ایران فعال بوده است. محمد هاشمی در آن زمان رابط برادرش با نهضت آزادی، انجمن اسلامی دانشجویان، نهضت سوسیالیست‌های خداپرست و جنبش مسلمانان مبارز بود. او پس از 9 سال زندگی در خارج از ایران، در 12 بهمن 57 با هواپیمایی که امام را به ایران برگردانده، به وطنش برمی‌گردد.

کوچکترین برادر اکبر هاشمی رفسنجانی را در اتاق کارش در مرکز جامع سرطان می‌بینم. این مرد 73ساله اکنون مدیر اجرایی این مرکز است. برای ورود به ساختمان مرکز جامع سرطان باید کفش‌ها را بکنی و با دمپایی‌های مرکز درآنجا تردد کنی. مرکز خلوتی است و اتاق هاشمی در طبقه دوم قرار گرفته است. سخن با او را از مقایسه حاشیه‌های زندگی‌اش با برادرش آغاز می‌کنم. موضوع حول زندگی برادرش ادامه می‌یابد اما دوباره به زندگی خودش برمی‌گردیم، به ویژه در دو حوزه صداوسیما و کارگزاران. در این بین از تندروها که به تعبیرش «بی‌ترمز» هستند سخن می‌گوییم و اشاره‌ای هم به اتفاقات سال 88 می‌شود. مشروح گفت و گوی خبرآنلاین با محمد هاشمی را در ادامه می‌خوانید:

 

شما مناصب زیادی در کشور داشته اید اما هیچگاه حاشیه‌هایی که در زندگی برادرتان بروز کرده، نمودی در زندگی شما و فرزندان شما نداشته است. ریشه این تفاوت در کجاست؟ چه تدبیری اندیشیدید که شما دچار این حاشیه‌ها نشدید؟

حاشیه‌های زندگی بزرگان به بزرگی آنها و میزان تاثیرگذاری‌ای که در جامعه دارند برمی گردد. به دنبال این تاثیرگذاری، رقیب، دشمن و مخالف بیشتری پیرامون زندگی بزرگان جمع می‌شوند. اینگونه افراد شروع به تخریب آن بزرگ می‌کنند و برای رسیدن به هدف خود یا ترور شخصیت می‌کنند یا ترور شخص. اگر بخواهیم درباره آیت‌الله هاشمی رفسنجانی این پدیده را بررسی کنیم، می‌بینیم که ایشان جزو اولین کسانی بود که بعد از پیروزی انقلاب مورد ترور قرار گرفت. گروه فرقان در سال 58 پس از ترور شهید مطهری و تیمسار قرنی، به سراغ آیت الله هاشمی رفسنجانی رفتند. در آن زمان بحث حفاظت از شخصیت‌ها خیلی جدی نبود، حتی آقای هاشمی خودشان به نانوایی می‌رفتند و ماشین پژو 404 قدیمی هم داشتند و با همان ماشین در سطح شهر تردد می‌کردند.

راننده نداشتند؟

نه، خودشان رانندگی می‌کردند. بعد از اینکه ایشان را ترور کردند و ترور ناموفق بود، امام دستور دادند که برای ایشان محافظ بگذارند و خانه‌شان را عوض کنند. وقتی در ترور شخص موفق نشدند، به سراغ ترور شخصیت رفتند و  شروع به شایعه‌پراکنی و حاشیه‌سازی کردند. اینکه می‌پرسید چرا این اتفاقات نسبت به من اتفاق نیفتاده است، من کسی نبودم که چندان در نظام تاثیرگذار باشم، نمی‌گویم هیچ کاری نکرده‌ام، خدمات کوچکی در گوشه و کنار داشته‌ام ولی به قول معروف، می‌گویند دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه/ هر دو جان سوزند اما این کجا و آن کجا. من کجا و آیت‌الله هاشمی کجا؟ منشاء اصلی رفتاری که با ایشان می‌شود، تاثیرگذاری ایشان است. تاثیری که آقای هاشمی در نهضت اسلامی، انقلاب اسلامی، تثبیت نظام، مدیریت جنگ و سایر مسائل داشتند، طبعا باعث دشمن‌سازی و رقیب‌سازی می‌شود. دشمن وقتی اخلاق اسلامی نداشته باشد، از هر راهی وارد می‌شد.

در خاطرات نقل شده از آقای هاشمب و دیگران، نزدیکی رابطه ایشان با امام را می بینیم. اما اکنون برخی اصرار دارند که بگویند آقای هاشمی با امام فاصله زیادی داشتند به عنوان مثال آقای ذوالنور می‌گویند که امام با ایشان زاویه داشتند. در برابر اینگونه سخنان، ایشان هیچوقت هیچ موضعی نگرفتند. دلیل این سکوت چیست؟

رویکرد و روش آقای هاشمی در برخورد با اینگونه موضوعات، مثبت‌گرایی به جای منفی‌بافی است. دیگران حرفی را می‌زنند، ایشان در برابرش سکوت می‌کنند اما دو روز بعد یا یک هفته بعد، خاطره یا سندی را رو می‌کند که در حقیقت جواب مدعی داده می‌شود، یعنی بدون اینکه خودشان وارد عرصه شوند، می‌گویند امام چگونه بوده‌اند. اینکه عده‌ای نسبت به خاطرات آقای هاشمی ایراد می‌گیرند برای این است که می‌ترسند آقای هاشمی به تدریج واقعیات و حقایق را منتشر کند. قرآن می‌گوید که «انسان خودش می‌داند چیست و چه کار کرده است، اما ممکن است عذر بیاورد». مخالفان آقای هاشمی هم می‌دانند که خودشان چه بودند و چه کردند. بنابراین آقای هاشمی تلاش می‌کنند به‌گونه‌ای کار کنند و حرف بزنند که در نسل جوان تردید به وجود نیاید. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ترورهای زیادی داشتیم اما وقتی آقای هاشمی ترور شد امام پیام دادند و در پیامشان گفتند: «بدخواهان بدانند هاشمی زنده است چون نهضت زنده است» یعنی آقای هاشمی را مترادف نهضت اسلامی دانستند. امام آن روز 15هزار تومان برداشتند و به عنوان صدقه زیر تشک‌شان گذاشتند و دستور دادند که برای بهبود آقای هاشمی گوسفند قربانی کنند. امام این کار را برای هیچکس نکرد. ایشان واقعا مورد اعتماد امام بودند، این اعتماد بعد از پیروزی انقلاب شکل نگرفته بود؛ وقتی آقای هاشمی 13ساله بودند برای ادامه تحصیل از روستایمان به قم رفتند. ایشان در کوچه یخچال قاضی و در خانه‌ای درست روبروی خانه امام زندگی می‌کردند و از همان سنین با امام آشنا شدند. بعد از مدتی درس را در محضر امام شروع می‌کنند و وقتی امام از خانه خارج می‌شدند همراه امام تا کلاس می‌رفتند و سوالاتشان را مطرح می‌کردند. در سال 1340 وقتی پدر ما مرحوم شدند، امام 500 شاگرد داشتند و درس بسیار مهمی داشتند، اما درسشان را تعطیل کردند و به احترام آقای هاشمی آمدند و بر جنازه پدر ما نماز خواندند و در تشییع جنازه شرکت کردند. همه اینها به علت علاقه‌ای بود که به آقای هاشمی داشتند و نبوغی که در ایشان دیده بودند. آن رابطه تا زمان حیات حضرت امام ادامه داشت و هنوز هم آقای هاشمی به راه امام ارادت زیادی دارد.

درباره رابطه ایشان با رهبری، آقای هاشمی از عباراتی مانند رفیق و برادر استفاده می‌کنند اما عده ای تلاش می‌کنند ماجرا را طوری نشان دهند که اختلافات بین این دو نفر جدی است.

انگلیسی‌ها می‌گویند تفرقه بینداز و حکومت کن. این اعمال سیاست انگلیسی است که توسط عده‌ای به کار می‌رود.

 از منظر شما این افراد از نظر منش سیاسی به انگلیسی‌ها شباهت دارند؟

شیوه کارشان این است. نمی گویم آنها انگلیسی هستند. این سیاست بیشتر از 300 سال سابقه دارد و عنوان تئوری‌شان این است که تفرقه بینداز و حکومت کن.

اخیرا شاهدیم تصویر آقای هاشمی را در تلویزیون نشان نمی‌دهند. مثلا در مراسم تشییع جانباختگان منا. گریزی بزنیم به زمانی که شما مسئولیت صداو سیما را برعهده داشتید. در آن زمان دستوری وجود داشت که چهره فردی از صداوسیما نشان داده نشود ؟ به ویژه آنکه در آن زمان که صداوسیما رقیب رسانه‌ای جدی نداشت و تاثیر عملکردش بسیار بیشتر از امروز بود.

من اصلا یادم نمی‌آید که این قبیل موارد را کسی به صداوسیما دستور داده باشد. ببینید در آن زمان چندین شورا داشتیم مثل شورای برنامه، شورای سیاسی، شورای فرهنگی و... در شورای سیاسی جمعی از سیاسیون کشور یعنی افرادی از وزارت اطلاعات، وزارت کشور، نیروی‌های مسلح، وزارت خارجه، نخست وزیری و ریاست جمهوری حضور داشتند و در آنجا بررسی می‌کردیم که مسائل سیاسی در صداوسیما چگونه باشد. عمده مدیریت من هم در زمان جنگ بود و اولویت ما با مسائل جنگ بود یعنی اگر به کسی کمتر یا بیشتر می‌پرداختیم به این بستگی داشت که موضع‌گیری‌اش در قبال جنگ چگونه است. مسائل کمتر دستوری بود که به ما بگویند فلانی را نشان بده یا نشان نده. تفاوتی که من از نظر تخصصی بین این زمان و آن زمان می‌بینم،  این است که صداوسیمای آن زمان مثل امروز نبود، محدودیت بود؛ تعداد کانال‌ها محدود بود، ساعت پخش محدود بود، شبکه‌های رادیویی محدود بود و از آن طرف هم امکانات رسانه‌ای مثل امروز وجود نداشت، امکاناتی مثل اینترنت، فضای مجازی و ماهواره یا اصلا وجود نداشت یا بسیار کم بود. بنابراین ما این امکان را داشتیم که برای مخاطبان خود برنامه‌ریزی کنیم. برنامه‌ای که می‌خواستیم بسازیم و پخش کنیم، اعم از سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه هدف مشخصی داشت. برای این منظور در صداوسیمای آن زمان «16چه» داشتیم مثل چه مقدار، چگونه، چه زمان، چه هدفی، چه پیامی، برای چه کسی و... برای هر برنامه دست‌کم باید به هفت تا از این چه‌ها پاسخ می‌دادیم. این چه‌ها وجود داشت چون ما جامعه هدف داشتیم بنابراین ما کمتر سراغ سانسور می‌رفتیم. الان اتفاقی که افتاده این است که بخش عمده‌ای از جامعه ایرانی، جامعه هدف صداوسیما نیستند چون این رسانه به گونه‌ای رفتار می‌کند که مردم دیگر به آن اعتماد نمی‌کنند و از آن روی گردان شده‌اند. حالا مردم کانال گردی می‌کنند، اما چیزی نمی‌یابند و وقتی چیزی نمی‌یابند به سراغ بی بی سی، صدای آمریکا یا من و تو می‌روند. اکنون دیگر برای صدا وسیما جامعه ایرانی مساله نیست. چون نمی‌تواند برای جامعه ایرانی برنامه جذابی داشته باشد. این سخن رهبری که درباره جنگ نرم فرمودند، واقعیتی است. جامعه ما با جنگ نرم مواجه است اما صداوسیما با رفتارهایی دارد که بستر لازم را برای دشمنان می‌سازد تا آنها موفق شوند. حداقل بسترسازی می‌کند تا آنها بتوانند پیامشان را برسانند.

 سانسورها و برخوردها با شخصیت‌های ملی، فراجناحی و حتی بین المللی که در صداوسیما انجام می‌شود  فقط در مورد آقای هاشمی نیست. ما امروز ده‌ها شخصیت مثل آقای ناطق یا سیدحسن آقای خمینی داریم که به هر دلیلی مورد بغض مسئولان صداوسیما هستند و مورد سانسور قرار می‌گیرند و مهم نیست که کجا حضور پیدا کرده‌اند. حتی وقتی در تهیه برنامه‌ای گروه‌های افراطی نقش دارند، می‌بینیم که در برنامه تهیه شده به این افراد اسائه ادب می‌شود و توهین می‌کنند. این کارها بسترسازی برای دشمنان ملت و انقلاب است که بتوانند موفق شوند و پیامشان را به مردم برسانند.  معلوم نیست این کار را عمدی می‌کنند یا از روی عدم توجه؛ این را باید خودشان جواب بدهند. احتمالا عمدی است.

 صداوسیما  به نظر من یک رسانه جناحی و گروهی شده است که در اختیار گروهی خاص قرار گرفته است و برخی افراد هم به طرقی در آنجا نفوذی دارند و می‌توانند برخی از خواسته‌هایشان را اعمال کنند.

اگر مقایسه‌ای داشته باشیم بین دوره‌های ریاست آقایان لاریجانی و ضرغامی، به نظر شما کدامیک موفق‌تر بودند؟

من خیلی وارد اینگونه مقایسه‌ها نشدهم اکه بتوانم به این سوال پاسخ دهم.

تلویزیون نگاه می‌کنید؟

 گاهی بعضی برنامه‌ها و برخی اخبار را نگاه می‌کنم، اما به این دلیل که خبر دارم برخی از اخباری که می‌گویند، تا چه حد عاری از حقیقت است، کمتر به تلویزیون توجه می‌کنم.

ماهواره چطور؟

خیر. ما هیچوقت در خانه‌مان ماهواره نداشتیم و الان هم نداریم.

نگاهی هم به فعالیت شما در حزب کارگزاران داشته باشیم. شما در اوایل تشکیل این حزب کلاس‌هایی با موضوع اندیشه امام برگزار می‌کردید، درست است؟

 در حزب جمهوری اسلامی که بودیم من مسئول بخش روابط بین الملل حزب بودم. حزب جمهوری علاوه بر این مسئولیت‌ها، یک سری کلاس‌های آموزشی نیز داشت. من مسئول گروه سیاسی و معلم تحلیل سیاسی در حزب  بودم. بعدها در کارگزاران هم به صورت موردی و نه منظم کلاس‌هایی گذاشته می‌شد. فکر می‌کردند که من درباره این مسائل اطلاعاتی دارم و من هم یک چیزهایی می‌گفتم.

جدایی شما از حزب ارتباطی با این کلاس‌ها داشت؟ گفته می‌شود آقای مرعشی چندان موافق برگزاری چنین کلاس‌هایی نبودند.

خیر. اختلاف من در حزب موضوع کلاس‌های آموزشی نبود. مسائل خاص خودش را داشت که من وارد آن حرفها نمی شوم. اما آن نکته‌ای که درباره آقای مرعشی برجسته شده، این است که ایشان مصاحبه کرد و گفت که حزب کارگزاران لیبرال دموکراتیک است، من می‌گفتم که لیبرالیسم با اسلام قابل جمع نیست. شعار آرمانی حزب ما «عزت اسلامی» و برنامه ما از نظر رفتاری «تداوم سازندگی برای ایرانی آباد» است و اگر ما تابع قانون اساسی هستیم و اگر به اسلام فکر می‌کنیم، اسلام و لیبرالیسم مقابل یکدیگر هستند. دو مکتب فکری جداگانه و در برخی موارد متضاد و متعارض هم هستند. بنابراین کسی نمی تواند بگوید من مسلمان هستم و لیبرال هم هستم.

و جواب ایشان چه بود؟

با هم که بحث نمی‌کردیم. این حرفها رسانه‌ای بود. من زمانی که در آمریکا بودم، فرصت می‌کردم ریشه‌های مکاتب فکری را مطالعه کنم. در آمریکا گروهی بودند که می‌گفتند سوسیالیست‌های خداپرست هستند. اینها را می‌توان به نوعی توجیه کرد که از نظر اقتصادی آنها ایده سوسیالیست یعنی تساوی را قبول دارند و در کنارش می‌توانند خدا را هم قبول داشته باشند اما ما دیگر لیبرال مسلمان ندیده بودیم.

بیش از یک سال است که شما از کارگزاران جدا شده‌اید. به نظرتان عملکرد این حزب دراین یک سال چگونه بود و می‌تواند در انتخابات مجلس دهم تاثیرگذار باشد؟

من اصلا هیچ اطلاعی از درونشان و جلساتشان ندارم.

و اخبارشان را هم پیگیری نمی‌کنید؟

نخیر. خودم را راحت کردم.

چرا؟ شما عضو موسس این حزب هستید.

غصه این چیزها را نمی‌خورم.

آقای هاشمی، نگاهی هم به نمود بداخلاقی‌های سیاسی در بین مسئولان داشته باشیم. اینگونه رفتارهای سیاسی اکنون نمایان‌تر شده و در برابر چشم مردم قرار گرفته است، یکی از نمودهای آن اتفاقاتی است که در رابطه با برجام در مجلس رخ داد. این بداخلاقی‌های سیاسی در حال تبدیل شدن به یک بحران در جامعه است. در اوایل انقلاب در دهه شصت شاهد بودیم که برای عبور از بحران‌ها مجمعی به نام مجمع عقلا شکل گرفت و جمعی از بزرگان کشور با سلایق مختلف سیاسی گرد هم نشستند و برای حل مشکلات چاره اندیشیدند. به نظر شما امروز شکل گیری جمع مشابهی می‌تواند به حل بحران‌ها کمک کند؟

بله. اوایل انقلاب اصطلاحی وجود داشت که هم بار دینی و اخلاق اسلامی داشت و هم بیان عوامانه ای داشت که برای مردم قابل فهم باشد و این بود که گروه‌های تندرو ترمز بریده‌اند. بنابراین به هر جا می‌زنند و تابع عقلا هم نخواهند بود چون ترمز ندارند. بار دینی این امر کجاست؟ در اسلام بسیار به تقوا توصیه می‌شود. شما در نمازجمعه‌ها هم می‌بینید که خطبا ابتدا به تقوا توصیه می‌کنند. تقوا یک عبارت عربی است که معادل فارسی‌اش ترمز می‌شود یعنی انسان بتواند بر خودش و نفسش کنترل داشته باشد. یعنی همان کاری که ترمز در یک ماشین انجام می‌دهد تقوا برای انسان انجام می‌دهد.

عقل هم همین معنا را دارد که از نظر لغتی از عقال می‌آید و عقال زانو بندی بوده که به پای شتر می‌زنند تا کنترلش کنند.

عقل مفهوم وسیع تری از تقوا دارد، تقوا مشخصا به معنای کنترل کردن است. حضرت امیر در نهج البلاغه  حکمتی دارند که می‌فرمایند اگر خشم به تو رو آورد، اگر در حرکتی بایست، اگر ایستاده‌ای بنشین و اگر نشسته‌ای بخواب تا بتوانی بر خودت مسلط شوی. این کار در برابر خشم کار ترمز را می‌کند، اما وقتی ترمز یا تقوا وجود نداشته باشد انسان هر کاری می‌کند، شما ترمز یک ماشین را بردارید و در سراشیبی رهایش کنید، می‌رود یا به کوه می‌خورد، یا در دره می‌افتد، یا به درخت یا اگر انسانی جلویش باشد می‌زند و می‌کشد. اگر کسی ببیند چنین ماشین به سمتش می‌آید باید خودش را کنار بکشد تا ماشین به او نزند. این رفتارها به این وضعیت تشبیه می‌شود و منشاء آن در فرهنگ اسلامی بی‌تقوایی است. حالا اینکه عقلا بتوانند کاری بکنند بی‌تاثیر نیست اما به شرط آنکه تاثیرپذیری در طرف مقابل وجود داشته باشد. ما مثلی داریم که می‌گوید روزی فردی از جویی آب می‌خورده و برای این کار خوابیده بود و شبیه به حیوانات آب می‌خورد، حکیمی این صحنه را می‌بیند و به او می‌گوید که اینگونه آب نخور برای عقلت خوب نیست اما او می‌پرسد که عقل چیست؟ حکیم هم می‌گوید، چیزی نیست، تو ادامه بده و آبت را بخور. حالا شما به اینها بگو تابع عقلا باشید می‌پرسند، عقل چیست، عقلا کی هستند؟ خب ادامه می‌دهند دیگر. مگر اینکه جریمه‌های بازدارنده وجود داشته باشد که از قانون بترسند، الان هم قانون وجود دارد اما اعمال قانون ضعیف است.

حرفهایی که در مجلس زده شد، صحبت‌هایی که به شخصیت بسیار محترمی مثل آقای صالحی توسط بعضی از این آقایان گفته شد، مسائلی نیست که بدون مجازات باشد،باید به این گفته‌ها رسیدگی شده و مطابق آیین نامه برخورد شود.  البته در مورد صحنه‌ای که در آن یکشنبه در مجلس اتفاق افتاد، تعبیر من این است که ما در آنجا زشت و زیبا را با هم دیدیم، از یک طرف حرکت زشت تندروهای افراطی را دیدیم اما در کنارش حرکت مدیریتی قوی آقای لاریجانی را هم دیدیم که بسیار زیبا بود و توانست مسئله را کنترل کند. کارهای مجلس با وجود رسانه‌ها مقابل دیدگان همه است. بنابراین در آن روز ما هم زیبایی اعمال مدیریت خوب در جمع کردن قضیه که با متانت بود را دیدیم و هم حرکت زشتی که بر خلاف فرمایش حضرت امیر، آن صحنه تندروانه را دیدیم که از صندلی‌هایشان بلند شده و به سمت تریبون آقایان حمله ور شده بودند.

سال 88 اتفاقاتی در کشور ما افتاد که منشاء فتنه و تنش‌های زیادی در کشور شد. البته از سال 92 به بعد اندکی فضا آرام شد. اما همچنان این موضوع مورد بحث قرار می‌گیرد و هر دو طرف مطالباتشان را مطرح می‌کنند. به نظر شما بهترین اتفاقی که می‌تواند به این تنش‌ها پایان دهد، چیست؟

 این قضیه بسیار دنباله‌دار است. اصل قصه در خصوص مسئله انتخابات بود و اختلاف نظری که درباره آن وجود داشت. انتخابات به شکلی انجام شد که عده‌ای معترض بودند و عده‌ای طرفدار بودند. مسائلی  در صحنه انجام شد اما بررسی جامع و بیطرفانه نشد. قانون تکلیف را روشن کرده و اینگونه مسائل باید در محکمه قضایی انجام شود. هر کسی خطایی کرد مطابق با خطایی که کرده مجازات شود و اگر هم حق دارد، حقش داده شود. ما هیچوقت از طریق محکمه به این قضیه رسیدگی نکردیم. همیشه بر اساس بیانیه و سخنرانی برخورد سیاسی شده است. این طرف گفته آن طرف فتنه گر است و آن طرف هم گفته که تو خودت فتنه را درست کردی. یکشنبه بعد از انتخابات آقای احمدی‌نژاد که کاندیدای پیروز بود در میدان ولیعصر چه کرد؟ چه حرف‌هایی به مردم گفت؟ مردم را خس و خاشاک خواند اما چقدر به این حرف رسیدگی شد؟ آقای احمدی‌نژاد در مناظره چه اتهاماتی به چه شخصیت‌هایی زد؟ چقدر رسیدگی شد یا اصلا چقدر اجازه دادند که طرف مقابل حرفش را بزند؟ این یک‌جانبه‌گرایی در قضیه یک مقداری ابهام به وجود آورد.

پس پیشنهاد شما محکمه قضایی است؟

البته الان دیگر خیلی دیر است. آبروهای زیادی رفته است و افراد زیادی دچار محرومیت‌های اجتماعی شدند. در برابرش چه شد؟ یکی از فاسدترین دولت‌ها شکل گرفت. متاسفانه در این ماجرا ما به قانون عمل نکردیم. قانون تکلیف را روشن کرده است. در خصوص انتخابات باید محکمه ویژه‌ای هم وجود داشته باشد. محکمه ویژه‌ای که خارج از نوبت به موضوع رسیدگی کند و این مسئله هم در قانون آمده است.

زیربنای فکری ما اسلام است و پیامبر اسلام می‌فرماید رسالت من برای تکامل اخلاق است. قبل از انقلاب وقتی در خارج از کشور با چپی‌ها درباره حکومتی که می‌خواهیم تشکیل دهیم، بحث می‌کردیم هر سوالی از ما می‌پرسیدند که فلان مسئله را چگونه حل می‌کنید، می‌گفتیم با اخلاق چراکه اسلام همه چیز را با اخلاق حل می‌کند. حتی مسائل اقتصادی را با اخلاق حل می‌کنیم. مثلا در دین ما بر انفاق تاکید شده که غیر از خمس و زکات و مالیات است و کمکی داوطلبانه است. حالا در این ماجرا چقدر اخلاقی رفتار شده است؟ موضوعی سیاسی بوده که هنوز مشخص نیست چه کسی چقدر در آن مقصر بوده است چون هیچ محکمه‌ای به آن رسیدگی نکرده است.

برای پایان گفت و گو می خواهم یکی از خاطرات دوران خدمت خود را بازگو کنید.

خاطره‌ای را می‌گویم که این روزها هم مصداق دارد و به رادیو و تلویزیون برمی‌گردد. در آن زمان در سال 64 یا 65 نمازجمعه را از رادیو پخش مستقیم می‌کردیم. معمولا قبل از ساعت دو نمازجمعه تمام می‌شد. در خبر ساعت دو در رادیو مفصل درباره نمازجمعه صحبت می‌کردیم. در تلویزیون ساعت هشت شب خبر بود و مفصل به آن می‌پرداختیم. خطبه‌ها را ضبط می‌کردیم و از تلویزیون پخش می‌کردیم. یک روز که یا شنبه بود یا یکشنبه، سید احمدآقای خمینی به من زنگ زد که بیا، امام کارت دارد. معمولا همینگونه بود که وقتی امام با من کار داشت، می‌گفت و من می‌رفتم خدمتشان. آن روز هم من رفتم. داخل اتاق شدم، امام روی تخت کوچک نیمکت مانندی نشسته بودند و عرق چین‌شان سرشان بود. من سلام کردم و خواستم دست امام را ببوسم امام دستشان را بلند کردند و گفتند ابتذال را به اوج رسانده‌ای، خیلی جا خوردم، پرسیدم آقا چی را می‌فرمایید؟ فرمودند نمازجمعه را می‌گویم، پخش مستقیم می‌کنید، و بعدش در همه خبرها می‌گویید، مردم چه گناهی کرده‌اند؟ گفتم چشم آقا می‌روم و درستش می‌کنم.

می خواهم بگویم افراط در هر چه باشد، ولو خطبه‌های نمازجمعه، زیاد به آن پرداختن مناسب نیست و به جای تاثیر مثبت، تاثیر منفی دارد. اینکه حالا می‌بینیم کسی سراغ صدا وسیما نمی‌رود، به دلیل همین افراط کاری‌هاست، تصور می‌کنند که دوست مردم هستند اما این از دوستی‌های خاله خرسه است.

 

عکس ها از پدرام شعبانی

17213

 

 

کد N1011330

وبگردی