آفتاب

غفوری فرد:شهیدآیت،شدیدا به میرحسین بدبین بود/موسوی در جامعه سیاسی و روشنفکری،شناخته شده نبود

غفوری فرد:شهیدآیت،شدیدا به میرحسین بدبین بود/موسوی در جامعه سیاسی و روشنفکری،شناخته شده نبود

سایت موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، مصاحبه زیر را با حسن غفوری فرد در باره شهید حسن آیت،دولت میرحسین موسوی و ... انجام داده است:

 

شما از چه دوره ای با شهید دکتر آیت آشناشدید وچه خصالی را در ایشان برجسته ومتمایز کننده دیدید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. بنده اسفند 57 که به دعوت شهید دکتر باهنر وارد شورای مرکزی حزب جمهوری شدم، با شهید دکترآیت آشنا شدم. بنده و ایشان از اولین افرادی بودیم که در روزنامه جمهوری اسلامی مقاله می‌نوشتیم. ایشان به‌شدت از دولت موقت انتقاد می‌کرد و نسبت به ملی‌گراها بسیار بدبین بود.البته این نگاه یک ریشه تاریحی داشت که درادامه آن را عرض می کنم.


در ابتدای امر چه ویژگی‌ای در ایشان برای شما جالب بود؟

برای من،تسلط بالایی که به تاریخ صد ساله اخیر ایران داشت. من به این موضوع علاقه زیادی داشتم وحتی سؤالاتم را از ایشان می‌پرسیدم! شهید آیت به تمام معنا ولایتمدار بود و برای تصویب اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان، خیلی زحمت کشید. در مورد تصویب فرماندهی کل قوا توسط ولی‌فقیه هم تلاش زیادی کرد. مخالف اصلی او هم بنی‌صدر بود که نقشه کشیده بود رئیس‌جمهور شود و لذا تلاش می‌کرد برای رئیس‌جمهور اختیارات زیادی را به تصویب برساند. درواقع مواجهه جدی بنی صدر با آیت از همان دوره شروع شد

 


 علاوه بر بنی صدر،یکی از کسانی که شهید آیت از همان ابتدا با او مخالفت می‌ورزید، آقای میرحسین موسوی بود. علت این اختلاف چه بود؟

اختلاف اصلی بر سرنگاه به ملی گراها ودر مرحله بعد، منافقین بود. خود من،دردوره ای که در خارج بودم،وقتی سازمان مجاهدین تغییر ایدئولوژی داد،دراین باره مطلب نوشتم و سخنرانی کردم. بعد از انقلاب هم همراه با شهید آیت، علیه منافقین مقاله می‌نوشتیم، اما مهندس موسوی که سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی بود آنها را چاپ نمی‌کرد و می‌گفت: در شرایط فعلی درست نیست با آنها درگیر شویم! در حالی که به نظر من و شهید آیت، ما اساساً در گوشه و کنار مملکت، با آنها درگیر بودیم. بخشی از این اختلافات به داخل شورای مرکزی حزب هم کشیده شد. من معتقد بودم اندیشه‌های کسانی که در شورای مرکزی حزب هستند، به هم نزدیک نیست. از همان ابتدا بنده، دکتر جاسبی، آقای ناطق نوری و آقای بادامچیان یک گروه بودیم و مهندس موسوی و بقیه، گروه دیگر بودند. مهندس موسوی مقاله‌هایی را که علیه منافقین یا دکتر مصدق یا به طرفداری از آیت‌الله کاشانی نوشته می‌شد، چاپ نمی‌کرد! این اختلافات از همان ابتدا وجود داشت و باعث شد نهایتاً حزب نتواند به فعالیتش ادامه بدهد.

شهید آیت‌ از مخالفان سرسخت مصدقی‌ها و ملی‌گراها و معتقد بود مهندس موسوی از نظر سیاسی گرایشهای چپ دارد،به همین دلیل هم مواجهه هایی بین این دو روی داد


این نگاه بعدها بیشتر در عرصه اقتصاد نمود پیدا کرد.این‌طور نیست؟

همین‌طور است. آن روزها نخست‌وزیر یکی از کشورهای بلوک شرق به ایران آمد. او می‌گفت: در کشورش سهم بخش خصوصی 25 درصد است. مهندس موسوی می‌گفت: نباید بیشتر از 20 درصد باشد، یعنی این جریان در نگاه اقتصادی، از کمونیستها هم چپ‌تر بودند!درآن دوره،چهره هایی مانند شهید آیت و آقای بادامچیان صراحتاً دیدگاههای مخالف خود را مطرح می‌کردند، ولی من اساساً خیلی اهل بحث و مجادله نیستم، به همین دلیل با اینکه از مجلس رأی بالایی گرفته بودم، از دولت آقای موسوی استعفا دادم.درآن دولت، بالاترین رأی را از مجلس، آقای نژادحسینیان با 189 رأی به دست آورد، بعد من 179 رأی کسب کردم. آقای موسوی با اینکه خیلیها از او حمایت کرده بودند، 130 رأی آورد! با این وجود من و آقای نژادحسینیان استعفا دادیم.

واقعیت این بود که آقای بادامچیان، آقای جلال‌الدین فارسی و شهید آیت در انقلاب نقش مشخص و روشنی داشتند، اما در مورد مهندس موسوی باید گفت :خانم ایشان زهرا رهنورد، در دوران انقلاب شهرت بیشتری داشت. بنده، شهید قندی، شهید عباس‌پور و دکتر شیبانی، به هر حال در جامعه دانشگاهی شناخته شده بودیم، ولی مهندس موسوی نه در جامعه سیاسی و نه در جامعه روشنفکری، فرد شناخته شده‌ای نبود. بعد از انقلاب مسئولیت روزنامه جمهوری اسلامی را به ایشان دادند که برایش تبدیل به پایگاه تبلیغاتی خوبی شد. خود ایشان یک وقتی گفته بود: من وزیر امور خارجه خوبی می‌شوم، ولی نخست‌وزیر خوبی نمی‌شوم! یعنی خودش هم تصورش را نمی‌کرد در این حد و اندازه مطرح شود.

شهید آیت از همان روز اول با ملی‌گراها و مهندس موسوی مخالف بود و دائماً اعتراض می‌کرد که: او گرایشهای چپی دارد و حضورش در شورای مرکزی حزب هم به صلاح نیست، چه رسد به وزیر امور خارجه یا نخست‌وزیر شدن!


 انتخاب اول مقام معظم رهبری دردوره اول ریاست جمهوری، دکتر ولایتی بود.چه شد که نهایتاً مهندس موسوی به ایشان تحمیل شد ورأی اعتماد گرفت؟

همین‌طور است، اما مجلس به دکتر ولایتی رأی نداد. بعد مرحوم پرورش، مهندس غرضی، دکتر نوربخش و عده‌ای دیگر مطرح شدند. بعد از قضیه انفجار نخست‌وزیری، شرایط بحرانی بود و باید سریعاً نخست‌وزیر معرفی می‌شد و مقام معظم رهبری مهندس موسوی را معرفی کردند. مهندس موسوی اساساً حیات سیاسی خود را مدیون حضرت آقاست، اما بعداً و در سال 88 به آن شکل ناسپاسی کرد.


دردوره دوم ریاست جمهوری مقام معظم رهبری، با وجودعدم تمایل ایشان، چه شد که بالأخره مهندس موسوی نخست‌وزیر شد و پیامدهای این انتخاب چه بود؟

ظاهراً آقای محسن رضایی به امام نامه‌ای می‌نویسد و می‌گوید: اگر نخست‌وزیر عوض شود، موضع ما در جنگ تضعیف می‌شود! جنگ برای امام در اولویت بود، به همین دلیل هم از مهندس موسوی حمایت کردند. امثال بنده که در دولت، طرف حضرت آقا بودیم، برای به ثمر رساندن کارهایمان تحت فشار قرار می‌گرفتیم و بودجه‌هایمان را قطع می‌کردند! ما حتی وقتی به دیدار آقا هم می‌رفتیم، خواهش می‌کردیم خبر دیدارمان پخش نشود! چون از طرف نخست‌وزیر در منگنه قرار می‌گرفتیم! اختلافات در دور اول خیلی بروز نکرد، ولی در دور دوم که مهندس موسوی تصور می‌کرد از حمایت امام برخوردار است، بیشتر ناسازگاری می‌کرد.دراین باره داستانهای زیادی وجود دارد.

 


 به بحث خودمان بازگردیم.از نظر شهید آیت در مورد مهندس موسوی می‌گفتید؟

مقدمتاً به این نکته اشاره کنم که خودم هیچ وقت به این نتیجه نرسیدم مهندس موسوی عنصری وابسته است، والّا مسلماً در هیئت دولتش شرکت نمی‌کردم، ولی شهید آیت به‌شدت به مهندس موسوی مشکوک بود و در سالهایی که جنگ شروع شده بود، می‌گفت: «خدایا! ما را از شرّ دو تا حسین نجات بده: صدام حسین و میرحسین!»

الان هم اعتقادم این نیست که مهندس موسوی وابسته بود، ولی قدر مسلم این است که ولایت فقیه را به شکلی که افراد ولایتمدار قبول دارند، قبول نداشت و بیش از حد به تفکر خود بها می‌داد.

از همان دهه 60 وقتی دیدگاههای اقتصادی در هیئت دولت مطرح می‌شدند و قرار بود مبانی اقتصاد اسلامی نوشته شود، ایشان کاملاً دیدگاههای متفاوتی را بیان می‌کرد. ایشان دفتر تحکیم وحدت را به ‌شدت قبول داشت و احتمالاً بودجه‌هایی را هم به آن اختصاص داده بود، اما هنوز هم معتقد نیستم ایشان وابسته یا خدای ناکرده فراماسون بوده است! البته برای اینکه انسان به کشورش لطمه بزند و یا حتی خیانت کند، ضرورتاً نباید وابسته به جایی باشد. همین که جاهلانه و برخلاف مسیر منافع کشور حرکت کند، خیانت کرده است.


شما چه رفتارهایی را در وی، خیانت معنی می‌کنید؟

وقتی امام به عنوان رهبر انقلاب دستوری می‌دهند و نخست‌وزیر کار دیگری می‌کند، خیانت نیست؟ یا وقتی وزیری از ترس نخست‌وزیر نمی‌تواند با رئیس‌جمهور ملاقات کند، چون تضییقات زیادی بر سر راه انجام وظیفه‌اش قرار می‌گیرد، خیانت نیست؟ آدمهای وابسته چه می‌کنند که این حضرات نکردند؟ از نظر من مهندس موسوی آدم وابسته‌ای نبود، ولی انقلاب در دوره تصدی ایشان آسیبهای جبران‌ناپذیری دید. همین که آدمهای انقلابی از قبیل آقای ناطق نوری، آقای مرتضی نبوی و... از دولت استعفا دادند و جانشینان آنها هم به هیچ وجه در سطح آنها نبودند، یعنی بزرگ‌ترین خسارت و خیانت.


 تحلیل شما از ترور شهید آیت چیست؟

تروری بود از قبیل ترور آقای هاشمی و امام جمعه‌ها. شهید آیت بسیار فعال و مدافع سرسخت نظام بود و بدیهی است دشمنان نسبت به صراحت و افشاگریهای او حساسیت داشتند. مضافاً بر اینکه با ملی‌گراها و مصدقی‌ها هم به‌شدت مخالف بود.

شهید آیت انسانی صد در صد معتقد و مسلط بر مسائل تاریخی بود و به همین دلیل تحلیلهای دقیقی داشت. خیلی جاها دیگران دچار ساده‌انگاری می‌شدند، ولی ایشان با دقت نظری مثال زدنی، پیشاپیش هشدار می‌داد و خطرات را گوشزد می‌کرد. شاید اگر این هشدارها جدی گرفته می‌شدند، بسیاری از فجایع رخ نمی‌دادند. خیلیها ایشان را فوق‌العاده بدبین و تلخ ارزیابی می‌کردند، اما حوادث بعدی نشان داد ایشان واقع‌بین بوده است. شاید بد هم نبود در اوایل انقلاب همه ما کمی به افراد و جریانات از پشت عینک بدبینی نگاه می‌کردیم تا امثال کشمیری و کلاهی در بالاترین رده‌های مملکتی نفوذ نکنند.  

 

17302

کد N923439

وبگردی