آفتاب
شب گذشته در حوزه هنری برگزار شد؛

شب همدلی شاعران مسلمان از مصر،یمن،ایران، پاکستان، هند و آذربایجان

شب همدلی شاعران مسلمان از مصر،یمن،ایران، پاکستان، هند و آذربایجان

مراسم شب شعر «تماشای جهان» با شعر خوانی جمعی از شاعران ایران و جهان شب گذشته در حوزه هنری برگزار شد.

به گزارش خبرنگار مهر، حوزه هنری انقلاب اسلامی شب گذشته میزبان شب شعر تماشای جهان با حضور شاعرانی از ایران و کشورهای همجوار بود. در این شب شاعرانی که در سالهای اخیر به شعرخوانی در محضر رهبر انقلاب پرداخته اند و فردا شب نیز در دیدار سالانه شعرا با معظم له به قرائت شعر خواهند پرداخت، حضور و دقایقی حاضران را به تازه ترین سروده های خود میهمان کردند.

نخستین شاعر حاضر در این نشست که به شعرخوانی پرداخت. مرتضی امیری اسفندقه بود که در این نشست قطعه شعری را که خطاب به برادر شهیدش سروده بود را به این شرح خواند:

تا کی‌ دل‌ من‌ چشم‌ به‌ در داشته‌ باشد؟

ای‌ کاش‌ کسی‌ از تو خبر داشته‌ باشد

آن‌ باد که‌ آغشته‌ به‌ بوی‌ نفس‌ توست‌

از کوچه‌ ما کاش‌ گذر داشته‌ باشد

هر هفته سر خاک تو می‌آیم، اما

این خاک اگر قرص ِقمر داشته باشد

این کیست که خوابیده به جای تو در این خاک؟

از تو خبری چند مگر داشته باشد

خاکستری از آن همه آتش، دل این خاک

از سینه من سوخته‌تر داشته باشد

آن‌ روز که‌ می‌بستی بار سفرت‌ را

گفتی به‌ پدر هر که‌ هنر داشته‌ باشد

باید برود هرچه‌ شود گو بشو و باش‌

بگذار که‌ این‌ جاده‌ خطر داشته‌ باشد

گفتی: نتوان‌ ماند از این‌ بیش، یزیدی‌ است‌

هر کس‌ که‌ در این‌ معرکه‌ سر داشته‌ باشد

باید بپرد هر که‌ در این‌ پهنه‌ عقاب‌ است‌

حتی‌ نه‌ اگر بال‌ و نه‌ پر داشته‌ باشد

کوه‌ است‌ دل‌ مرد، ولی‌ کوه، نه‌ هر کوه‌

آن‌ کوه‌ که‌ آتش‌ به‌ جگر داشته‌ باشد

کوهی‌ که‌ بنوشد، بمکد، شیره خورشید

کوهی‌ که‌ ستاره، که‌ سحر داشته باشد

آن‌ کوه‌ که‌ نایاب‌ترین معدن دُر اوست

آن کوه که در سینه گهر داشته باشد

کوهی‌ که‌ جوابت‌ بدهد هر چه‌ بگویی‌

کوهی‌ که‌ در آن‌ نعره‌ اثر داشته‌ باشد

کوهی‌ که‌ عبا باشدش‌ از شعشعه نور

عمامه‌ای‌ از ابر به‌ سر داشته‌ باشد

آن کوه که یاقوت، که یاقوت شهادت

در دامنه، در کتف و کمر داشته باشد

این‌ تاک‌ که‌ با خون‌ شهیدان‌ شده‌ سیراب‌

تا چند در آغوش‌ تبر داشته‌ باشد

دردا اگر از خوشه این‌ شاخه سرشار

بیگانه‌ ثمر چیده‌ و بر داشته‌ باشد

باید بروم هر چه شود گو بشو و باش

بگذار که این جاده خطر داشته باشد

عشق‌ است‌ بلای‌ من‌ و من‌ عاشق‌ عشقم‌

این‌ نیست‌ بلایی‌ که‌ سپر داشته‌ باشد

رفتی‌ و من‌ آن‌ روز نبودم، دل‌ من‌ هم‌

تا با تو سر ِسیر و سفر داشته‌ باشد

رفتی و زنت منتظر نو قدمی بود

گفتی به پدر: کاش پسر داشته باشد

گفتی که پس از من چه پسر بود، چه دختر

باید که به خورشید نظر داشته باشد

باید که خودش باشد: آزاده و آزاد

نه زور و نه تزویر و نه زر داشته باشد

اینک پسری از تو یتیم است در اینجا

در حسرت یک شب که پدر داشته باشد

برگرد، سفر طول‌ کشید ای‌ نفس‌ سبز

تا کی‌ دل‌ من‌ چشم‌ به‌ در داشته‌ باشد!؟»

در ادامه این مراسم نوبت شعر خوانی به حسن المرتضی شاعر یمنی رسید که شعرخوانی پر شور و حرارتی را را به اجرا گداشت.

المرتضی در بخشی از شعر خود که به زبان عربی قرائت کرد، چنین خواند:

حالا بنویس من از یمنم

تورات و انجیل و قرآن است در دستانم

حالا ببین که عمرم گرانتر از عمر زمین است

 و صنعا همچنان پابرجاست

و به آن نمی رسد نه دست بیابان نه دست بیگانگان

هنوز پاکیزه ترین است خاک ما

یمن است

یمنی ام من

در ادامه این مراسم نوبت شعر خوانی به میلاد عرفان پور رسید که وی در نوبت خود به قرائت ترانه از خود برای مردم مظلوم یمن پرداخت.

این ترانه به این شرح بود:

بشنو صدای طفل معصومی‌ است که مادرش را خوانده از آوار

فریاد مظلومان تاریخ است، این دست بیرون مانده از آوار

از آخرین مشق دبستان‌ها آثار خون بر واژه‌ها مانده است

از مادران در شام بمباران، لالایی تلخی به جا مانده است

ای بشکه‌های نفت صهیونیسم، ای ملحد در جامه اسلام

طوفان خودت را غرق خواهد کرد در موج این دریای نا آرام

ای خائنان خانه توحید، فرعونیان خواب بی‌تعبیر

ای خادمان کور آمریکا ای تاجران کهنه تکفیر

رزم آوری کار شمایان نیست بزم آوران شام نوشا نوش

گیرم چراغی را شما کشتید کی می شود نور خدا خاموش

خورشید ما از پرده غیبت بیرون می آید عاقبت روزی

ما با شهیدان منتظر هستیم دارد می آید صبح پیروزی

شاعری بعدی این مراسم محمد الاکرام شاعر پاکستانی بود که برای این مراسم خود را به تهران رسانده بود. او در این مراسم قطعه شعری از خود که به زبان فارسی سروده بود، خواند:

رندان بلاجوی که سرمست الستند

از هر دو جهان رسته به میخانه نشستند

مستان قلندر منش حلقه همت

هر بند گسستند و به هر سلسله رستند

در معرکه بیم و بلا شیر و دلیرند

در مرحله عشق و وفا سرخوش مستند

پروانه صفت از شرر شمع نترسند

این سوختگان مشعل خورشید به دستند

هر جمع که آید به خدایی متبادل

جز حق نشناسند و به جز حق نپرسند

فرعون ز آرام به گردن کشی آمد

هم گردنش را و هم آرام شکستند

از خواب پر آشوب چه بیخوف گذشتند

در آتش جانسور چه بی باک نشستند

لب جز به ثناگویی دلبر نگشودند

دل به جز به رضاگویی دلدار نبستند

دل باختگان حرم عاشقی یار

با یار نشستند و به اغیار گسستند.

محمد مهدی سیار نیز شاعر دیگری بود که در این محفل و در نوبت شعر خوانی خود به خواندن شعری نیمایی  که به ساحت قرآن کریم تقدیمش کرده بود پرداخت. این شعر به این شرح بود:

نه سواد عربی

نه صناعات و فنون ادبی

درک این نامه دیرینه

فقط اندکی درد معاصر می خواست

آیه هایش باری

نه مفسر که مسافر می خواست

میهمان دیگر این نشست زامیک محمدف شاعر آذربایجانی که قطعه شعری را خطاب به مردم یمن به این شعر قرائت کرد:

می پرسی از من اهل کجایی؟ بگویم از یمن باور می کنی؟

بگویم آیا همه قبیله ام تار و مار شده اند؛ نگهبان و یار من خواهی شد؟

یا نه. سکوت میکنی.

مثل سایه ها که از خورشید فراری اند

مثل راه ها که وقتی به وطن می رسند کج می شوند

مثل جاده ها که وقتی به وطن می رسند به دره ختم میشوند

مثل ماهی رنگین کمانی در توری

هم آنجا. هم اینجا

ما بچه های فلسطینی

مرگمان در تولدمان رقم می خورد

شاعر دیگر غیر ایرانی حاضر در این نشست شاعری از مصر با عنوان عبدالمجید بود.

وی در بخشی از شعر خود چنین خواند:

صبحمان از پیشانی بلند سلحشوران دمید

در میدان التحریر

 نیزه ها خراشیدن را مژگان دلبر آموختند

نیزه ها به سینه ها فرو رفتند

رازها بر ملا شدند

پرده ها فرو افتادند

تو را می گویم که تردستی  و جادو میدانی و معمای عشق را پاسخ میدهی

چشم زخم و رویا را، صندوق رازها را، پیشگویی  و بشارتها را در دستان خود داری

با لبخندت و پادشاهی چشمت

دشت های مان به سیزه زار رسیده اند

و دره هایمان تا خرمن بالیده اند

 از گونه های تو

خوابهای خونین ما معنا گرفت

علی محمد مودب نیز در این نشست بخشی از منظومه بلند تازه خود را که با عنوان «سفر بمباران» منتشر شده است به این شرح خواند:

سی دی، دی وی دی، ال سی دی، ال اس دی، ال جی

حروف قطعه‌قطعه نازل می‌شوند

حروف قطعه‌قطعه‌مان می‌کنند

ما آدم‌های مقطّعه‌ایم

محصول نسل جدید رایانه‌های مایکروسافت

وفورد خدای عصر جدید،

پیامبرانش را

با پیام‌های بازرگانی به سوی ما می‌فرستد:

ما شما را بیهوده زنده نمی‌گذاریم

شما زنده‌اید

تا با لیبرال دموکراسی

تفاوت را احساس کنید

زندگی دکمه بازگشت ندارد

اما هرگاه میل‌مان بکشد

دکمه‌های مرگ ‌تان را می‌فشاریم

پس آیا نشانه‌های ما را در هیروشیما نمی‌بینید؟

آیا عبرت نمی‌گیرید از ویتنام؟

از عراق و افغانستان؟

این است عطای لویتان

آزادی به قیمت امنیت

مغز در مقابل شکم

نفت در برابر غذا

ما شما را بیهوده زنده نمی‌گذاریم

شما زنده‌اید تا خرید کنید

شاعر بعدی حاضر در این نشست اسد منساری از کشور پاکستان بود که قطعه شعری را به زبان فارسی خواند:

گفتم به درد هجر تو ام هم کنار گفت

آخر جهان به چه خواهی، گفتم قرار گفت

مجبور کن  به شب دلت را به راه عشق

گفتم مرام دل نبود اختیار گفت

چون اختیار نیست همه انتظار باش

گفتم که نیست طاقت این انتظار گفت

گرم نگاه خویش شو و راه خویش رو

گفتم که نیست راه به جز راه یار گفت

راهی است پر ز خار و خبر راه عشق ما

گفتم که گلشنست این دیار گفت

برگرد از این دیار و سر شهر عقل گیر

گفتم که هست عاج جنون پای کار گفت

با من بیا که درد تو درمان کنم به ناز

خوش آنکه درد خویش فقط با نگار گفت

در ادامه مراسم ناصر فیض نیز شعری طنز به این شرح قرائت کرد:

سهل است که استان بکنی یک شبه ده را

با آتش کبریت کنی آب زره را

از پیچ و خم گردنه حیران با باد

با بادبزن محو کنی توده مه را

کاری کنی از قحط بزه هر چه بزهکار

یک عمر بگردند نیابند بزه را

یا طبق یکی از نسخ خطی نایاب

از هم نشاسند پس از این مه و که را

با تیر و کمان آرش اگر زنده شود باز

جرأت نکند لمس کند مرکز زه را

طوری بشود فخر کنند دانش امروز

بشکافی به جای اتم هسته به را

از گوجه به رب می‌رسد آدم نه به انگور

گر دیگ بجوشاند اگرگوجه له را

از قفل گذشتیم بماند که نشد باز

حاشا که کلید تو کند باز گره را

شاعر بعدی این مراسم دهرمندرنات شاعر اردو بود که چند شعر از جمله یک رباعی در وصف امام حسین(ع) قرائت کرد. این رباعی به این شرح است:

دین است حسین(ع) فخر دین است حسین(ع)

دین است امامت، زمین است حسین(ع)

چون خاتم الانبیا محمد(ص) بوده

بر خاتم انبیا نگین است حسین(ع)

حسین آکن از ترکیه، محمد رضا طهماسبی و سید احمد حسینی از پاکستان نیز از دیگر شاعرانی بودند که در این نشست به شعر خوانی پرداختند.

کد N874125

وبگردی