آفتاب

مذاکرات وین: دکترین اوباما و زمانی برای تصمیمات راهبردی

مذاکرات وین: دکترین اوباما و زمانی برای تصمیمات راهبردی

علیرضا میریوسفی

بیانات روشنگرانه رهبر معظم انقلاب حاوی نکات فراوانی بود که رمزگشایی از بخشی از این بیانات می‌تواند کمک موثری به فهم کلیات مذاکرات هسته‌ای و روش‌های کمک به آن کند. اولین نکته مهم این بیانات این بود که پیشنهاد مذاکرات و وعده تغییر مسیر سیاست آمریکا در قبال ایران از طرف رئیس جمهور این کشور درخواست شده است. دوم اشاره به متناقض بودن زیاده خواهی‌های بعدی و اینکه چرا یک توافق غیرمنصفانه از نظر ایران بی ارزش است. نکته سوم هم نیاز آمریکا به مذاکرات بوده است. برای درک بهتر این نکات مناسب است نگاهی کلی به دکترین سیاست خارجی کلان اوباما که امروزه به شدت در محافل فکری و دانشگاهی مورد بحث است، بیندازیم.

تا قبل از مصاحبه طولانی توماس فریدمن، ستون نویس نیویورک تایمز با آقای اوباما در آوریل ٢٠١٥ بسیاری از فقدان دکترین یا استراتژی کلان در سیاست خارجی آمریکا صحبت می‌کردند. از جمله فرید زکریا در سال ٢٠١١ در توجیه این وضعیت ادعا کرد که عصر دکترین‌ها و سیاست‌های کلان سیاست خارجی سپری شده و جستجو برای چنین سیاست‌های کلی در عصر جدید بی معنی است. با این حال در یکسال گذشته مجددا مقالات زیادی درباره دکترین اوباما نوشته شده است که بخش بزرگی از آنها معطوف به خاورمیانه و مذاکرات هسته‌ای با ایران هستند. فریدمن دکترین اوباما را در یک جمله تعامل مسالمت‌آمیز با کشورهایی مثل ایران و کوبا توصیف کرده است. بسیاری هم عقیده دارند دکترین وی ترکیبی از دکترین همزیستی مسالمت‌آمیز جان اف کندی و دکترین خودداری از ماجراجویی نظامی نیکسون است.

برای مرور سریع دکترین‌های روسای جمهور آمریکا می‌توان آنها را به دو بخش دکترین‌های مهار و دکترین‌های بازدارندگی تقسیم کرد. دکترین ترومن نقطه شروع دکترین‌های مهار بود که سایه سنگین آن بر سر سایر دکترین‌ها و کل سیاست خارجی آمریکا تا چهل سال استمرار یافت. این دکترین مبتنی بر مقابله با نفوذ شوروی سابق در تمامی نقاط جهان بود. دکترین روسای جمهور معروفی چون آیزنهاور، نیکسون، کارتر و ریگان نیز تابع دکترین وی بودند؛ به این معنی که یا آن را عینا ادامه دادند و یا با اصلاحاتی پیگیری کردند.

اولین رئیس جمهوری که رویه کاملا متفاوتی با دکترین ترومن در دوره جنگ سرد اتخاذ کرد، جان اف کندی بود. کندی در نطق خود در سال 1963 خواستار همزیستی مسالمت‌آمیز بین آمریکا و شوروی سابق بر اساس احترام متقابل به نهادهای سیاسی و اعتقادی طرف دیگر شد. معاهده منع آزمایشات هسته‌ای نتیجه چنین سیاستی بود. این رهیافت متفاوت هر چند توسط روسای جمهور بعدی به طور کامل پیگیری نشد، ولی بر سیاست‌های آنها تاثیر گذاشت.

دسته سوم از دکترین‌های سیاست خارجی بعد از پایان جنگ سرد آغاز شدند و رفته رفته به یکجانبه گرایی و یکه تازی مطلق به ویژه در عرصه خاورمیانه منجر شدند. در سال 1991 بوش پدر در مقابل تجاوز صدام حسین به کویت رویکردی چندجانبه گرایانه اتخاذ کرد و با بهره‌گیری از سازوکارهای سازمان ملل ائتلافی فراگیر بر علیه وی ایجاد کرد، بدون اینکه در نهایت سعی در سرنگونی و تغییر رژیم وی را داشته باشد. در سال 1999 بیل کلینتون با رویکردی کم و بیش متفاوت و بدون داشتن پشتیبانی شورای امنیت سازمان ملل متحد در جنگ کوزوو دخالت کرد، ولی اوج یکجانبه گرایی آمریکا در سال 2002 و با دکترین جنگ پیشگیرانه جرج بوش پسر در حمله یکجانبه به عراق رخ داد که حمله به ایران و کره شمالی را نیز به عنوان اهداف احتمالی بعدی مطرح شدند.

مرور 9 دکترین عمده قبل از اوباما ما را به این جمع بندی می‌رساند که دکترین اوباما مشابهت‌های زیادی به دکترین‌های کندی و نیکسون دارد. از یک سو این دکترین بر تعامل و همزیستی با کشورهای ناهمسو مانند ایران و کوبا تاکید دارد و از دیگر سو با حفظ ظرفیت‌های (نظامی)،حداکثر خویشتن‌داری را در مقابل تهدیدات غیرمستقیم خارجی نشان می‌دهد و مانند نیکسون از اعزام نیروهای نظامی آمریکا به مصاف تهدیدهای غیرمستقیم علیه آمریکا خودداری می‌کند. در مورد علل این تجدیدنظر دلایل مختلفی مطرح شده‌اند که مهترین آن بی نتیجه و پرهزینه بودن سیاست‌های پیشین است. به عنوان مثال تحریم‌های کوبا عمری بیش از سن اوباما دارند، ولی هیچ تاثیر محسوسی به نفع منافع ملی آمریکا به همراه نداشته‌اند. با این حال با توجه به وجود لابی‌های قوی از آمریکاییان کوبایی تبار در این کشور، تغییرات در سیاست آمریکا در قبال کوبا بیش از شش سال طول کشید.

حال به این سوْال می‌توان پاسخ داد که چرا با وجود بدعهدی‌ها و بی اعتمادی به آمریکا، اجازه مذاکرات مجدد حول پیشنهاد جدید رئیس جمهور آمریکا صادر شد. از مجموع سه عامل اراده، تصمیم و توانایی اجرای تصمیم که برای تضمین هر توافق منصفانه لازم است، به نظر می‌رسد انگیزه و اراده برای تغییر مسیر در قبال ایران و خاورمیانه در محاسبات آمریکایی‌ها وجود داشته و دارد. معهذا وجود لابی‌های قدرتمند صهیونیستی و عربی بر اتخاذ تصمیم مهم و سیاسی رئیس جمهور آمریکا برای اجرایی کردن پیشنهادش اثر می‌گذارد. این لابی‌ها با میخ به نعل وارونه زدن سعی دارند که دلیل موافقت ایران با مذاکرات را فشار تحریم‌ها وانمود کنند و جلوی اجرای پیشنهاد اوباما و یک توافق منصفانه را بگیرند.

با این حال واقعیتی را که باید به آن توجه کرد این است که این لابی‌ها، قدرت سابق را ندارند و رئیس جمهور آمریکا در صورت اتخاذ یک تصمیم سیاسی عاقلانه و شجاعانه و منطبق با محاسبات استراتژیک این کشور می‌تواند پیشنهاد دو سال قبلش را عملی کند و فشار این لابی‌ها را مدیریت کند. اوباما اولین رئیس جمهور دموکراتی است که از سال 1920 تاکنون توانسته است با رای کمتر از 68 درصد یهودیان آمریکایی انتخاب یا باز انتخاب شود. پیش از وی کارتر در سال 1976 این جایگاه را با 72 درصد رای یهودیان آمریکایی اخذ کرده بود.

نکته آخر هم نیاز آمریکایی‌ها به این توافق است. قطعا دکترین جدید اوباما به خاطرایران دوستی یا انسان دوستی تدوین نشده است و منافع استراتژیک آمریکا مدنظر بوده است. موفقیت سیاست چرخش به شرق و حتی ائتلاف ضد داعش تا حد زیادی بر توافق با ایران تاکید دارد. در سند راهبردی امنیت ملی یا NSS سال 2015 نیز توافق هسته‌ای با ایران یکی از پایه‌های سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا توصیف شده است. لذا مجموع این عوامل نشان می‌دهد توافق هسته‌ای در صورتی ارزش دارد که نمایانگر یک تغییر راهبرد کلان در سیاست آمریکا راجع به ایران باشد، لذا صرفا یک توافق منصفانه می‌تواند چنین امری را تضمین کند. با این حال پرداختن بیش از حد به جزییات فنی کم ارزش و ایجاد خطوط قرمز جدید فراتر از آنچه مقام معظم رهبری به روشنی ترسیم کرده‌اند صرفا این تغییر مهم احتمالی را پیچیده‌تر می‌کند. در شرایطی که اوباما می‌بایست یک تصمیم سیاسی مهم و سرنوشت ساز در برابر فشارهای این لابی‌ها اتخاذ کند، انجام اقداماتی که این تصمیم را دشوارتر کند، وجهی ندارد.

سخنگو و رایزن سابق نمایندگی ایران در سازمان ملل در نیویورک

4949

کد N869758

وبگردی