به گزارش سرویس «حوادث» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، این مامور پلیس آگاهی در متنی که پلیس آگاهی ناجا در اختیار ایسنا قرار داده است، ماجرا را اینطور شرح داده است: سال 1382 بود. سه سال بود که از دانشگاه آمده بودم و در اداره مبارزه با سرقت پلیس آگاهی استان اصفهان مشغول بودم. پروندهای در خصوص سرقت مسلحانه به من محول شد. در تحقیقات نیز متوجه شدیم که سارقان در یک مرغداری در منطقهای به نام صحرای دشتی که بنا به دلایلی نمیشد آنجا را زیر نظر بگیریم، حضور دارند. گذرا پرسوجو کردم که مرغداری مال چه کسی است و چه کسانی در آنجا حضور دارند. سعی کردم فردی را پیدا کنم تا بتوانم خبری ازآنجا به دست بیارم.
مدتی بعد فردی را پیدا کردم که خبرهای خوبی را به من داد. چند شبی سوژههای من آنجا نمیآمدند و ما نیز به واسطه همان فردی که در محل پیدا کرده بودیم، بدون اینکه کسی بداند وارد مرغداری شدیم. محل و اتاقها را درست شناسایی کردیم. منطقه صحرایی بود و نمیشد بیرون کمین بزنیم یا صبر کنیم زمانی که سوژهها آنجا بودند به سراغشان برویم. محوطه از دور اطراف پیدا بود و ما باید داخل مرغداری پنهان میشدیم تا در فرصتی مناسب آنها را غافلگیر کنیم.
شب اول به همراه 9 نفر به آنجا رفتیم، من و یکی از نیروهای دیگر، محل پنهان شدنمان درست داخل یک کتونه مرغی بود و کتونه مرغی طوری ساخته شده بود که به عنوان یک پله ورود به داخل اتاق بالا استفاده میشد. خیلی بزرگ و جادار بود. داخل کتونه هم چند تا مرغ بیآزار بودند. در آنجا برای مرغها دانه میریختیم که سروصدا نکنند. شب اول یک ساعتی داخل کتونه مرغ بودیم سایر نیروها هم در محلهای دیگر پنهان شده
بودند.
جای ما بسیار حساس و خطرناک بود و متهمان هم مسلح بودند. در این شرایط اولین گروه اقدامکننده نیز ما بودیم، اما آن شب نیز نیامدند. در مدت یک ساعتی که آنجا بودیم همه لباسهایمان بوی مرغ گرفته بود. طوری که وقتی به خانه رفتم بوی لباسهایم دیگران را آزار میداد، تا شب سوم وضعیت همیطور ادامه یافت و ما هر شب یک تا دو ساعت اجباراً باید داخل کتونه مرغی مخفی میشدیم و مراقبت میکردیم تا اینکه شب چهارم نور چراغ ماشین از دور به سمت مرغداری آمد خبر دادند که متهمان آمدند. همه پنهان شدیم. خودشان بودند آمدند داخل مرغداری و ما با شمردن تعداد قدمهای آنان روی پله کتونه مرغی متوجه شدیم پنج نفر هستند.
به محض اینکه آنها از کتونه بالا رفتند ما نیز با هماهنگی دیگران خارج شدیم و آهسته به دنبال پنج نفر رفتیم. از سمت بالکن بیرونی هم قرار بود چند نفر به ما ملحق شوند تا در نهایت وارد اتاق شدیم. یکی از سوژهها مسلح به سلاح کلت کمری کالیبر45 گاوکش بود. اسلحه دستش بود یک مرتبه به سمت او حملهور و ضربهای به پشت سراش زدیم. کلت از دستش به زمین افتاد؛ بالاخره هر پنج نفر را گرفتیم و به مقر پلیس منتقل کردیم.
انتهای پیام
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است