آفتاب

جنگ نفت در قارۀ آمریکا؛ شیوخ، شیل و سوسیالیسم

جنگ نفت در قارۀ آمریکا؛ شیوخ، شیل و سوسیالیسم

جنگ نفت، به جای یک مخالفت سطحی بین «شیوخ» و «شیل» یا یک تلاطم در تنش‌های بین ایالات‌متحده و روسیه، برای مراکز جهانی تولید سوخت فسیلی و پیرامون‌های آسیب‌پذیر آن نیز حائز اهمیت است.

به گزارش خبرگزاری مهر، ماهنامه کانترپانچ در تحلیلی با عنوان «جنگ نفت در قاره امریکا» به قلم «رایان سسیل جابسن» به بررسی سیاستهای نفتی و جنگ نفتی در قاره امریکا پرداخته است. متن کامل این گزارش در ادامه می آید.

زمانی‌که جو بایدن، معاون رئیس‌جمهور ایالات‌متحده، در 26 ژانویۀ 2015 در اجلاس سیاست انرژی کارائیب در واشنگتن حضور یافت، حوزۀ کارائیب به عنوان منطقه‌ای در راستای منافع استراتژیک ایالات‌متحده از خواب دیپلماتیک خود برخاست. با توجه به قیمت‌های نفت که تا بیش از 50 درصد از نقطۀ اوج خود در ژوئن 2014 (115 دلار آمریکا برای هر بشکه) کاهش یافت، بایدن اجلاس ملت‌های عضو CARICOM را به عنوان تلاشی توصیف کرد که درصدد است پرچم استقلال منطقه‌ای را بر روی یک «عرضه‌کنندۀ یگانه، و شدیداً غیرقابل‌اعتماد» برافرازد و تضمین کند که «هیچ کشوری نباید قادر باشد که از منابع طبیعی به عنوان ابزاری برای اعمال زور علیه کشور دیگر استفاده کند.»

این تلاش نه چندان مخفیانه برای تضعیف پتروکاریبه، که زادۀ تفکر دولتمرد فقید ونزوئلا هوگو چاوز و برنامۀ منطقه‌ایِ دارای جاذبۀ عمومیِ جمهوری بولیواری است، نشانگر ژئوپلیتیک نابرابر نفت ارزان است. بر اساس ضوابط پتروکاریبه، دولت‌های عضو کارائیب و آمریکای مرکزی اجازه یافتند تا نفت ونزوئلا را به نرخ‌های ترجیحی خریداری کنند، البته به همراه موازنه‌ای که شامل وام‌های کم بهرۀ قابل بازپرداخت در یک دورۀ بیش از 25 سال بود. نفت ارزان، که اغلب به عنوان یک موهبت برای مصرف‌کنندگان و واردکنندگان خالص انرژی تلقی می‌شود، یک تهدید قطعی برای پتروکاریبه و اقتصادهای ملی آسیب‌پذیر کارائیب ایجاد می‌کند.

بنابراین، زمانی‌که اوباما کاهش در قیمت نفت را به عنوان بخشی از تلاش‌ها برای مانع‌تراشی در اقتصاد روسیه پذیرفت، گمانه‌زنی‌های بسیاری از افراد را مورد تأیید قرار داد که معتقد بودند اوج اقتصادی در تولید داخلی نفت و گاز شیل صرفاً مسیری به سوی استقلال انرژی نبود، بلکه راهی به سمت جنگ دیپلماتیک به شمار می‌آمد. بدین ترتیب، به دنبال اعلام تحریم‌ها علیه مقامات ونزوئلایی، رئیس‌جمهور فعلی این کشور نیکلاس مادورو کاهش قیمت‌های نفت خام را پیام‌آور «جنگ نفت» دانست که ایالات‌متحده درصدد است از طریق آن رقبای سیاسی خود را با استفاده از دستکاری عامدانۀ بازار تضعیف کند.

با این ذهنیت، چشم‌انداز طولانی‌تر حوزۀ کارائیب در کشمکش ژئوپلیتیکیِ حاضر خطرات جهانی این بحران انرژی اخیر را برجسته‌تر می‌سازد. در حالی‌که تحلیل‌گران چالۀ سقوط قیمت‌ها را به عنوان یک توازن بین نفت خام عربستان سعودی و نفت شیل آمریکا برای سهم بازار جهانی تلقی می‌کنند، ورود مجدد حوزۀ کارائیب به تلاش‌های دیپلماتیک ایالات‌متحده و جنگ نفتِ در حال ظهور شواهد بیشتری در اختیار نفت ارزان قرار می‌دهد تا به عنوان تلاشی برای حفظ دموکراسی لیبرال آمریکایی به عنوان یک شرایط هنجاری در امور جهان تلقی شود.

حوزۀ کارائیب که مدت مدیدی پس از سرنگونی موفقیت‌آمیز انقلاب گرانادا توسط عملیات خشم اضطراری  در سال 1983 به عنوان منطقه‌ای در راستای منافع دیپلماتیک و استراتژیک آمریکا به شمار نمی‌آمد، منفعت خویش برای مقامات ایالات‌متحده را بازیافته است، البته به موازات تلاش‌ها برای ایجاد بی‌ثباتی در ونزوئلا که پتروکاریبه را به عنوان یک گزینه برای برطرف‌کردن تقاضاهای انرژی در منطقه و برای فراهم‌کردن معافیت پولی از بدهی بین‌المللی، مورد تهدید قرار می‌دهند. بازار انرژی، از این لحاظ، چیزی بیش از یک نیروی بی‌طرف در عرصۀ بین‌الملل است. به عبارت دیگر، نفت ارزان دارای این پتانسیل است که محافل موجود از همبستگی جنوب-جنوب را بر هم بزند و به نوبۀ خود، جغرافیای سیاسی قرن نوپای بیست‌ویکم را تغییر دهد.

اثرات جنگ نفت در این صورت بسیار فراتر از مرزهای سیاسی جمهوری بولیواری خواهند رفت. جنگ نفت دوام درازمدت طرح‌های منطقه‌ای مانند پتروکاریبه و اتحاد بولیواری برای مردم قارۀ آمریکا (ALBA)، که همکاری‌های منطقه‌ای جدیدی را علیه موج خروشان هژمونی سیاسی و اقتصادی آمریکا ایجاد کردند، مورد تهدید قرار می‌دهد و می‌تواند به عنوان آخرین هجوم بر حاکمیت آمریکای لاتین و کارائیب پس از استعمارزدایی سیاسی محسوب شود. گرچه مداخله‌گرایی نظامی آشکارِ دکترین مونرو در حال حاضر به عنوان ماترکِ منسوخِ «دیپلماسی چماق بزرگِ» ایالات‌متحده کنار گذاشته می‌شود، عملیات مخفیانه، تحریم‌های دیپلماتیک، و دستکاری عامدانۀ بازار اصول محوری آن را به طرق مختلف احیاء کرده‌اند، و این منطقه را به عنوان گرمخانۀ تاراج شرکتی و ارتش ذخیرۀ کار زیردست حفظ نموده‌اند.

آمریکای لاتین و کارائیب به علت مجاورت جغرافیایی خود به ایالات‌متحده، طی جنگ سرد حائز اهمیت بنیادین برای مقامات آمریکایی بودند. آنگاه که کانون رشد حکومت‌های سوسیالیست در گویان، گرانادا، و جامائیکا پدیدار گشتند، متعاقباً حوزۀ کارائیب در راستای عملیات مخفیانۀ CIA، مداخلۀ نظامی ایالات‌متحده، و فشار بازار ناشی از افزایش قیمت‌های نفت به هژمونی اقتصادی آمریکا تسلیم شد. با این حال، به دنبال جنگ سرد و سقوط بلوک شوروی، حوزه‌های جدیدی از همکاری اقتصادی و جنوب-جنوب، مانند BRICS و گروه پانزده، به طور همزمان با موج صورتی آمریکای لاتین سوسیال دموکرات شکل گرفتند.

زمانی‌که چاوز در سراسر حوزۀ کارائیب به محبوبیت رسید و دامنۀ منطقه‌گرایی بولیواری خود را گسترش داد، پتروکاریبه به کانون توجه سیاست خارجی ایالات‌متحده تبدیل شد. جمهوری بولیواری چاوز که با بازار خیزان نفت تشدید شد، نفوذ بی‌سابقه‌ای را بر این منطقه که مدت‌های مدیدی به عنوان حیاط خلوت آمریکا تلقی می‌شد، اعمال کرد. یک گزارش ویژه در مجلۀ نیشن به ارائۀ اسنادی پرداخت که حاکی از تلاش‌های مقامات آمریکایی و هم‌پیمانانشان در بخش خصوصی برای ممانعت رنه پروال ، رئیس‌جمهور هائیتی، از پیوستن به پتروکاریبه بودند، اگر این تصمیم مورد موافقت سفارت هائیتی قرار می‌گرفت، این حکومت واقع در تنگنای بدهی را با بیش از 100 میلیون دلار آمریکا در سال نجات می‌داد. همچنین، گزارشات رسیده از سفارت ایالات‌متحده در جامائیکا به تقبیح عدم‌فعالیتِ ترینیداد و توباگو، تولیدکنندۀ عمدۀ نفت و گاز کارائیب، در سرکوب نفوذ ونزوئلا پرداختند که «در مواجهه با افزایش قیمت نفت ... منطقه را به آغوش چاوز هدایت می‌کرد.»

تلگراف‌های افشاشدۀ متعلق به سفارت جامائیکا مورد توجه «پرونده‌های فوق‌الذکر هائیتی» قرار نگرفته‌اند، اما یک بینش ناگفته نسبت به پویش‌های دیپلماتیک در حال ظهور در آمریکای لاتین و کارائیب ارائه می‌دهند. جامائیکا تجربۀ خود در سوسیالیسم دموکراتیک را با امضای موافقتنامۀ وام صندوق بین‌المللی پول در سال 1977 متوقف‌شده دید، چرا که امضای این موافقتنامه موجب بروز یک مارپیچ مداوم بدهی بین‌المللی شد. به این منظور، جامائیکا با وابستگی خود به سرمایۀ خارجی و مؤسسات اعطای وام در حوزۀ نفوذ مستقیم آمریکا باقی ماند.

به همین ترتیب، زمانی‌که ترینیداد و توباگو قادر نبود که یک پیشنهاد جایگزین برای پتروکاریبه ارائه دهد، درخواست مقامات جامائیکایی مبنی بر مقاومت در برابر سخاوت چاوز و چاپلوسی برای واشنگتن را اجابت نکرد. تصمیم نهایی این کشور برای پیوستن به پتروکاریبه در سال 2005 کاملاً عمل‌گرایانه بود، و از نظر عاملان آمریکایی به عنوان «نمونه‌ای از ‹ریل‌پلیتیک اقتصادی› بود، تا اینکه نشانه‌ای از یک تغییر ایدئولوژیک، یا حتی علاقه به خود چاوز باشد». به عبارت دیگر، دستیابی به حاکمیت ملی در جامائیکا، هدفی که به دلیل بدهی بین‌المللی و فشار دیپلماتیک مورد پذیرش قرار نگرفت، توان تازه‌ای را در ضوابط مالی جذاب ارائه‌شده توسط ونزوئلا پیدا کرد.

جامائیکا در یک پیمان مناسب با چاوز، نمونه‌ای از توان ژئوپلیتیکی یک جمهوری بولیواری غرق در دلارهای نفتی بادآورده را نشان داد. به رغم تلاش‌های هماهنگ از سوی دولت ایالات‌متحده برای متقاعد کردن جامائیکا و هائیتی علیه موافقتنامه‌هایی که احتمال فراهم‌آوردن معافیت بدهی مورد نیاز بیشتر را داشتند، پتروکاریبه در کوتاه‌مدت توسعه یافت. بین سال‌های 2005 و 2007، هفده ملت عضو فعلی به این پیمان پیوستند؛ البته با تأسف بسیار برای وزارت امور خارجۀ ایالات‌متحده. اگر پتروکاریبه نتوانست به وعده‌های محقق‌نشدۀ استقلال سیاسی، از طریق جایگزینی یک منبع وابستگی با یک منبع دیگر، عمل کند، با این حال وجوه مورد نیاز بیشتر برای دولت-ملت‌های فقیر کارائیب را فراهم آورد تا توسعۀ اجتماعی و زیرساختی را در مواجهه با رکود اقتصادی جهانی دنبال کنند.

پیمان پتروکاریبه با اینکه در اصل عمل‌گرایانه بود، به همان اندازه نیز به عنوان یک چالش برای هژمونی آمریکا و ابزار همبستگی در سرتاسر جنوب جهانی عمل کرد. با این وجود، سخاوت چاوز توسط برخی بی‌احتیاطی تلقی شد، زیرا اتکای ونزوئلا به درآمدهای نفتی که با افزایش مالیات کاهش یافتند، سرمایه‌گذاری را با شرکت‌های چندملتی خارجی بیگانه کرد. چاوز به حق از سوی چپ سیاسی به عنوان رهبر بابصیرتی خوانده شد که سیاست‌های نئولیبرال را به چالش کشید و شرایط اجتماعی را برای بخش گسترده‌ای از ونزوئلایی‌ها بهبود بخشید. اما بی‌توجهی به نقش حیاتیِ بازار تصادفی یک خطای خطرناک خواهد بود. درست همانطور که درآمدهای نفتی دامنۀ انقلاب بولیواری را گسترش داد، افت فعلی بازار ممکن است حاکی از زوال نابهنگام آن باشد.

در این صورت، امنیت انرژی ایالات‌متحده امری مربوط به اشاعۀ جایگزین‌های عملی برای سوسیالیسم ونزوئلا و همچنین شناسایی منابع قابل‌اعتماد نفت است. سیاست انرژی معروف «همه فن حریف» اوباما، که سبد مالی متنوعی از سوخت‌های فسیلی، انرژی هسته‌ای، و انرژی‌های تجدیدپذیر را به منظور کاهش وابستگی به نفت خارجی دربرمی‌گیرد، نشانگر یک مسیر برای استقلال اقتصادی و یک ابزار برای کنترل ژئوپلیتیکی است. همچنین، نگرانی ناگهانی برای امنیت انرژی کارائیب ناشی از تلاشی است که درصدد ارائۀ جایگزین‌ها برای پتروکاریبه و سهولت گذار نهایی از سوسیالیسم به نئولیبرالیسم در ونزوئلا و میان مخاطبان منطقه‌ای آن است.

از سال 2005، انرژی تجدیدپذیر به عنوان ابزاری برای به چالش کشیدن اتکای کارائیب به پتروکاریبه مطرح شد. به همین ترتیب، تلگراف‌های افشاشدۀ متعلق به جامائیکا حاکی از «کمک به جستجوی منابع انرژی جایگزین، و حمایت از ایجاد تنوع در سبد مالی کشور هستند ... تا فشار لایحۀ نفتی کمرشکن خویش را سهولت ببخشند». انرژی جایگزین در اینجا به جای اینکه ابزاری برای کاهش انتشارات کربن و کاهش تغییر اقلیم تلقی شود، به عنوان ابزاری برای تضعیف نفوذ سیاسی و محبوبیت روبه‌رشد جمهوری بولیواری در حوزۀ کارائیب به کار گرفته می‌شود. به عبارت دیگر، اوج اقتصادی شیل و اقدامات امنیتی انرژی ضمیمۀ آن به رهبری ایالات‌متحده تلاش گسترده‌ای را بنیان می‌نهند که درصدد فرار از چنگال‌های نفت خارجی نیست، بلکه قصد تعدیل دامنۀ سوسیالیسم آمریکای لاتین و موضع غیردوستانۀ آن نسبت به منافع شرکتی خصوصی را دارد.

پتروکاریبه در ژوئن سال 2005 تنها سه سال پس از اینکه کودتای نافرجام نتوانست چاوز را از قدرت در ونزوئلا برکنار کند، شروع به کار کرد. بر حسب اتفاق، عملیات شیل در ایالات‌متحده اندکی پس از اجرای فنون استخراج جدید مانند شکافت با آب روان  پدیدار شدند. فنون آب روان با کاهش چشمگیر هزینه‌های تولید شکافت با آب را به عنوان یک مسیر عملی برای استقلال انرژی ایالات‌متحده معین کردند.

گرچه معرفی پتروکاریبه به عنوان عامل سببی ناشی از اوج اقتصادی شیل گمراه‌کننده خواهد بود، این اوج اقتصادی درست در زمانی اتفاق افتاد که ونزوئلا از مزایای افزایش پایدار قیمت‌های نفت برخوردار شد. بدین صورت که از آنجا که قیمت‌ها برحسب اشباع بازارِ ناشی از تولید نفت خام سعودی و تولید شیل آمریکای شمالی سقوط می‌کنند، برآوردهای قیمت سربه‌سر برای ونزوئلا به منظور موازنۀ حساب‌های ملی خویش در میزان نادرست 120 دلار آمریکا برای هر بشکه باقی می‌مانند.

در حال حاضر، همانطور که مادورو به منظور پشت سر نهادن این طوفان اقتصادی به جذب هم‌پیمانان گوناگونی از چین گرفته تا گلدمن سَکس  می‌پردازد، این نکته مجدداً به ذهن ما متبادر می‌شود که هیچ اقتصاد ملی از بی‌نظمی‌های یک بازار جهانی در امان نیست. در حالی‌که ونزوئلا، روسیه، و ایران مسلماً به عنوان اهداف این جنگ اقتصادی برجای می‌مانند، توجه یکسانی باید به آن دسته از اقتصادهای پیرامون شود که در معرض جذب شوک‌های نفت ارزان و پیامدهای سیاسی آن قرار دارند. کشورهای کارائیبی ذی‌نفع پتروکاریبه به عنوان شاهد این مدعا عمل می‌کنند. در حالی‌که این منطقه یکبار در جغرافیای سیاسی سه‌گانۀ جنگ سرد برآشفته شده بود، در حال حاضر یک جغرافیای پیچیده‌تر و نابرابرتری را به نمایش می‌گذارد که همکاری غیر-متعهد و جنوب-جنوب به عنوان اخیرترین چالش وارد بر نئولیبرالیسم آتلانتیک شمالی از ویژگی‌های آن هستند.

بنابراین، تراژدی آنچه که ویجی پراشاد  اخیراً «فقیرترین ملت‌ها» نامیده است، اتکای آنان به ذخائر منابع طبیعی و شرایط بازار خاص به منظور پیش‌برد جایگزین‌های توانمند برای دموکراسی لیبرال غربی بوده است. برای مثال، قرارگرفتن نامتعارف ونزوئلا در کنار یک تأمین‌کنندۀ مالی شرکتی به نام گلدمن سَکس تناقض بیشتر سوسیالیسم آمریکای لاتین و پروژۀ ناتمام حاکمیت پسااستعماری را ظاهر می‌سازد. همانطور که مردم‌شناس ونزوئلایی فرناندو کرنیل  استدلال می‌کند در اوج جمهوری بولیواری، چاوز از پیشینیان مستبد خود پیروی کرد، بدین صورت که به عنوان یک شعبده‌باز قدرت دولتی عمل نمود که وابستگی مداوم خود به بازار نفت در حال اوج را پشت نقاب پنهان کرد تا آمال سوسیالیستی خویش را حفظ کند. از این نظر، چاوز نمونۀ اعلای «تنش بین شرایط ملی مشروعیت دولت و شرایط بین‌المللی انباشت سرمایه» بود که در عین حال‌که از سوسیالیسم مخالف طرفداری می‌کرد، تابع تقاضاهای بازارهای نئولیبرال و ذی‌نفعان شرکتی بود.

در صورتی که جنگ نفت پدید آید، ما ملزم هستیم که به همان اندازه که به مسکو، تهران، و کاراکاس توجه می‌کنیم، کینگستون و پورتوپرنس را نیز مدنظر قرار دهیم. جغرافیای سیاسی جنگ نفت، به جای یک مخالفت سطحی بین «شیوخ» و «شیل»، همانند استدلال اکونومیست، یا یک تلاطم در تنش‌های بین ایالات‌متحده و روسیه، برای مراکز جهانی تولید سوخت فسیلی و پیرامون‌های آسیب‌پذیر آن نیز حائز اهمیت است. جامائیکا در پیمان مناسب خود با ونزوئلا نشان می‌دهد که اصل حاکمیت وستفالیایی تن به عمل‌گرایی ریل‌پلیتیک به عنوان یک تلاش برای به تعویق انداختن فشارهای بدهی جهان سوم داده است. با این حال، شاخص‌های بازار و ناآرامی مدنی در ونزوئلا حاکی از این هستند که آرامش ایجادشده توسط پتروکاریبه که ایده‌آل‌های دیرینۀ استقلال ملی و منطقه‌ای را تشدید کرد، بر یک پایۀ لرزان استوار است. در جنگ نفت، حوزۀ کارائیب –مثل همۀ ما- در حالت موازنه معلق می‌ماند.

برگردان الهه نوری غلامی زاده

کد N753027

وبگردی