«مردم احمدینژاد را به عدالتمحوری، مهربانی، سادهزیستی، بشردوستی، تواضع و فروتنی باور کردند»، «احمدینژاد با مشایی آمد تا بگوید تفکر من مشایی است»، «رأی آقای روحانی رأی به مخالفت با احمدینژاد نبود بلکه "نه" با اصولگرایان بود».
به گزارش ایسنا، این بخشی از اظهارات بهمن شریفزاده است که به گفته نامهنیوز یکی از یاران نزدیک اسفندیار رحیم مشایی و محمود احمدینژاد است که در زمان ریاست جمهوری احمدینژاد توانست پستهای زیای را بدست بیاورد.
متن کامل گفتوگوی نامهنیوز با شریفزاده در پی میآید:
پرسش- شما به عنوان یکی از یاران محمود احمدینژاد، ایشان را بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 92، یک فعال سیاسی دارای جریان میدانید یا کسی که دوره حضورش در عرصه سیاسی کشور به پایان رسیده و اکنون تنها رئیسجمهور سابق است؟
احمدینژاد را به بخاطر مبانی عمیق و مؤثر و انسانی که داشت واجد تأثیری عمیق بر روی مردم میدانم که این تأثیر عمیق از نگاه من پایههای یک گفتمان فکری و یک جریان اندیشه است.
ممکن است وی هیچگاه اقدام به تأسیس حزب، دسته، گروه، بنیاد و مؤسسه نکند؛ چراکه اعتقاد چندانی به این معانی ندارد اما برای پیدایش یک گفتمان و جریان الزاماً تأسیس حزب، ضروری نیست، تأسیس مؤسسه یا بنیاد ضرورت ندارد، بلکه انسان میتواند حزب خود را در قلب مردم تأسیس کند.
معتقدم آقای احمدینژاد بخاطر مبانی که داشت، مبانی که از دیدگاه من مبانی امام نیز است، حزب خود را در قلب مردم ایران تأسیس کرده است. البته وقتی میگویم در قلب مردم ایران تأسیس کرده است به این معنا نیست که همه مردم و اقشار مردم ایران وی را باور دارند اما بخش اعظمی از مردم ایران آقای احمدینژاد را به عدالتمحوری، پاکدستی، سادهزیستی، شجاعت، تکریم انسانها، مهربانی و محبت باور دارند و این نکات، آرمانهایی است که میتواند یک فرد را تبدیل به یک جریان و گفتمان کند. من میگویم که احمدینژاد خود به یک جریان و گفتمان تبدیل شده است و حزب وی قلوب مردم است نه یک حزب بیرونی برای نفود در مردم. این باور من مستدل به این است که هرکسی که بتواند با فطرت انسانها سخت بگویید و از فطرت آنها سخن بگوید و منطبق با فطرت آنها حرکت کند میتواند در قلب آنها پایگاه مهمی کسب کند.
پرسش- بنابراین معتقدید آقای احمدینژاد توانستند به این مهم دست پیدا کنند؟
بله؛ گفتم که مردم احمدینژاد را به چه باور کردند؟ به عدالتمحوری، به مهربانی، به سادهزیستی، به بشردوستی، تواضع و فروتنی، اینها همان فطریات انسانها، کسی که تنها این موضوعات را بروز دهد و مردم بتوانند آن را ببینند و باور کنند بیشک توانسته پایگاهی محکم در میان مردم کسب کند. از سوی دیگر فراز و فرودها، نشیب و اوجها از جهت غالبهای سیاسی در جامعه هم به این پایگاه لطمه نمیزند، یک روز رئیسجمهور باشد یک روز نه، این موضوع به پایگاه مردمی ایشان ضربه وارد نخواهد کرد.
پرسش- پس چرا آقای روحانی در نقطه مقابل احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری به پیروزی رسیدند؟
پس از پیروزی آقای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری، اصلاحطلبان با من تماس گرفتند و گفتند تحلیل شما از پیروزی وی چیست و فکر نمیکنید که مردم یک نه بزرگ به احمدینژاد دادند؟ گفتم هرگز! متأسفانه دیدم که اصولگرایان در چند ماه پس از پیروزی آقای روحانی که در بهت به سر میبردند هم منفعلانه این موضوع را تأیید کردند و گفتند که ما رأی نیاوردیم چون احمدینژاد طوری عمل کرد که مردم به وی "نه" گفتند، یعنی اصولگرایان عیناً تحلیل اصلاحطلبان را تکرار کردند با این تغییر که اصولگرایان در این ماجرا شکست خوردند و اصلاحطلبان پیروز و آنها غمگین و طرف مقابل خوشحال. ولی تحلیل هر دو این است که مردم به احمدینژاد نه گفتند.
من گفتم چرا اصولگرایان در انفعال از اصلاحطلبان عمل میکنند و از خود تحلیلی ندارند؟ چرا باید اصلاحطلبان خط بدهند و آنها عمل کنند؟
اما در این باره که گفتم هرگز؛ چرا اصولگرایان در تبلیغات انتخاباتی خود در انتقاد از احمدینژاد مسابقه گذاشتند و به گفته خودشان آقای روحانی کمترین انتقاد را از احمدینژاد کرد و بیشترین انتقاد را اصولگرایان کردند.
دوم اینکه با آمدن آقای مشایی به همراه احمدینژاد به ستاد انتخاباتی و با گفتن این جمله از سوی محمود احمدینژاد که "من مشایی هستم و مشایی من" و ادامه داد که تفکر من منحصراً در مشایی است، پس با رد صلاحیت ایشان تفکر من وارد عرصه انتخابات نشده است که بخواهند به آن آری یا نه بگویند. زیرا این موضوع را احمدینژاد در جلوی دوربینها اعلام کرد؛ چراکه برخی میکوشیدند دیگر نامزدها را به احمدینژاد خط و ربط دهند اما احمدینژاد با مشایی آمد تا بگوید خیر، تفکر من مشایی است.
از طرف دیگر، آن کاندیداهایی که تلاش کردند وی را به احمدینژاد مرتبط بدانند شدیدترین انتقادات را در عرصه انتخابات متوجه احمدینژاد کردند و حتی گفتمان بهار احمدینژاد را گفتمان انحراف خواندند و از احمدینژاد تبری جستند. بنابراین چرا اصولگرایان میگویند رأی ندادن به ما به معنی رأی ندادن به احمدینژاد بود، وقتی که فاصله اینچنین ایجاد شده است؟ این سوال را هم زیاد از ما پرسیدند که ما چه کنیم اکنون که آقای مشایی نیامده است؟ وجود این پرسش به چه معناست؟
پرسش- پاسخ شما به این سوال چه بود؟
ما هم پاسخ خودمان را دادیم که نیاز نیست الان آن را بگویم اما همین احساس نیاز به این معنا بود که مردم فهمیدند خط آقای احمدینژاد در هیچیک از این دو گروه نیست. پس من چند دلیل آوردم: مسابقه میان نامزدان در انتقاد از احمدینژاد، مخالفت همان نامزدی که احمدینژادی معرفی شد، موضوع دیگر پرسشهای مکرر مردم بر اینکه اکنون با رد صلاحیت آقای مشایی به چه کسی رأی دهیم؟ اینها چند گواه بر این است که رأی آقای روحانی رأی به مخالفت با احمدینژاد نبود بلکه «نه» با اصولگرایان بود.
یک دلیل دیگر هم این است که مردم چه کسانی را در دولتهای نهم و دهم دیدند که با احمدینژاد مخالف بودند؟ اصلاحطلبان که خاموش بودند. تمام مخالفتها با احمدینژاد از سوی اصولگرایان بود، انتقاد پشت سر انتقاد. چه کسی مشایی را تأیید صلاحیت نکرد؟ اصلاحطلبان؟ نه، اصوگرایان بودند که این کار را کردند.
انتخاب روحانی، «نه» بزرگی به اصولگرایان به خاطر رفتار صلب و خشن آنها با احمدینژاد بود، چراکه دیدند اصولگرایان تا این حد احمدینژاد را کوبیدند و این را از اصلاحطلبان ندیدند، چراکه اصلاحطلبان اصلاً در صحنه نبودند.
پرسش- پس شما معتقدید استراتژی تبری احمدینژاد برای دریافت رأی مردم در انتخابات 92 شکست خورده و تحلیل غلط دو جریان سیاسی بوده است؟
بله؛ هرچقدر به احمدینژاد حمله کردند و از وی انتقاد کردند باعث محبوبیت بیشتر احمدینژاد شد که این موضوع آقایان را نگران کرده است و فکر میکنند با هجمه بیشتر میتواند وی را تخریب کنند، اما این موضوع اثر عکس دارد. وقتی سیل انتقادات و تخریبها روانه احمدینژاد میشود و با سکوت وی مواجه میشود این تخریبها شدت میگیرد و اینجاست که مردم متوجه میشوند در حال تخریب احمدینژاد هستند.
پرسش- پس اینکه آقای احمدینژاد در انتخابات مجلس دهم با اصولگرایان ائتلاف میکند و به عرصه سیاست بازمیگردد، فرض محال است؟
این یک بازی سیاسی است. عدهای میگویند احمدینژاد در حال نزدیکی به اصولگرایان است و عدهای میگویند وی در حال نزدیک شدن به اصلاحطلبان است! این در حالی است که هیچیک از این تحلیلها درست نیست و تنها یک بازی سیاسی است. احمدینژاد مبانی و اصول خود را دارد و نه به اصولگرایان ربطی دارد و نه به اصلاحطلبان.
معتقدم قرائت اصولگرایان و اصلاحطلبان مصطلح از امام، قرائتی ناقص است. اصلاحطلبان و اصولگرایان به خاطر تنگنظری مبادی انقلابی و دینی را در یک چارچوب تنگی قرار میدهند، آن هم با یک تفاوت. اصولگرایان معتقدند باید در این چارچوب بمانند و اصلاحطلبان بر این باورند که برای ارتباط با جهان باید از این چارچوب خارج شوند؛ به همین دلیل اصلاحطلبان به سمت پلورالیزم و سکولاریسم میروند و از مبانی خارج میشوند و اصولگرایان ارتباط خود را بقیه قطع میکنند.
به همین دلیل اصولگرایان و اصلاحطلبان در یک چارچوب تنگنظرانه به مبادی انقلاب و دین نگاه میکنند، منتها با دو تصمیم متفاوت. دقیقاً آنچه ما در تقابل سنت و مدرنیته در غرب میبینیم. اما میدانید احمدینژاد و مشایی چه گفتند؟ گفتند چه کسی گفته است که دین و انقلاب را باید اینگونه نگاه کرد؟ اینکه چارچوب بکشید و اینطور به دین و انقلاب نگاه کنید اشتباه است.
نگاه ما به دین و انقلاب که در عرفا وجود دارد، متفاوت و معرفتی است. نگاه باز به دین است که همه مردم جهان را در لوای خود دارد همانطور که امام گفتند و همان اصل انقلاب است که شاهبیت امام هم همان مستضعفان است. احمدینژاد و مشایی برخلاف آن دو طیف تعریف، متفاوتی از دین و انقلاب دارند.
انتهای پیام
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است