رییس مرکز پژوهش های مجلس با بیان اینکه داعش روزی ابزار کسب منافع برای غرب بود، گفت: واشنگتن درصدد محدود نمودن و رام کردن اسب چموشی به اسم داعش است تا بتواند در سال های بعد نیز از آن استفاده ابزاری نماید.
به گزارش گروه دریافت خبر خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، نشست « تحلیلی بر روند شکلگیری داعش و پیامدهای منطقهای آن» با حضور و سخنرانی کاظم جلالی رییس مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی و سید یحیی صفوی دستیار و مشاور عالی فرماندهی معظم کل قوا امروز (سهشنبه 11 آذر ماه) در دانشکده علوم جغرافیایی دانشگاه خوارزمی، برگزار شد.
جلالی در این نشست در تشریح چگونگی پیدایش گروههای تروریستی در منطقه، گفت: زمانی که لئونید برژنف، رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق در 3 دیماه ۱۳۵۸ به سپاه چهلم ارتش شوروی دستور داد به افغانستان حمله کنند مطمئناً خود هیچگاه نمی توانست تصور کند آتش این جنگی را که می افروزد تا نیم قرن دیگر همچنان شعله ور بماند چراکه تجاوز شوروی به خاک افغانستان بلافاصله با مقاومت نیروهای مجاهدین افغان و داوطلبان خارجی عرب دیگر کشورهای مسلمان مواجه شد گرچه این جنگ در نهایت در دوران آخرین رهبر شوروی تمام شد و میخائیل گورباچف در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۶۷ فرمان عقب نشینی را به ارتش شوروی صادر کرد، اما به نقطه عطف دیگری در دوران جنگ سرد مبدل گردید و البته حمایت بلوک غرب سرمایهداری تحت حمایت ایالات متحده آمریکا را نیز به دنبال داشت.
وی افزود: «دفتر خدمت رسانی بیت الانصار» را میتوان یکی از گروههای جهادی مدافع حاضر در افغانستان در اواخر جنگ سرد در مقابل حملات روسها دانست که دکتر عبدالله عزام آن را در سال ۱۳۶۳ در شهر پیشاور در پاکستان تأسیس کرده بود که به دنبال آن، چندین دفتر دیگر نیز در افغانستان و برخی کشورهای عربی و آفریقایی ایجاد گردید، در واقع، عزام به عنوان رهبر معنوی این گروه فعالیت می کرد و «اُسامه بن محمد بن عوض بن لادِن»، به عنوان یکی از شاهزادههای سعودی، معاونت این تشکیلات را برعهده داشت که مانند بسیاری از سعودیهای وهابی ریشه یمنی داشته و از همان آغاز به عنوان معاون دفتر خدمترسانی در پیشاور آغاز به کار کرد.
نماینده مردم شاهرود و میامی در ادامه، تصریح کرد: رویکرد این تشکیلات کاملاً رو به رشد، خدماترسانی به خانوادههای داوطلب از تمامی کشورهای عربی عازم جهاد در افغانستان بود و از همینرو به نام «مکتب الخدمة» نیز شناخته می شد. فعالیتهای این دفتر البته فقط خدماتی نبوده و از شاخه نظامی نیز برخوردار بود که هدف آن تسلیح، آموزش و پشتیبانی و تجهیز مجاهدین عرب برای جنگ با شوروی بود که به نام «قاعدة الجهاد» شناخته میشد و علاوه بر پشتیبانی آمریکا و برخی کشورهای غربی، حمایت شماری از کشورهای اسلامی، از جمله پاکستان، عربستان و امارات متحده عربی و حتی سازمانهای خیریه اسلامی عربی را نیز در پشت سر خود داشت. این حمایتها باعث گردید تا آنها در جنگ با شوروی به یک نیروی تشکیلاتی شبه نظامی تمام عیار تبدیل شده که از نظر فکری، سنی سلفی جهادی و به عبارتی، وهابی سیاسی به شمار میرفت که از درون وهابیت سنتی و محافظه کار سر بر آورده بود.
جلالی در تشریح شکلگیری گروههای افراطگرا پس از جنگ سرد تا سال 2001، یادآور شد: پس از خروج شوروی از افغانستان و همچنین فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی این گروه که متشکل از عرب-افغانها بود همچنان در افغانستان حضور داشتند و در واقع، یک استان عربی را در داخل مرز پاکستان افغانستان ایجاد نمودند تا اینکه با روی کار آمدن دولت ربانی، مجاهدین عرب مدتی بلاتکلیف شدند، به طوری که گروهی از آنها همچنان در افغانستان ماندند و بخشی از آنان نیز در اوایل دهه 1990 به بوسنی و هرزهگوین و عدهای زیادی هم به کشورهای خود برگشتند.
وی ادامه داد: دکتر عبدالله عزام کار این دفتر را تمام شده میدانست اما بن لادن همچنان بر فعالیت و حضور در افغانستان اهتمام داشت، در میانه همین اختلافات بود که در سال ۱۳۶۸ حسن ترابی از آنها دعوت کرد تا در جنگ با شورشیان جنوب به سودان کمک کنند، عزام مخالف بود تا اینکه چند روز بعد درحالیکه برای امامت نماز جمعه بهسوی یکی از مساجد پاکستان در حرکت بود، بر اثر انفجار بمبی کشته شد. پر واضح است که این بمب یک تسویه حساب درون گروهی عرب افغانها بود، از آن جایی که بن لادن از مدت ها پیش در صدد تقویت و ادغام چند گروه جهادی دیگر به مکتب الخدمة بود اما عزام مخالفت میورزید و اصرار به بازگشت به پاکستان و تقویت «لشکر طیبه» داشت.
عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، توضیح داد: پس از مرگ عبدالله عزام، بن لادن با ایمن الظواهری و سازمان تحت فرماندهی وی، موسوم به «جهاد اسلامی مصر»، در پایگاه نظامی مکتب الخدمه که به «القاعدة الجهاد» شهرت یافته بود، پیمان بست که با پیوستن چند گروه جهادی دیگر و ادغام در تشکیلات مذکور، «القاعده» شکل گرفت که در صدر آن اسامه بن لادن بوده و دکتر ایمن الظواهری نیز به شخص دوم این تشکیلات تبدیل شد.
وی افزود: پس از این ادغام اسامه بنلادن و تعدادی از افراد القاعده در سودان مستقر شدند که گروه جنگجوی سودان محصول آن سالهاست و در بخشهای اقتصادی نیز فعالیتهای عظیمی داشتند تا اینکه یکی از کارخانه های مهم داروسازی مربوط به القاعده مورد حمله هوایی جنگندههای آمریکایی قرار گرفت و ترابی نیز از هراس آمریکا، آنچنان که باید از آنها حمایت نکرد، پس از این حمله بود که بنلادن ناچار شد سودان را مجدداً به مقصد افغانستان ترک کند و در این برگشت بود که عرب افغانها آمریکا را «کفر جهانی» نام نهاده و پیمان بستند همانگونه که علیه کمونیسم جنگیدند، علیه این نیروی شیطانی نیز وارد عمل شوند.
جلالی در ادامه، تصریح کرد: بازگشت نیروهای تندروی اسلام گرا به افغانستان و پذیرایی قبایل پشتون و طالبان افغانستان از آنها در فاصله زمانی سپتامبر ۱۹۹۶ تا دسامبر ۲۰۰۱ توانست زمینه توسعه تشکیلاتی آن و تأسیس پایگاههای متعدد را در سرتاسر این کشور و همچنین برخی دیگر از کشورهای مسلمان ایجاد نمایند که البته عمدتاً نیز از میان کشورهای عربی انتخاب شده بودند، به طوری که در همان 5 سال، تنها در افغانستان و پاکستان توانستند تا با ایجاد ۴۸ پایگاه نظامی-عقیدتی۳۰ هزار داوطلب جذب نمایند و از بین همین ۳۰ هزار نفر هوادار ۱۸ هزار نفر را به عضویت رسمی خود در بیاورند و ماهانه بین ۷۰ تا ۱۵۰ دلار نیز به آنها حقوق بدهند. این افراد پس از گذراندن دوران آموزشی در پایگاههای القاعده به سازمانهای جهادی محلی میپیوستند ضمن آن که رابطه خود را با القاعده حفظ کرده بودند. بنابراین، مجموع عملیاتهای القاعده زیرنظر «واحد عملیاتهای برونمرزی» به رهبری «ابو زبیده» و «خالد شیخ محمد» و با حمایت 40 گروه جهادی محلی که پیشتر در افغانستان آموزش دیده بودند، در ۲۴ کشور جهان اجرا گردید.
رییس مرکز پژوهشهای مجلس، گفت: القاعده در بازگشت به افغانستان در کنار طالبان قرار گرفت و طیف اخیر نیز آنها را به عنوان پدر معنوی خویش معرفی نمود و علیه منافع واشنگتن در مناطق جهان وارد عمل گردید که از آن جمله می توان به انفجار سفارتخانههای آمریکا در نایروبی و دارالسلام در سال ۱۳۷۷ اشاره نمود که به دنبال این حملات بود که آمریکا القاعده را به عنوان یک گروه تروریستی معرفی کرد که در نهایت به انفجارهای مرکز تجارت جهانی در نیویورک و ساختمان وزارت دفاع آمریکا در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ منجر شد.
وی تاکید کرد: پس از این حملات تروریستی بود که آمریکا در یک اقدام عاجل اسامه بن لادن، رهبر القاعده، را مسئول این حملات عنوان و از گروه طالبان که اکنون بر نقاط اعظمی از افغانستان تسلط و حکومت داشت خواست تا وی را در اولین فرصت به آمریکا تحویل دهد اما طالبان به هیچ وجه حاضر به تحویل اسامه بن لادن به آمریکا نشدند و همین مخالفت طالبان بود که باعث شد تا آمریکا به افغانستان لشگرکشی نماید و با ورود آمریکا به افغانستان، طالبان و القاعده در یک ستون نظامی رودرروی آمریکا قرار گرفتند اما دیری نپایید که دولت خود خوانده طالبان در افغانستان سقوط کرد و القاعده نیز به کوههای تورابورای افغانستان پناه برد و از همینجا بود که القاعده وارد مرحله جدیدی در دوران حیات خود گردید.
جلالی یادآور شد: پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، اعضاء القاعده در کشورهای مختلفی، از جمله یمن، کنیا، اندونزی، عربستان، مالزی و عراق، متفرق شده و یکی پس از دیگری در کشورهای مختلف آسیایی و اروپایی و آفریقایی مواضع و اهداف آمریکایی ها را مورد حملات خود قرار داده که نشان میداد این تشکیلات به سازمانی فرامنطقهای تبدیل و تحولات جدید امنیتی، باعث شده بود که این تشکیلات بینالمللی، ساختاری جدید، غیرمتمرکز و در عین حال پیچیده و همچنین منعطف با حضور اعضا از کشورهای گوناگون پیدا کند؛ ساختاری که در آن، چندین شعبات مستقل و چندملیتی از رأس سازمان منشعب شده و با وجود همآوایی با اهداف کلی سازمان، ساختاری خوداتکا و مستقل در طراحی و اجرای عملیاتهای تروریستی داشته باشد.
وی ادامه داد: با سقوط طالبان، جنگجویانی که پیشتر در محیط امن افغانستان گردهم آمده بودند، پراکنده شدند. ضروری بود که سران القاعده، آنان را از گزند نیروهای امنیتی که در تعقیب آنان بودند، مصون بدارند و با تجدید سازماندهی، آنان را برای انجام عملیات به کشورهای مختلف جهان اعزام کنند.
عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس در ادامه توضیح داد: القاعده در رویارویی با این چالش جدید تا حدود زیادی موفق بود، زیرا به دنبال حملات و فشارهایی که ایالات متحده پس از تهاجم ۱۱سپتامبر علیه القاعده صورت داد، 3 هزار تن از 18 هزار جنگجویی که در پایگاههای القاعده در افغانستان مستقر بودند، در بمبارانهای جنگندههای آمریکایی کشته شدند و ۱۲۰۰ تن از آنان نیز به اسارت درآمدند. نیمی از این تعداد نیز به زندانهای گوانتانامو انتقال یافتند و نیم دیگر در مراکز سرّی که هنوز آمریکاییها مکان آنان را افشا نکردهاند، انتقال داده شدند که به عنوان مثال تنها تاکنون هویت 500 زندانی گوانتانامو اعلام شده است که گفته میشود همگی به کشورهای عربی تعلق دارند و 14 هزار جنگجوی باقی مانده نیز موفق به فرار شده و بیشتر آنان به عراق و عربستان رفتند و همین مهاجرت بود که مستمسکی شد تا آمریکا پس از افغانستان به عراق نیز لشگرکشی نماید .
جلالی همچنین درمورد شکلگیری گروههای افراطگرا در مرکز خاورمیانه، گفت: واپسین روزهای دسامبر ۲۰۰۴ اسامه بن لادن در یک نوار ویدیوئی اعلام کرد که «ابومصعب الزرقاوی» را به سمت «امیر القاعده در کشور بینالنهرین» و فرماندهی کل سازمانهای جهادی عراق موسوم به «جهاد در سرزمین رافدین» منصوب کرده است که البته این روند همزمان با عملیات بر ضد القاعده در این کشور بود. ابو مُصعَب الزرقاوی با نام اصلی «احمد فاضل النزال الخلایله» یک بنیادگرای اردنی الاصل بود که در همان سال های فعالیت «مکتب الخدمة» به افغانستان رفته بود و در پایگاه «قاعدة الجهاد» از اصلی ترین مربیان آموزش های نظامی آن مرکز به شمار میرفت. وی در سال ۱۳۶۹ نیز سازمان جماعت توحید و جهاد را در عراق تأسیس نموده بود که یکی از مستمسکهای لشکرکشی آمریکا پس از افغانستان به عراق نیز فعالیت این گروه در منطقه بود.
وی افزود: زرقاوی از سال ۱۳۸۴ و پس از سرکوب شبهنظامیان سنی در تلعفر بر علیه دولت عراق و آمریکا اعلان جهاد کرد و بر طبق آنچه که اسناد غیر رسمی می گویند بیش از ۱۶۰۰ عملیات و بمب گذاری و حملات انتحاری اجرا نمود، با این حال، وی در ژوئن سال ۲۰۰۶ در شمال شهر بعقوبه در شمال بغداد به دست نیروهای آمریکایی کشته شد.
رییس مرکز پژوهشهای مجلس تصریح کرد: با کشته شدن زرقاوی « ابوحمزه المهاجر» که به ابوایوب المصری شهرت داشت جانشین وی در عراق شد. ابوحمزه که از اعضای اخوان المسلمین بود در سال ۱۳۶۱ به جهاد اسلامی مصر پیوست و پس از ادغام آن سازمان به همراه ایمن الظواهری به افغانستان رفته و در آنجا متخصص تهیه و ساخت مواد منفجره بود، پس از مرگ زرقاوی او چند گروه جهادی سنی دیگر در عراق را نیز گرد هم آورد و «ولایت اسلامی عراق» را تشکیل داد.
وی یادآور شد: با تشکیل ولایت اسلامی عراق، سرکوب شیعیان عراق و نیروهای آمریکایی و همچنین عشایر سنی عراق از جمله اهداف اصلی این گروه قرار گرفته و نهایتاً نیز ابوحمزه در آوریل ۲۰۱۰ در تکریت درعملیات مشترک دولت عراق و نیروهای آمریکایی کشته شد و پس از مرگ وی، «ابراهیم عواد ابراهیم البدری القرشی السامرائی » که متولد شهر سامرا بود با اسامی دکتر ابراهیم و ابودعاء مشهور بود و امروزه به نام « ابوبکر بغدادی» شناخته میشود رهبری ولایت اسلامی عراق را بدست گرفت.
جلالی در تبیین شکلگیری داعش در خاورمیانه، توضیح داد: ابوبکر البغدادی با آغاز ناآرامی ها در سوریه تصمیم به پیوستن به نیروهای مخالف دولت بشاراسد گرفته و اقدام به تشکیل جبهه نصرت نمود و سپس در آوریل ۲۰۱۳ پس از الحاق این نیروها در عراق و سوریه به یکدیگر به تشکیل «دولت اسلامی عراق و شام » اقدام کرد.
وی با بیان اینکه اقدامات البغدادی در سوریه و تلاش برای برقراری خلافت اسلامی در عراق و سوریه با مخالفت دیگر متحدان وی قرار گرفت، گفت: این مخالفت تاحدی بود که حتی ایمن الظواهری، رهبر گروه القاعده، در فوریه 2014 اقدامات داعش را در سوریه رد کرد و در نتیجه، بسیاری از هواداران البغدادی و القاعده از وی جدا گردیدند. این کناره گیری با اوج گیری اختلافات سیاسی در عراق و فعالیت مجدد بعثی ها در خارج از مرزهای این کشور همراه گردید که زمینه بازگشت دوباره وی را از سوریه به عراق ایجاد نمود، به ویژه آن که با ناکامیهای بسیاری در سوریه نیز مواجه شده بودند.
وی افزود: این حضور دوباره در عراق که با خیانت نظامیان وابسته به حزب بعث همراه بود، به سقوط چندین شهر و روستا در این کشور انجامید و در نهایت نیز وی با اعلام تأسیس خلافت اسلامی، نام گروه خود را به دولت اسلامی تغییر داد و فضای جغرافیایی بالغ بر حدود ۴۰ هزار کیلومترمربع را از خاک عراق و سوریه در اختیار گرفت که سرزمین هایی از شهر رقه در شمال سوریه تا شهرهای موصل، تکریت، فلوجه و تلعفر عراق را در بر میگیرند، ضمن آن که میتوان چاههای نفت، سدها، جادههای اصلی و گذرگاههای مرزی بین دو کشور را نیز به این گستره جغرافیایی افزود. در این سیطره جمعیتی بالغ بر 8 میلیون نفر زندگی می کنند و این روند زمینه شکلگیری بزرگترین و ثروتمندترین گروه شبه نظامی و تروریستی را در جهان ایجاد نمود.
رییس مرکز پژوهشهای مجلس در پاسخ به این سوال که چرا آمریکا و همپیمانان غربی- عربی در شکلگیری و تقویت داعش نقش داشته و اکنون نیز به منظور تقابل با این گروه تروریستی، ائتلاف تشکیل دادهاند؟، گفت: یکی از این موارد حاکمیت نگاه رئالیستی بر سیاست خارجی آمریکاست به طوری که سیاستهای چند دهه اخیر آمریکا در عرصه بینالمللی به خوبی نمایانگر حاکمیت دیدگاه رئالیستی یا منفعت محور بر سیاست خارجی این کشور است.
وی ادامه داد: با توجه به واکاوی مبنای تئوریک سیاست های آمریکا در عرصه بین الملل میتوان دلیل چرخش نگاه آمریکا در ارتباط با داعش را فهمید. در واقع داعش در ابتدای امر چون محیط فعالیتش در سوریه بود و علیه نظام بشار اسد فعالیت می کرد کاملا همسو با فعالیتهای غرب بود. در مراحل مختلف جنگ داخلی سوریه، آمریکا و کشورهای عربی - غربی بیشترین حمایتها را از تروریستهای مستقر در سوریه به عمل آوردند چرا که همگی آنها یک هدف واحد به نام سرنگونی بشار اسد داشتند. در این راه بیشتر کشورهایی که اکنون در ائتلاف جهانی ۴۰ کشور علیه داعش قرار گرفتهاند از حامیان داعش بودند و هرکدام به نحوی این گروه را تقویت میکردند اما با شکست این گروه در سوریه و پیشروی ارتش سوریه و پاکسازی مناطق استراتژیک از وجود تروریستها حامیان داعش به این نتیجه رسیدند که نظام اسد سقوط نخواهد کرد، از طرف دیگر داعش با شکست های پیدرپی خود بار دیگر به غرب عراق بازگشت و شهرهای این منطقه را تصرف کرد.
جلالی تصریح کرد: زمانی که داعش به شهر اربیل که بیشترین منافع آمریکا در عراق در این منطقه وجود دارد رسید آمریکاییها خطر را حس کردند و داعش را که روزی ابزار کسب منافع برای غرب بود به عنوان دشمن خود معرفی کردند. سابقه آمریکا در این مورد کاملا گویا نیز هست به طوری که « برژینسکی»، مشاور امنیت ملی در دولت جیمی کارتر، در مورد استفاده ابزاری از اسلامگرایان جهادی در افغانستان اعتراف میکند که آنها با نقشهای از پیش طراحی شده از جهادگرایان تندرو در افغانستان برای مبارزه با شوروی سابق استفاده کرده و با این کار بزرگترین منافع قرن خود یعنی فروپاشی شوروی را به دست آوردند.
وی ادامه داد: جهادگرایانی که به این وسیله توسط آمریکا سازماندهی شدند در سالهای بعد بزرگترین گروه تروریستی جهان یعنی القاعده را به وجود آوردند. در اینجا نیز تا زمانی که القاعده برای آمریکا ابزاری برای براورده ساختن منافع ملی این کشور بود تقویت میشد اما زمانی که این ابزار کارایی خود را از دست داد توسط آمریکا و همپیمانان غربی این کشور مورد حمله قرار گرفت. در مورد داعش نیز این امر کاملا صدق می کند.
جلالی با بیان اینکه منافع آمریکا تعیین می کند که این کشور در برابر پدیدههای مختلف در عرصه بینالمللی چه سیاستی را اتخاذ کند، گفت: در برههای از زمان منافع آمریکا در همراهی و همسویی با گروه تروریستی داعش بود و در این مسیر هرگونه کمکی را انجام می داد. اعتراف هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه سابق آمریکا، خود بهترین شاهد بر این مدعاست. وی در کتاب خود با عنوان «گزینههای دشوار» اذعان کرده که داعش در واقع ساخته و پرداخته دست آمریکا با هدف تقسیم خاورمیانه و منطقه عربی و در واقع، کنترل کامل بر منابع انرژی و گذرگاههای آبی بوده است.
وی افزود: ادوارد اسنودن نیز که پیشتر در آژانس امنیت ملی آمریکا فعالیت می کرد، با انتشار اسنادی نقش سازمانهای اطلاعاتی این کشور را به همراه نهادهای مشابه در انگلیس و اسرائیل در شکلگیری داعش در قالب عملیاتی موسوم به لانه زنبور بسیار تأثیرگذار دانسته و آن را در جهت حمایت از تلآویو میداند به طوری که با تشکیل این گروه و با شعارهای اسلامی، تندروها را از سراسر جهان جذب کرده تا بر اساس اندیشههای تکفیری، سلاح خود را به سوی کشورهای مخالف موجودیت رژیم صهیونیستی نشانه بگیرد.
عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، با اشاره به انتخابات میان دورهای کنگره 2014 و ریاست جمهوری 2016، گفت: باراک اوباما به عنوان رئیس جمهور دموکرات آمریکا در چند سال اخیر به دلیل نوع سیاستهای اتخاذ شده در عرصه بینالمللی از سوی جمهوریخواهان به شدت مورد نقد قرار گرفته است چراکه آنها اوباما را متهم به نرم برخورد کردن با پدیده های بینالمللی میکنند. در آستانه انتخابات میان دوره ای کنگره و نیز آغاز تدارکات مقدمات رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا، اوباما بر آن بود تا با سختتر جلوه دادن وجهه سیاست خارجی خود، کمبودهای لازم در عرصه قدرت نمایی در صحنه جهانی را تاحدی جبران سازد. این امر باید به دموکراتها کمک کند تا از انتقادات جمهوری خواهان در مورد به خطر انداختن امنیت آمریکایی ها توسط سیاست نرم اوباما در امان باشند و با دست بازتری به میدان رقابت های انتخاباتی وارد شوند، هر چند در انتخابات اخیر اکثریت مجلس سنا را به جمهوری خواهان واگذار نمودند که زنگ خطری برای حزب دموکرات در آستانه انتخابات ریاست جمهوری 2016 این کشور به شمار می رود.
وی افزود: در شرایط کنونی که اکثریت مجلس نمایندگان در دست جمهوری خواهان می باشد اکثریت یافتن نمایندگان این حزب در مجلس سنا نیز شرایط را برای اوباما و حزب دموکرات دشوار خواهد نمود.
رییس مرکز پژوههای مجلس، ژست سیاسی آمریکا برای کسب اعتبار بین المللی و تضعیف قدرت و جایگاه ایران در منطقه و تجزیه و یا فدرالیزه نمودن برخی مناطق در خاورمیانه را از دیگر عوامل حمایت آمریکا از داعش و ایجاد ائتلاف ضد آن دانست و تصریح کرد: سیاستمداران آمریکایی به خوبی آگاهند در صورتی که عرصه خاورمیانه و عراق را خالی بگذارند، این جمهوری اسلامی ایران است که دست برتر را در منطقه خواهد داشت؛ از این منظر ایالات متحده میخواهد با ایفای نقشی مؤثر در منطقه، هم چنان در این منطقه نفوذ داشته باشد و از نفوذ بیشتر منطقه ای تهران جلوگیری کند. علاوه بر این، واشنگتن پس از گذشت قریب به 3 سال از آغاز بحران بحران سوریه و با به کار بردن همه تلاش خود نتوانسته نظام سوریه را ساقط کند. می توان یکی از اهداف پنهان آمریکا را از حملات هوایی به سوریه در بلندمدت سرنگونی رژیم بشار اسد تصور نمود.
وی در تشریح تجزیه و یا فدرالیزه نمودن برخی مناطق در خاورمیانه، گفت: بعد از قرارداد سایکس پیکو که خاورمیانه را بین 2 کشور انگلستان و فرانسه تقسیم نمود، مرزهای کشورهای این منطقه نه بر اساس واقعیتهای قومی و نژادی بلکه بر اساس منافع این دو کشور شکل گرفت. فرآیند دولت- ملتسازی در این کشورها با بحران روبهرو و این بحرانهای مختلف برای همیشه در ساختار آنها ماندگار شد که کشور عراق ازجمله این کشورها به شمار می رود. بنابراین مردم این کشور، به ویژه اقلیم کردستان از استعداد زیادی برای استقلال از دولت مرکزی برخوردار هستند که حمله گسترده نظامی ائتلاف به این کشور میتواند به آشوب بیشتر کمک کرده و مقدمه تجزیه و یا حداقل شکل گیری نظام فدرالیزم را در این کشور فراهم کند. امری که حتی به تازگی هنری کیسینجر، وزیر خارجه اسبق آمریکا، در کتاب نظام جهانی به آن اذعان کرده و به صراحت از طرح سایکس پیکوی جدید در منطقه خبر داده است.
وی در تشریح اهداف آمریکا و متحدانش در حمایتهای مالی و غیرمالی به منظور تقویت تکفیریهای داعش، یادآور شد: جلوگیری از نفوذ منطقه ای ایران، فروپاشی نظامهای حامی تحت نفوذ تهران در منطقه، به ویژه سوریه و دامن زدن به جنگ مذهبی فرقهای در منطقه در کنار ایجاد تغییرات در مرزبندی های جغرافیایی در خاورمیانه و شمال آفریقا که زمینه سایکس پیکوی دوم را نیز فراهم آورد.
وی ادامه داد: پیشتر نیز آمریکا برای مقابله با اتحاد جماهیر شوروی سابق در افغانستان، به تقویت جهادگران تندروی عرب افغان کمک نمود که به هسته اصلی شکل گیری القاعده مبدل گردید و در نهایت تهاجم نظامی به عراق در سال 2003 باعث ایجاد خلأ قدرت در منطقه شد و زمینه گسترش افراط گرایی را فراهم ساخت که پیامد مهم آن شکلگیری گروه خلع الساعه داعش بود که مؤسس آن غالباً برخی شیخنشینهای حوزه خلیج فارس بوده و مؤلف آن نیز شماری از کشورهای منطقهای و فرامنطقهای به رهبری آمریکا بودند، در نتیجه بیثباتی کنونی عراق نیز که بستر لازم را برای ورود داعش و زمینه سازی برای تجزیه این کشور فراهم آورد، به تهاجم یک جانبه آمریکا به این کشور بازمیگردد.
جلالی تاکید کرد: مداخله آمریکا در عراق در سال 2003 و مداخله در جنگ سوریه از سال 2011 و تقویت نیروهای مخالف بشار اسد از مهمترین عوامل گسترش گروه سلفی تکفیری داعش به شمار می روند.
وی یادآور شد: در شرایط کنونی و با توجه به وجود ابهامات در سیاست خارجی آمریکا در قبال داعش و تناقض های بسیار در سیاست خارجی دیگر کشورهای منطقه ای، به ویژه ترکیه، به نظر می رسد واشنگتن با تداوم بهره گیری از رویکرد کاملاً رئالیستی خود در حوزه مذکور و با نگاهی کوتاه و میان مدت به انتخابات پیش رو در این کشور تلاش می کند با تغییر سیاست خود در قبال داعش در عرصه بین المللی کسب اعتبار نماید، هر چند شکل دادن به سایکس پیکوی دوم و تغییرات احتمالی در ژئوپلتیک خاورمیانه و شمال آفریقا نیز از سال ها پیش در دستور کار قرار داده شده و داعش ابزار مهمی در این خصوص به شمار می رود.
رییس مرکز پژوهشهای مجلس در پایان تصریح کرد: به نظر میرسد واشنگتن درصدد محدود نمودن و رام کردن اسب چموشی به اسم داعش است تا حتی بتوان در سال های بعد نیز از آن استفاده ابزاری نموده، به ویژه آن که بر اساس راهبرد امنیت ملی آمریکا، دو تهدید این کشور تا دستکم دو دهه آینده شامل اسلام سیاسی و افراطی در کنار رشد فزاینده چین می باشند و چه بسا نمونه تحت کنترلی از گروه داعش نیز به جنوب آسیا در مجاورت مرزهای این کشور گسیل داده شود تا زمینه حضور بیشتر در منطقه آسیا-اقیانوس آرام نیز فراهم گردد.
انتهای پیام
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است