آفتاب
مهر گزارش می دهد؛

روایت شام غریبان در "کوه" و "دشت" عزادار/ ضیافت چراغها در شب تاریک کاروان کربلا

روایت شام غریبان در "کوه" و "دشت" عزادار/ ضیافت چراغها در شب تاریک کاروان کربلا

کوهدشت - خبرگزاری مهر: آئین سنتی شام غریبان در شهرستان کوهدشت روایت عزادارانی است که پا به پای زنی که یک کربلا اندوه بر شانه هایش سنگینی می کند، زار می زنند و فریاد فغان سر می دهند که "شام غریبان سحر ندارد".

به گزارش خبرنگار مهر، هنوز سپیده صبح عاشورا ندمیده که برخی سرتاپای خود را گِل پوش کرده و کنار شعله های آتش منتظر مانده تا دسته های عزاداری در رگ جوشان شهر جاری شوند.

کم کم شهر از دسته های عزاداری شلوغ می شود. زن ها شمع های نذری خود را کنار حوضچه های گِل می گذارند تا از غم خورشید سربریده نینوا آرام آرام ایستاده آب شوند.

بردن سینی شام برای اطفال گرسنه کاروان کربلا

شهر یک صدا فریاد واویلا سرمی دهد. دسته ای زنجیر بر شانه می زند و دسته ای محکم به سینه می کوبند. سینه هایی که دم به دم از عشق به حسین و یاران خونینش بیشتر شعله می کشند.اگر کمی از شهر فاصله بگیری چیزی جز نوحه و عزا و ماتم نمی شنوی با حنجره ای که فریاد بلند یا حسین سر می دهد.

عزاداری روز عاشورا کودک و پیر و جوان نمی شناسد. یکی نوحه می خواند و یکی دست ها را برای سینه اش بلند می کند و دیگری بر دهل ماتم می کوبد.

نوحه خوان می خواند: "ای اهل حرم میرعلمدار نیامد" به راستی که پس از قریب به 1400 سال از واقعه عاشورا هنوز عشق آسمانی به ابوالفضل(ع) در سینه ایرانی ها کم نمی شود و روز به روز این آتشفشان بیشتر فواره می کشد تا صدای مظلومیت حسین و یارانش را فریاد بزند.

دسته ها به هم می رسند و دست ها با صدای "یا حسین" به آسمان بلند می شود. هوا سرد است و زمین سوزناک اما برخی پاهای برهنه ماتم را بر آسفالت سرد و نمناک پاییز می گذارند و سینه می زنند.

عزاداران کم کم به ظهر عاشورا نزدیک می شوند و می روند تا نماز ظهر عاشورا را همچون همه ساله شانه به شانه برپا دارند.

خورشید پس از یک روز شاهد عزاداری ساکنانش، می رود تا پس از پایان روزِ عزا سیاهپوش شود. شام غریبان اطفال ویلان حسین است و زنی که یک کربلا اندوه بر شانه های غم دیده اش سنگینی می کند. زنی که حالا دیگر بابای اطفال اسیر و خسته است.

مردم کوهدشت چون سال های گذشته به خیابان می آیند.

این آئین سنتی مردم کوهدشت در شام غریبان است، یک نفر سینی شام بر سر می گذارد و بقیه چراغ به دست پشت سرش راه می افتند تا به خرابه های شام بروند.

زن و مرد و کودک چراغ به دست دارند تا شب تاریک اسیری را روشن کنند. چرا که کودکان اسیر امشب را باید بدون نان و آب، در تاریکی اسارت به سرببرند.کودکانی که مجبورند قهقه دیوانگی بشنوند و تازیانه ستم، و تنها پشت و پناهشان زنی است به نام زینب که نگاهش لرزه بر پشت سپاه یزید می افکند.

نوحه خوان می خواند: "شام غریبان سحر ندارد" و دسته جواب می دهد: "امشب سکینه پدر ندارد"....

کد N564927

وبگردی