آفتاب
عنادی در گفتگوی مشروح با مهر : 

اروپا و آمریکا به دنبال امنیت یک جانبه در جهان/ تضعیف کشورهای اسلامی از طریق حمایت از تروریست ها سیاست اسرائیل و غرب است

اروپا و آمریکا به دنبال امنیت یک جانبه در جهان/ تضعیف کشورهای اسلامی از طریق حمایت از تروریست ها سیاست اسرائیل و غرب است

تحلیلگر مسائل بین الملل بیان کرد: اروپا و آمریکا در حالی که خود از امنیت دسته جمعی سخن گفتند مسیر امنیت انتخابی را طی کردند  و این در حالی است که در تهدید فراگیر نمی توان تنها یک گروه را امن نگه داشت، این امر باعث می شود که ترکش ها چنین جنگی بازگشت داشته باشند. 

مراد عنادی ، کارشناس مسائل بین الملل و سردبیر روزنامه تهران تایمز در گفتگویی با خبرنگار مهر در آستانه 11 سپتامبر به بررسی مسئله تروریسم در سال های بعد از حادثه 11 سپتامبر در سطح بین الملل و منطقه پرداخته است .

مشروح این گفتگو را می خوانید :

11 سپتامبر اولین حمله تروریستی در خاک آمریکا 

- تحلیل شما از حادثه 11 سپتامبر در سال 2001 در  آمریکا و تغییر سیاست های این کشور پس از این حادثه چیست و فکر می کنید آیا 11 سپتامبر باعث تغییراتی درعرصه بین الملل شده است ؟

قبل از 11 سپتامبر نیز حملات تروریستی علیه آمریکا وجود داشت به ویژه حملاتی که به سفارت آمریکا در کنیا و سودان صورت گرفت و در یمن نیز ناو آمریکایی این کشور مورد هدف قرار گرفت .

کلینتون در همان زمان اعلام کرد که باید علل افزایش اقدامات تروریستی علیه آمریکا آسیب شناسی شود. ولی آنها گمان نمی کردند که در خود خاک آمریکا یک چنین اتفاقی بیافتد.

در 11 سپتامبر 2001 برای نخستین بار حمله در خود خاک آمریکا صورت گرفت و این در حالی بود که حتی در جنگ جهانی دوم نیز خاک آمریکا مصون از حملات بود. برای اولین بار برج های دو قلوی تجارت جهانی با آن وضعیت مورد تهاجم قرار گرفت و خیلی ها معتقد بودند که تروریست ها شاخ امپریالیسم را زده اند .

فارغ از اینکه این موضوع چقدر هماهنگ شده بود و آیا کار صهیونیست ها بوده است و در حالی که کمیته پیگیری 11 سپتامبر نیز نتوانست یک نتیجه مشخص از این حادثه را  ارائه دهد؛ آنچه که برای تحلیلگران روشن شد این است که گروه القاعده با سرپل هایی که در آمریکا داشته توانسته این عملیات انجام دهد.

اما مسئله مهم این است که آمریکا از این رخداد چه بهره برداری کرده است؛ دکترین آمریکا بعد از جنگ جهانی مبارزه با کمونیست بود اما بعد از 11 سپتامبر تبدیل به مبارزه با تروریسم شد.

یعنی انگار آمریکایی ها با این سند که خاک آمریکا برای اولین بار مورد حمله قرار گرفته است، یک دشمن جدیدی را مورد توجه قرار دادند و متناسب با این مسئله سعی کردند که واکنش نشان دهند. فاز اول این واکنش حمله به افغانستان بود . آنها معتقد بودند که تروریسم و القاعده در افغانستان هستنند و در آن زمان بوش اعلام کرد که زنده یا مرده بن لادن را دستگیر خواهد کرد.

این موضوع در عراق نیز ادامه پیدا کرد که البته در مورد عراق اصلا بحث تروریسم مطرح نبود، آنها موضوع سلاح های کشتار جمعی را مطرح کردند و در سال 2003 عملیات صورت گرفت.

به این ترتیب بیش از یک دهه است که بحث تروریسم و امنیتی نگه داشتن فضای حاکم بر روابط بین الملل به بهانه مبارزه با تروریست را در دستور کار آمریکایی ها می بینیم. این روند فراز و فرودهایی داشته اما هیچ گاه قطع نشده است.
از سوی دیگر نکته مهمتر این است که آیا این مبارزه موفق بوده است یا خیر؟ و واقعیت این است که در سال 2014 بررسی ها نشان داده که تروریسم نه تنها مهار نشده بلکه به یک بیماری فراگیر تبدیل شده و نقاط مختلف دنیا اکنون درگیر مبارزه با تروریست ها هستند.

برخی تحلیلگران معتقدند که پس از حادثه 11 سپتامبر ، سیاست خارجی آمریکا به سمت امنیتی شدن پیش رفت، آیا شما به چنین تغییر سیاستی اعتقاد دارید و فکر می کنید این سیاست جدید در عرصه بین الملل و به ویژه رویدادهای منطقه چه تأثیراتی داشته است ؟ 

آمریکایی ها خود را پرچم دار بحث مبارزه با تروریسم در دنیا می دانند و بوش در زمان خود روی این موضوع مانور داد.

[span] آمریکایی ها توانستند بحث مبارزه با تروریسم را در اروپا و آمریکا مهار کنند

البته ما باید تفکیک قائل شویم؛ به نظر من آمریکایی ها توانستند بحث مبارزه با تروریسم را در اروپا و آمریکا مهار کنند و تقریبا در سال های اخیر اقدامات تروریستی حادی در اروپا و آمریکا وجود ندارد. اما آنها توانستند اژدهای تروریست را به جهان اسلام بیاورند.

این نظریه توطئه و توهم نیست بلکه بر اساس یافته های موجود و اسنادی که وجود دارد زمانی خود آمریکایی ها به بهانه مبارزه با شوروی سابق به تاسیس القاعده کمک کردند و در یک مقطعی القاعده از دست آنها خارج شد.در عراق گروه ابومصعب زرقاوی شکل دومی از القاعده بود که ظهور و بروز پیدا کرد.

در سالهای اخیر بعد از بحران سوریه نسل سوم القاعده با عنوان داعش شکل گرفت که خیلی خونخوارتر هستند و حتی خود گروه های تروریستی نیز از این اندازه از خشونت تعجب می کنند و آمریکایی ها معتقد هستند که در این باره نقشی نداشته اند. البته خانم کلینتون در کتابی که اخیرا منتشر کرده است به صراحت بیان می کند که ما از ابتدا کمک می کردیم.

در آن زمان آمریکایی ها برای مبارزه با دولت بشار اسد کمک می کردند اما این موضوع اکنون به یک مسئله فراگیر تبدیل شده که حتی بدنه این گروه تروریستی را اتباع کشورهای اروپایی  وآمریکایی و استرالیا تشکیل می دهند و این بر اساس آمارهایی است که خودشان اعلام می کنند.

[span]دوگانگی سیاست آمریکا در مبارزه با تروریسم 

نکته ای که اکنون مطرح می شود این است که چطور با وجود 16 دستگاه امنیتی و تلاش آنها برای مبارزه با تروریسم هنوز بحث حمایت از تروریسم وجود دارد. این امر دوگانگی سیاست آمریکا را نشان می دهد که سعی کردند مناطقی از جمله کشورهای خود را امن نگه دارند اما سایر نقاط جهان را ناامن کنند، در حقیقت این اتفاقات ضرری به حال آنها ندارد و شاید به نفعشان نیز باشد.

در این میان باید نقش رژیم صهیونیستی نیز در نظر گرفته شود که علاقه مند است این اتفاقات در جهان اسلام رخ دهد. اکنون ارتش های کشورهای اسلامی از جمله عراق، لیبی، سوریه و سومالی درگیر هستند و در طرف مقابل جوانان عضو گروه های تروریستی قرار دارند که مسلمان هستند. بر این اساس عملا نبرد بین مسلمانان شکل گرفته و قربانی اصلی این ماجرا جوانان کشورهای اسلامی هستند و طبیعی است که آمریکایی ها حتی اگر حمایت هم نکنند از این قضیه نفع می برند.

در حقیقت تضعیف کشورهای اسلامی و مبارزه با تروریسم به نفع اسرائیل و غرب است چرا که اولا باعث می شود اسلام هراسی در دنیا ترویج و جلوی رشد اسلام در اروپا و آمریکا گرفته شود و از سوی دیگر توان کشورهای اسلامی نیز مستهلک خواهد شد.

غربی ها و آمریکایی ها عملا اعلام کرده اند که به دلیل به خطر افتادن منافع شان ائتلاف بر علیه تروریسم تشکیل دادند و گرنه با وجود همه اتفاقاتی که در عراق و سوریه افتاد، آمریکایی ها وارد نشدند و تنها زمانی که خطر به نقاطی از عراق رسید که منافع آمریکایی ها در خطر قرار می گرفت آنها بلافاصله وارد شدند. در صورتی که اگر قرار بود سازمان ملل نسبت به مسئله تروریسم وارد عمل شود باید خیلی قبل تر، این اتفاق می افتاد.

 مسئله امنیتی شدن سیاست خارجی آمریکا و سوق دادن تروریسم به سوی جهان اسلام در حالی شکل گرفته است که بسیاری از نیروهای گروه های تروریستی مانند داعش را جوانان اروپایی تشکیل می دهند . آیا فکر نمی کنید بر این اساس آمریکا و اروپا در سیاستی که در پیش گرفته اند موفق نبوده اند و حضور اتباع آنها در گروه های تروریستی با اقدامات امنیتی که حتی در داخل کشورها انجام داده اند منافات دارد ؟

در 5 سال اخیر اقدام تروریستی خاصی در آمریکا و اروپا وجود نداشته است، اما در افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه، لیبی، نیجریه ، سومالی و یمن دائما اقدامات تروریستی صورت گرفته و این در حالی است که همه این کشورها در جهان اسلام هستند.

نکته ای که وجود دارد این است که آیا دامنه اقدامات تروریستی به همین جا محدود می ماند؟ اکنون بر اساس اطلاعات و اخباری که خود غربی ها به دست آورده اند، 600 تن از اتباع انگلیسی، 150 نفر اتریشی، 120 نفر از بلژیک و بقیه کشورها عضو داعش هستند و نگرانی آنها اکنون برگشت این افراد به اروپا است که تروریسم را وارد اروپا خواهند کرد.

[span]مقوله تروریسم اکنون گریبانگیر غرب و آمریکا 

این افراد دوره های جنگ و رزم تروریستی را هم در این مناطق دیده و آبدیده شده اند و اکنون مبارزه با آنها سخت است. به نظر می رسد مقوله تروریسم اکنون گریبانگیر خودشان می شود نگرانی غرب هم این است .

خیلی از کشورها پیش از این نسبت به این مسئله هشدار داده بودند. در آن زمان غرب و آمریکا قضیه را جدی نمی گرفتند، اما اکنون دیدند که قضیه جدی است و این احتمال وجود دارد که گروه های داعش، بوکوحرام، الشباب و یا القاعده در اروپا نیز عملیات انجام دهند.

بنابراین امنیت یک مقوله همه جانبه و دسته جمعی است و ما نمی توانیم امنیت را انتخابی تعریف کنیم. به نظر می رسد این موضوع برخلاف شعاری است که اروپا و آمریکا پس از تاسیس سازمان ملل به عنوان امنیت دسته جمعی مطرح کردند. آنها در حالی که خود از امنیت دسته جمعی سخن گفتند مسیر امنیت انتخابی را طی کردند و با ایجاد سازمان هایی مثل ناتو با دکترین یک جانبه اقدام کردند. این در حالی است که در تهدید فراگیر نمی توان تنها یک گروه را امن نگه داشت، این امر باعث می شود که ترکش ها چنین جنگی بازگشت داشته باشند.

البته بخشی از این مشکلات در آمریکا به تفکرات نومحافظه کارها در زمان آقای بوش باز می گردد.

زمانی که سازمان های بین المللی و همکاری های بین المللی را بی خاصیت می کنیم و صرفا بر توان یکجانبه تمرکز می کنیم نتیجه ترویج تروریسم خواهد بود. غربی ها اکنون نیز همین اشتباه را مرتکب می شوند.

در نشست ناتو در ولز مجددا این اتفاق افتاده و ائتلاف متشکل از چند کشور در مبارزه با تروریسم شکل گرفته که بسیاری از کشورهای موثر در آن حضور ندارند. حضور تنها یک کشور ترکیه در حالیکه ایران به عنوان یک مبارزه کننده با تروریست در این ائتلاف وجود ندارد، کاملا نادرست است و این موضوعات نشان دهنده ضعف رویکرد نسبت به مبارزه با تروریسم و نادیده گرفتن ظرفیت های منطقه ای، بین المللی و بسترها و ریشه های مبارزه با تروریسم است.

 برخی از کارشناسان بر این باورند که اتفاقات روی داده در جهان بعد از 11 سپتامبر در راستای سیاست های آمریکا بر خلاف آنچه آمریکایی ها تصور می کردند چندان هم به ضرر ایران نبوده است و با نقشی که ایران در حل مسائل منطقه ایفا کرده، باعث قدرت مندتر شدن کشورمان شده است. در این باره نظر شما چیست ؟

ایران در زمان 11 سپتامبر سیاست خوبی را در پیش گرفت. در آن زمان آقای خاتمی به عنوان رئیس جمهور وقت پیام تسلیت برای آمریکا ارسال و ابراز همدردی کرد، اما پاسخ این شد که جرج بوش، رئیس جمهور وقت آمریکا اعلام کرد ایران جزو محور شرارت است و این پاسخ نشان داد که آمریکایی ها به هیچ وجه نسبت به جمهوری اسلامی ایران نگاه مثبتی ندارند.

[span]آمریکا در حمله به ایران موفق نخواهد بود 

از سوی دیگر در آن مقطع نیز این بحث مطرح بود که در حمله به عراق و افغانستان تعدادی از آمریکایی ها بر این باور بودند که باید به ایران حمله شود. دلیل عدم حمله هم این نبود که واقعا دوست نداشتند حمله کنند بلکه با توجه به پایگاه مردمی جمهوری اسلامی تحلیلشان این بود که احتمالا در ایران با یک مقاومت گسترده مواجه شده و موفق نخواهند شد.

در حالیکه در افغانستان در آن زمان عملا دولتی وجود نداشت و آمریکایی ها به راحتی ورود پیدا کردند و مجاهدین افغانی به ورود آنها کمک بسیاری کردند. در عراق نیز رژیم صدام به هیچ عنوان پایگاه مردمی نداشت و به همین دلیل در عرض سه هفته سقوط کرد. در صورتی که اگر پایگاه مردمی وجود داشت هرگز آمریکایی ها به سادگی نمی توانستند به پیروزی برسند.

اما اینکه آیا ایران از این مقوله منفعتی داشته است یا خیر ، طبیعتا از بین رفتن القاعده و صدام به نفع جمهوری اسلامی ایران بوده است، اما این امر به مفهوم اینکه خصومت و دشمنی آمریکا با ایران کاهش پیدا کرده باشد نیست، چرا که همواره از کانال های مختلف شاهد اقدامات خصمانه آمریکا بوده ایم و تحریم ها یکجانبه آمریکا خود نوعی جنگ اقتصادی برعلیه ایران است.

اگر آمریکایی ها وارد نبرد نظامی با ایران نمی شوند در حالیکه دائما از گزینه های روی میز صحبت می کنند به دلیل این توان و بازدارندگی ایران بوده است. ایران توانسته قدرت بازدارندگی خود را چنان بالا ببرد که هر گونه حمله ای به ایران بسیار هزینه بر است.

در عین حال بحث تنش هایی که در منطقه ایجاد شده نیز مطرح است که این موضوع برای ایران منافعی در پی نداشته و هیچکس نمی تواند بگوید که از این تنش ها سود برده است. ناامنی در منطقه به ضرر همه است و جمهوری اسلامی ایران نیز همواره اعلام کرده است که باید به سمت همکاری جمعی برای صلح و ثبات در منطقه برویم و فضای ایجاد شده همان طور که رئیس جمهور گفته اند و در سازمان ملل نیز سال گذشته تاکید داشتند این خشونت به نفع هیچکس نیست.

به نظر من ایده رئیس جمهور مبنی بر جهان عاری از خشونت که با 193 رای در سازمان ملل تصویب شد، ایده بسیار خوبی است که باید دستگاه سیاست خارجی به شدت درباره آن فعال باشد که ساز و کارهایی برای اجرایی کردن این تفکر و اندیشه به کار گیرند و این تفکر در حد قطعنامه باقی نماند ، چرا که ضروری ترین نیاز جامعه جهانی بحث امنیت و دور شدن از افراط و خشونت است که تبدیل به طاعونی برای جامعه جهانی شده است.

 از نظر شما چه اقداماتی باید در این زمینه صورت گیرد؟

تروریسم ریشه های مختلفی دارد، از ایدئولوژیک تا فقر و شکاف شمال و جنوب که در اشکال مختلف بروز و ظهور پیدا می کند. گاهی تروریسم دولتی شکل می گیرد مانند رژیم صهیونیستی و گاهی گروه های افراطی مانند بوکوحرام، داعش و ...

برای مقابله با تروریسم در سازمان ملل تا به حال 12 کنوانسیون مانند کنوانسیون توکیو، مونترال و ... صادر شده است، بعد از 11 سپتامبر نیز قطعنامه های متعددی در این زمینه صادر شده است. عملا به دلیل اینکه اجماع در این مورد وجود نداشته و برخورد با امنیت انتخابی بوده است، مبارزه با تروریسم تبدیل به یک مشارکت جمعی بین المللی نشده است.

زمانی که از کانال سازمان ملل اقدامی صورت گیرد استقبال های جهانی نیز متفاوت است. در سال 1991 بعد از حمله برای بیرون راندن عراق از کویت چون قطعنامه از سوی سازمان ملل بود و در آن مقطع بعد از فروپاشی نظام دوقطبی سازمان ملل فرصتی برای مانور پیدا کرده بود، جامعه جهانی از آن استقبال کرد و در آن عملیات 27 کشور با آمریکا همراه بودند.

سازمان های بین المللی بانی مبارزه با تروریسم باشند 

اما برخلاف این امر در سال 2003 آمریکا در حمله به عراق تنها بود و تنها انگلیس آمریکا را همراهی کرد. حتی متحدین آمریکا نیز در عراق همراهش نبودند و ترکیه اجازه نداد از خاکش استفاده شود، چرا که این امر در چارچوب سازمان ملل نبود.

من معتقدم که اگر قرار باشد بحث مبارزه با تروریسم جدی گرفته شود باید از پتانسیل های سازمان های بین المللی استفاده شود و محور، این سازمان ها باشند و کشورها بر اساس رویکرد آنها اقدام کنند. اینکه یک کشور بخواهد اقدامی شخصی انجام دهد و یا در قالب ناتو اقدام کند نمی تواند نماینده جامعه جهانی باشد و تنها نماینده طیفی از کشورها خواهد بود و امنیت انتخابی را جایگزین می کند.

ما باید به امنیت دسته جمعی و فراتر از آن امنیت مشترک توجه کنیم و زمانی که که همه کشورها دست به دست هم دهند، دست تروریست ها تنگ می شود و به راحتی می توان با آنها مقابله کرد و جریان های مالی آنها را قطع کرد. هم اکنون نفتی که داعش به صورت قاچاق به فروش می رساند اگر کشورها متعهد باشند و این نفت را نخرند منبع درآمدی وجود نخواهد داشت و سلاح در اختیارش قرار نخواهد گرفت.

در اقدام دسته جمعی هم سازمان های جهانی و هم سازمان های منطقه ای باید برای مبارزه با تروریسم دست به دست هم بدهند و این امر نیز با شعار محقق نمی شود و در گرو اقدامات عملی است اما یک چیز محرز است که تروریست و تروریست ها به هیچکس رحم نمی کنند.

 در بحث مبارزه با تروریسم همیشه مسئله رژیم صهیونیستی مطرح بوده است و اینکه تا زمانی که مسئله رژیم صهیونیستی و موضوع فلسطین حل نشود ، مسئله تروریسم نیز در جهان و به ویژه خاورمیانه پابرجاست ، فکر می کنید این مسئله چطور قابل حل خواهد بود ؟

احتمال حل و فصل موضوع فلسطین وجود دارد، مشروط بر اینکه حقوق فلسطینی ها محترم شمرده شود.

غرب و آمریکا باید تبدیل به میانجی عملی بین فلسطین و اسرائیل شوند 

بعد از فروپاشی نظام دوقطبی و حمله عراق به کویت، کنفرانس مادرید تشکیل شد و قرارداد اسلو و ... و همچنان نیز این بحث ادامه دارد. حتی با وجود اینکه آمریکا به اسرائیل برای توقف شهرک سازی فشار می آورد اما نتانیاهو کار خود را انجام می دهد.

غرب و آمریکا باید از حالت سیاست اعلامی مبنی بر میانجی گری بین فلسطین و اسرائیل خارج شوند و تبدیل به یک میانجی عملی شوند و این موضوع در شعار نباشد.

نمی شود که اسرائیل غزه را بمباران کند و اعلام کنند که برای دفاع از خود این کار را انجام می دهد ولی در مقابل غربی ها راکت های فلسطین را محکوم کنند، این سیاست استاندارد دوگانه نتیجه ای به همراه نخواهد داشت و اگر این قضیه قرار باشد به عنوان یک زخم کهنه و  قطورترین پرونده سازمان ملل حل و فصل شود باید به حقوق فلسطینیان توجه شود .

جمهوری اسلامی ایران نیز پیشنهادی را مبنی بربرگزاری همه پرسی مطرح کرده است که یک اقدام دموکراتیک است و بزرگترین دستاورد لیبرالیسم غربی که خود مدعی آن هستند. آنها می توانند بر اساس همان فرمول همه پرسی برگزار کنند و تصمیم گیری شود.

اگر بخواهیم طرف مقابل را با استفاده از ابزار خشونت وادار به تسلیم کنیم نتیجه معکوس دارد، کما اینکه در سالهای اخیر در نبردهای 33 روزه، 28 روزه و اخیرا 51 روزه این موضوع جدی شده است و نشان می دهد که فلسفه گذشته تاریخ مصرف خود را از دست داده و باید طرحی نو در نظر گرفته شود که موفقیت آن مشروط به توجه به حقوق طرف مقابل است.

اگر به این جمع بندی برسند این موضوع حل خواهد شد، در غیر این صورت این پروسه ادامه دارد و این زورآزمایی به جای پشت میز مذاکره در میدان نبرد به نتیجه می رسد که این با منطق بین الملل همخوانی ندارد.

اکنون با بیداری که در سطح ملت ها ایجاد شده نمی توانند این موضوعات را مخفی نگه دارند و با رویکرد قبلی نیز نمی توانند پیش بروند و تنها چاره این است که به حقوق کشورها و فلسطینیان احترام گذاشته شود.
 

کد N495524

وبگردی