شب شعر همایش «شاعران پارسیزبان» شامگاه یکشنبه (22 تیرماه) با حضور جمعی از شاعران و اهل ادب و فرهنگ فارسیزبان از ایران و دیگر کشورها در اصفهان برگزار شد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) در اصفهان، شاعران پارسیگو در اصفهان جمع شدند تا نشان دهند که وسعت زبان پارسی محدود به مرزهای جغرافیایی نیست، بلکه تا کیلومترها آن سوتر در کنار سند و جیحون نیز افرادی هستند که همچنان این زبان را زنده نگه داشتهاند و با آن شعر میسرایند.
این مراسم با مجریگری سعید بیابانکی آغاز شد تا طبع مجلس با طنزگوییهای او تغییر کند و خستگی روز با خواندن شعرهای گوناگون از تن شرکتکنندگان در این شب شعر بیرون رود. او به استکانی که جلویش بود اشاره کرد و گفت: اگر این چای است که خیلی زود آن را گذاشتهاند و اگر چیز دیگری است من میل ندارم!
در ابتدای این مراسم مهدی جهاندار، شاعر اصفهانی به روی سن رفت و ترجیح داد تا شعر خود و حسن مطلع مجلس را با شعری درباره روز قدس و شب قدر آغاز کند: "به سر حسین سوگند/به مشک آب سوگند/ شب قدر روز قدس است" و سپس شعری برای علی ابن ابیطالب(ع) خواند و این بار نیز شب قدر را در شعر آورد: "کو شب قدر که به قرآن پس از تنگدلی هی بگویم به علیَ به علیَ به علی"
شروع جهاندار با تشویق حاضران و آفرین گفتنهای بیابانکی همراه بود تا نوبت به مهدی ملکی رسید. او در حالی که به روی سن میآمد بیابانکی بیتی از او آورد و درخواست کرد تا آن را برای جمع بخواند: "خوشم که عمر گرانمایه را تباه نکردم/ به جز شراب نخوردم به جز گناه نکردم"
ملکی دو شعر خواند و در آخر درخواست مجری را نیز قبول کرد. گرچه شعرهایش رنگ و بوی ناامیدی داشت ولی امید را از لابهلای آن نیز میتوان پیدا کرد. "عمر انتخاب نیست که اجبار بودن است/ بودن در این جهان همه جان کندن است" و بعد از آن شعر درخواستی را خواند و ادامه داد: "اگر چه صبر نمودم اما چو خواجه نبودم/که صبر تا شب عید و هلال شب ماه نکردم" او از صفای دل نیز سخن راند و در پایان آورد "سیاهمست بودم ولی سیاهجان نبودم"
سپس نوبت به شاعران مهمان ایران رسید. ظهیر احمد صدیقی پیر مجلس و کسی که عمری را برای ادبیات و زبان فارسی صرف کرده و از پاکستان آمده بود با وصف اصفهان شروع کرد: "اصفهان است مثل نیست در جهان" و در وصف اصفهان ادامه داد: "پاک و پاکی چون دل صوفی/ خوب و خوشحال چون رخ خوبان" پس از اتمام این شعر نیز دوباره در وصف اصفهان شعری دیگر به نام "جنت کوی یار "خواند: "کشور پر بهار ایران را جنت کوی یار میبینم/ هر نظر با وقار میبینم" و در ادامه شعر خود از اتحاد کشورهای اسلامی و خواری و زاری دشمنان آنها سخن به میان آورد.
پس از صدیقی اینبار نوبت به شاعر تاجیک یعنی محمدعلی عجمی رسید. او نیز اصفهان را ستود: "از هوا عطر عشق میبارد/ اصفهان اصفهانتر است امروز". عجمی بارها بر علاقه خود به ایران و اصفهان تاکید کرد و پارسیزبانان را یک ملت خواند. در پایان نیز از عشق و عاشقی و یار گفت و به تعریف عشق پرداخت: "عشق یعنی بودن در مسیر زندگی..."
پس از او آنا برزینا از روسیه به روی سن آمد. مجری برنامه به سوابق او و نقش آفرینیاش در سریالی ایرانی اشاره کرد. برزینا ایران را ستایش کرد و درباره "این خاک گوهربار که ایران شده نامش" و عشق ابدی خود به آن گفت و در پایان نیز افزود: :"خاک ایران را به قدر مردمانش دوست دارم"
سپس نوبت به علیرضا قزوه رسید تا او هم به معرفی افراد حاضر در جلسه بپردازد و هم از حضور فرزانه خجندی و طالب کریم آذرخش شاعران تاجیک در این مراسم تقدیر کند. سپس نیز شعری از چیزهایی که فراموشش شده خواند: "همین که پر درآوردم پریدن شد فراموشم" او از دلتنگیاش برای معشوق ابدی خواند و از این که" 40 سال است راحت آرمیدن شد فراموشم". شعر بعدی این شاعر ندای او برای فروزندگی رمضانی در دلش از جانب دوست بود تا به او برسد و شعر سومش را چنین آغاز کرد: "شب و روزم گذشت به هزار آرزو/ نه رسیدم به خویش، نه رسیدم به او"
فرزانه خجندی شاعر بعدی بود که برای خواندن شعر پیش آمد. بیابانکی نیز به نقل خاطرهای از خجند پرداخت و گفت: در یک جلسه شعر کمال خجندی را از حفظ خواندم و حاضران 10 دقیقه برای من دست زدند.
فرزانه خجندی از مهر انسانها به یکدیگر و دوستی خواند و در شعر بعدیاش برای عشق سوگند خورد و آورد: "با عشق تو مردم و نمردم، سوگند" او پس از خواندن شعر ادامه داد: صدر خجندی در اصفهان زندگی میکرد و این یعنی ما هم با شما همدل و همرنگیم.
سید علی شکراللهی نیز از نجف شعر خواند و سپس نوبت به مومن قناعت رسید تا از سفر قبلی خود در سال 1970 میلادی به ایران بگوید: در سفر قبلی که به ایران آمدم جهانبینی و هدف من در شعر تغییر کرد. در سفر قبلی آنقدر عاشق زاینده رود شدم که امروز آمدهام تا در سن 82 سالگی شعری برای آن بخوانم.
بیابانکی پس از به پایان رسیدن شعر مومن قناعت گفت: البته استاد در مورد زایندهرود سابق شعر گفت. امروز دیگر زایندهرود را اتوبان میخوانند یا در جایی پرسیدند که اصفهان را تعریف کنید جواب دادند شهری است که از میان آن یک جاده خاکی میگذرد!
نوبت به هند نیز رسید و بدرام شکلا برای شعرخوانی آمد و در مدح علی ابن ابیطالب(ع) شعر خواند و زمزمه کرد: "به من رساند نسیم سحر سلام علی/ برهمنم که شدم چون عجم غلام علی" پس از او نیز سید سکندر حسینی از افغانستان از خدا درخواستهای خود را به زبان شعر مطالبه کرد: "خلیل بت شکن را هر که بخشد/خلیل بتپرستی را ببخشا" او همچنین از موعود خواند و شعری دیگر در مورد ضربت خوردن امام اول شیعیان گفت.
عبدالحمید ضیایی شاعر ایرانی نیز که در کشورهای گوناگون به تدریس زبان و ادبیات فارسی مشغول بوده است شعری در مورد معشوق بی نام و نشان و شعری نیز برای مردمان فلسطین برای جمع خواند. البته در پایان نیز از دنیا شکایت کرد و از بر خواند:" من به دنیا آمدم دنیا نمیآید به من"
افسر رهبینی دیگر شاعر دیگر اهل تاجیکستان بود که برای غزه شعری سروده بود و گفت: "به خون شسته تن را دگر بار غزه"... علاوه بر آن نیز در شعری از خشم خود از جفای دهر سخن به میان آورد: "کی پرچم آرامش بر خاک من برافرازد"
حسن رستگار شاعر اصفهانی نیز به خواندن شعری در مورد تولد امام حسن مجتبی(ع) پرداخت و اظهار کرد: "تفسیر آیه آیه کوثر سه حرف شد/ نام عزیز فاطمهاش را حسن گذاشت". پس از آن نیز با خواندن شعری در مورد مادر شهیدان احساسات جمع را تحت تاثیر قرار داد و از پیرزنی گفت که هنگامی که از او می پرسند کجا میروی جواب میدهد میروم با فرزندانم به سویی در حالیکه چهار قاب در دست داشت.
نوبت به طالب کریم آذرخش رسید تا هم شعرهایی برای عشق و زایندهرود بخواند و هم با تار بنوازد: "ای عاشقان! ای عاشقان! من از کجا عشق از کجا! "
بیابانکی برای عوض کردن طبع مجلس گفت: امشب چه کسی قهرمان میشود؟ آرژانتین یا آلمان؟ و با این کار خود هیاهویی در بین جمع انداخت.
در ادامه عزیز مهدوی از هند شعری برای رمضان، کمیل قزلباش شاعر تاجیک در مورد تولد امام حسن(ع) و محمدسرور رجایی از افغانستان در مورد نزدیکی شهرهای گوناگون پارسیزبان شعر خواندند.
پس از آن از فرزانه خجندی و طالب کریم آذرخش تقدیر شد و شب شعر شاعران پارسیزبان به پایان رسید.
انتهای پیام
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است