آفتاب

یک گزارش میدانی از طوفان دیروز/ مردم و باورهایشان از حوادث تهران؛ عبرت‌آموز یا مایه طنز؟

یک گزارش میدانی از طوفان دیروز/ مردم و باورهایشان از حوادث تهران؛ عبرت‌آموز یا مایه طنز؟

شهروندان نوشت:

بعدازظهر روز دوشنبه هوای تهران، ناگهان تاریک و قرمز شد و بیشتر کسانی که بیرون از خانه بودند متعجب آسمان را نگاه می‌کردند. بعد از چند لحظه باد شدیدی وزید، شدت باد آن‌قدر بود که همه چیز را با خود بلند می‌کرد. هیچ کس تصور نمی‌کرد هوا این گونه تغییر کند و طوفانی شود.

مردم این طرف و آن طرف می‌دویدند و هرکس دنبال سرپناهی بود، اما کسانی هم بودند که موبایل به دست از این تصاویر عکس و فیلم می‌گرفتند. باد در میدان ونک، شال‌های مرد دستفروشی که شال‌هایش را روی میز گذاشته بود با خود برد، برای مردم جالب بود که می‌دیدند شالهای رنگی مانند بادکنک به آسمان می‌روند اما مرد دستفروش به دنبال آن‌ها می‌دوید و از مردم می‌خواست که کمکش کنند.

تصاویر شهروندان از طوفان پایتخت

بیشتر رانندگان تاکسی‌های خطی هم ناگهان تغییر مسیر دادند و فقط دربست می‌بردند. صف اتوبوس شلوغ بود و بعضی از رانندگان هم در کنار میدان ایستاده بودند تا هوا بهتر شود. اما جالبتر حرف‌های مردمی بود که زیر سقف مغازه‌ها ایستاده بودند تا هوا بهتر شود.

- مردم و باورهایشان از طوفان

خانم میانسالی به دختر خانمی که بغل دستش ایستاده بود گفت: «من در این چند سال که از عمرم می‌گذره تا الان چنین چیزی ندیده بودم. چرا اینطوری شد؟ به خاطر اینه که می‌گن کم آبی هست؟»

دختر خانمی که بیشتر دوست داشت با گوشی موبایل عکس بگیرد جواب داد: «وا؟ چه ربطی داره؟ خوب طوفانی شده دیگه. به نظر من خیلی هم خوبه، یک تنوعی شد.» بعد هم خندید.

پسر جوانی گوشی موبایلش را به دوستش نشان داد و گفت: «ببین تو اینستوگرام چقدر عکس گذاشتن، هنوز نیم ساعت نشده این همه عکس.» خانم میانسالی که زیر باران خیس شده بود، بلند گفت: «فکر کنم قراره زلزله بیاد، خدا بخیر کنه، اخر الزمان شده. خدا داره به ما می‌فهمونه که مردم بدی هستیم.»

اما دو دختر جوان که جلوی او ایستاده بودند با صدای بلند خندیدند و یکی از آن‌ها گفت: «حلالم کن الان زمین دهن باز می‌کنه و منو می‌بلعه.»

مسیرها با کمک ماموران راهنمایی و رانندگی باز شده بود، برای همین اتوبوس‌ها از مسیر خط ویژه در حرکت بودند. مرد دستفروشی که با زور می‌خواست چرخ میوه‌هایش را زیر سقف بیاورد با عصبانیت نگاهی به جمع کرد و گفت: «بخندید، مسخره بازی دربیارید، قیامت شده، همه اینا نشونه قیامته اما شماها باز هم مسخره بازی دربیارید.»

صف اتوبوس طولانی بود اما به نظر بهترین وسیله برای حرکت بود. مردم سعی می‌کردند حتی اگر مسیرشان هم با اتوبوس نبود سوار شوند تا از باران و باد نجات پیدا کنند. اتوبوس آهسته‌تر از همیشه در حال حرکت بود. یکی از خانم‌ها که روی صندلی وسطی نشسته بود داشت با موبایل دیده‌هایش را برای کسی پشت خط با هیجان تعریف می‌کرد که درختی در میدان ولیعصر روی یک وانت افتاده بود و کلی ماشین پلیس و مردم جمع شده بودند. یک خانم جوانی ناگهان از عقب اتوبوس بلند گفت: «از بس مردم دروغ می‌گن و کلاهبرداری می‌کنن خدا داره اینطوری تلافی می‌کنه. خجالت بکشید. آخه چرا باید اینطوری بشه؟»

طوفان تقریبا تمام شده بود اما باران کمی می‌بارید و ترافیک در خیابان ولیعصر سنگین بود. قرار بود اتوبوس سمت میدان ولیعصر برود اما از همان ابتدای فاطمی پیچید. عده‌ای که می‌خواستند در ولیعصر پیاده شوند همانجا پیاده شدند و با تعجب می‌پرسیدند که چرا مسیر حرکت تغییر کرده؟

اما پاسخ سوالشان کمی جلوتر با صدای اره برقی پاسخ داده شد. درخت بزرگ چناری روی یک پراید افتاده بود و راه را بسته بود. آتش نشانی با کمک اره برقی درحال بریدن درخت بود. ماموران راهنمایی و رانندگی هم خیابان را مسدود کرده بودند. مردم زیادی دور آن ایستاده بودند و گوشی به دست عکس و فیلم می‌گرفتند.

حدود ساعت ۷ شب دیگر همه چیز آرام بود و خبری از طوفان یک ساعت پیش نبود. اما خبرهای بعد از طوفان همچنان شنیده می‌شد. اخباری از قطع شدن برق برخی خیابان‌ها، مصدوم شدن برخی از شهروندان و مرگ دو یا سه نفر که در نهایت ۵ نفر اعلام شد.

- طوفان درشبکه اجتماعی

دو سه ساعت بعد از طوفان، وایبر، واتس آپ، اینستوگرام، فیس بوک و هر شبکه اجتماعی که مردم به آن دسترسی داشتند پر بود از عکس‌ها و چیزهایی که مردم دیده بودند. هر کس ماجرا را از نگاه خودش تعریف می‌کرد، جوک‌هایی هم ساخته بودند که دست به دست می‌گشت. بعضی هم از دیش‌های ماهواره و چیزهایی که به خیابان پرت شده بود حرف می‌زدند. یاد کلاس درس روزنامه نگاری افتادم که استاد می‌گفت امروز همه خبرنگار و عکاس شدند.

 

45503

کد N317351

وبگردی