سعید جعفری پویا
جنگ سرد دوباره آغاز شده است. در مقیاسی جدید و مختصاتی تازه. باز هم در شرق اروپا و باز هم میان کرملین و کاخ سفید. طرفین چه دوست داشته باشند و چه نه، این روزها جدیترین منازعه شرق و غرب از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اوکراین شکل گرفته است. مناقشهای که گویی بنای آرام شدن هم ندارد. برای فهم بهتر زوایای این بحران از سفیر پیشین جمهوری اسلامی ایران در اوکراین دعوت کردیم تا از تجربیاتش در کشور تضادها و دوگانگیها و تحلیل شرایط آتی معادلات قدرت در این سرزمین برای ما بگوید. مشروح گفتگوی خبرآنلاین با اکبر قاسمی را در ادامه می خوانید:
اوکراین دوباره غرق در تنش و بیثباتی شده است. تنشی که نمیتوان آن را تنها به عوامل بیرونی نسبت داد. بر این اساس قدری مختصات این بحران و بازیگران مطرح در این مناقشه را واکاوی بفرمایید.
رخدادهای اخیر اوکراین ناشی از دو جریان اصلی در این کشور است. جریان اول، ژئوپولتیک و موازنه قوا (روسیه، اتحادیه اروپا و آمریکا) و جریان دوم، چالش قومیتها و تأثیرپذیری این قومیتها از رقابتهای داخلی اوکراین است. میتوان به گونهای دیگر نیز ماهیت تحولات را واکاوی نمود که چالش اوکراین متأثر از دو مؤلفه از عوامل برون زا و درون زا شکل گرفته است که هر دوی این مؤلفهها تأثیرهای متفاوتی دارند. قومیت بارز فعلی در اوکراین به لحاظ کمی و کیفی ، قومیت اوکراینی است که بیش از 70درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدهد. قومیت دوم، قومیت روس است که تقریباً 20 درصد جمعیت این کشور را شامل میشوند. بقیه اقلیتهای قومی و دینی شامل لیتوانیاییها، لهستانیها، مجاریها، مولداویاییها. تاتارها و یهودیها نیز تقریباً 10 درصد از دیگر ترکیب قومیتی اوکراین را تشکیل میدهند.
بعد از فروپاشی شوروی در سال 1991 چشمانداز تحولات اوکراین گرایش شدیدی به پیوستن به اتحادیه اروپا پیدا کرد. قاطبه افکار عمومی تمامی قومیتها، در یک فضای غالب و گسترده خواستار پیوستن به اتحادیه اروپا شدند و اکثر افکار سنجی مؤسسات معتبر اوکراین بیانگر تمایل حداکثر مردم با بیش از 70 تا 80 درصد آرا برای الحاق اوکراین به اتحادیه اروپا بود و دلایل این تمایل و واقعیت نیز ناشی از ظرفیتهای متنوعی بود که اوکراینیها به علت برخورداری از ظرفیتهای صنعتی و تکنولوژیک باقیمانده از دوران شوروی سابق و ناشی از سطح انتظارات مردم در این روی آوری بود. در همین چهارچوب یکی از دلایلی که روسیه تمایل و چسبندگی بالایی به حفظ این ظرفیتها در راستای حفظ پیوستگی اوکراین با روسیه دارد موضوع ظرفیتهای صنعتی، تکنولوژیک و پرسنل ماهر و متخصص این کشور است. این ظرفیت برای روسیه به ویژه در ابعاد صنایع هوایی، اتمی، هوافضا، ماشینسازی، انرژیهای فسیلی، کشاورزی، فولاد، ناوبری، کشتیسازی و صنایع دفاعی یک مجموعهای از توانایی برتر در راستای احیاسازی و توسعه اقتصادی برای روسیه به ارمغان خواهد آورد که چنانچه روسیه بخواهد به عنوان یک قدرت برتر در عرصه بینالمللی حضور نافذ داشته باشد، به این ظرفیتها نیازمند است. علاوه بر این مسئله قومیت و مذهب و فرهنگ مشترک هم مؤلفه دیگری است که بسیار حائز اهمیت است. مثلث روسیه، اوکراین و بلاروس هسته اصلی کشورهایی هستند که ملت و قوم اسلاو قلمداد میشوند. از سوی دیگر به لحاظ زبان و قومیت و هم به لحاظ دین با گرایش ارتودوکسی میتوانند یک ظرفیت فرهنگی از حیث بافت همگون جامعهشناختی و ژنتیکی در قالب یک ملت هم سنخ و هم جنس را محقق سازند.
بنابراین مجموع مؤلفههای اجتماعی، فرهنگی و زبانی و اقتصادی همسو به همراه دیگر عوامل حائز اهمیت همچون مؤلفه امنیتی و ژئوپولتیکی روسیه را بدون در اختیار داشتن منطقه سرزمینی اوکراین و دریای سیاه و منطقه راهبردی کریمه که از پهنای عمق لازم برای حضور دریایی و ناوگانی بهرهمند میسازد را دچار مشکلات مهمی خواهد کرد. برخی کارشناسان بر این اعتقادند که در پرتو این همه اهداف گرانسنگ روسیه پذیرفته هزینههای سنگینی را بر خود متحمل کند اما اجازه ندهید این عمق استراتژیک از دست رود. روسها همواره ما به ازای این ارزش را نیز در قالب قرارداد خارکف و در چهارچوب حفظ پایگاه دریایی خود در سواستوپول را به ازای 25 سال اجاره در مقابل 30 درصد تخفیف گاز به اوکراینیها پرداخت کرده بودند.
اگر از حیث اقتصادی بخواهیم تقسیمبندی در خصوص بخشهای مختلف اوکراین انجام دهیم، نوع پراکندگی چگونه خواهد بود؟ چه میزان از ظرفیتهای صنعتی و اقتصادی در شرق این کشور متمرکز شده است؟
همان طور که از خلال برآوردهای کارشناسی قابل رویت است، بیش از 70 درصد صنایع اوکراین از شرق و جنوب این کشور نشأت میگیرد. در مراکزی همچون کانونهای صنعتی و معدنی دونتسک، لوگانسک، خارکف مشاهده میشود. خارکف دومین ایالات بزرگ شوروی سابق بوده و در مقطعی حتی پایتخت اوکراین نیز بوده است. بسیاری از کشورها در خارکف کنسولگری دارند. عمده مراکز معدنی و ماشینسازی و صنایع هوایی و علمی مهم اوکراین در این منطقه است. درآمد اصلی اوکراین از فولاد و ماشینسازی و کشاورزی است. 10 درصد غله دنیا و همچنین 55 درصد روغن آفتابگردان جهان را اوکراین تأمین میکند. اوکراین نهمین کشور تولیدکننده فولاد دنیا است. یکی از کشورهای بزرگ تولیدکننده تسلیحات جهان است. در عرصه هوافضا، اتمی و صنایع هوایی کشور پیشتاز و صاحبنام است. در صنعت هواپیماهای باربری با ایرباس هم وزن است. و بیشتر مراکز صنایع هوایی آن در شرق اوکراین واقع هستند. عمده تجارت اوکراین هم با روسیه از طریق این کارخانهها که گرایش روسی دارد انجام میگیرد.
به داستان انقلاب نارنجی و عدم نتیجهگیری آن بپردازیم. در سال 2004 پس از انتخابات شبهه برانگیز و اعتراضات مردمی در نهایت تیموشنکو و یوشنکو توانستند یانوکویچ را کنار بزنند، اما چرا چند سال بعد تیموشنکو به زندان افتاد، یوشنکو تقریباً از معادلات سیاسی اوکراین محو شد؟ آن جنبش چرا به نتیجه نرسید؟
اوکراین بعد از فروپاشی نظام کمونیستی و سوسیالیستی به یکباره با یک دنیای جدید مواجه شد که ساختارها و شاخصهای لازم برای جذب به دنیای غربی را به لحاظ ساختار شناسی نداشت. دنیایی که تجارت آزاد، ساختارهای دموکراتیک و مواردی از این دست که با همه شمایلش در اروپا وجود داشت و از ویژگیهای عمده آن برخورداری از ارزشهای اروپایی بود، برخوردار نبود. شرایط پس از فروپاشی شوروی به یکباره کشورهای حوزه نفوذ روسیه را با یک خلأ ساختاری مواجه ساخت و به عبارت دیگر تمامی مقامات و خانوادههای متنفذ حزب کمونیست، KGB و کادرهای امنیتی و نظامی ارتش سرخ شوروی را از امکانات و میراث باقیمانده از آن زمان بهرهمند ساخت و موجب شد تا این کادرها خود را در موضع جدیدی قرار دهند. کارخانههای مهم را به نام خود و اعضای خانوادههای خود نمودند و عملاً طیف جدید از رجال سیاسی و اقتصادی تحت عنوان نظام الیگارشی شکل گیرد. بر این اساس عملاً از یک نظام کمونیستی به یک نظام الیگارشی به لحاظ جوهری و ساختاری تغییر وضعیت ایجاد شد. این تغییر وضعیت نمایهاش در دوره 5 ساله نخستوزیری تیموشنکو بود. یکی از برآوردهایی که مؤسسات مطالعاتی اوکراین در آن مقطع ارائه میکردند، که خانم تیموشنکو در دوره دولتمداری خود تا چه حد توانست خواستههای مردم اوکراین را محقق نماید. این برآورد که با رویکرد غربگرایی نیز همراه بوده بیانگر این واقعیت است که میراث داران قدیم و جدید نظام الیگارشی ها نتوانستند به بسیاری از خواستههای مردم و افکار عمومی اوکراین پاسخ دهد. دولتمردان چه در دوره تیموشنکو و چه در دوره یانوکویچ نتوانستند به توفیقی دست یابند. اگر مقطع 5 ساله خانم تیموشنکو را با بازه 4 ساله و ناتمام آقای یانوکویچ مقایسه کنیم، به عنوان دو مدل از حکومتداری، برابر ارزیابی کارشناسان بیطرف و مستقل اوکراین، هر کدام به دلایل خود به علت برخورداری از ویژگی بافت الیگارشی ناتوان از تأمین خواستههای اصلی مردم در زمینه اقتصاد، عدالت و مبارزه با فساد بودهاند و منصفانهتر اینکه در قالب افکار سنجیها در پایان دوره زعامت میزان محبوبیت آنها در پایینترین نرمهای خویش قرار داشته و اکنون مردم به دنبال یافتن چهرههای جدید و با رویکرد و انتظارات های واقعی تر میباشند.
حال به بحث آغاز دوباره ناآرامیها در نوامبر بپردازیم. چه اتفاقاتی به صورت مشخص باعث شد شعلههای خشم مردم اوکراین دوباره شعلهور شود؟
در 20 نوامبر 2013 و تنها 9 روز باقیمانده به اجلاس لیتوانی که بنا بود آقای یانوکویچ چندین لایحه که گامهای پایانی مهیا شدن شرایط برای پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپا بود را به امضا برساند. اما به یکباره دولت وی اعلام کرد از امضای این پیمان صرفنظر کرده است. عدم امضای این لایحه که به چرخش ناگهانی رویکردهای قبلی آقای یانوکویچ و آقای آزاروف تفسیر گردید پیامدها و سؤالات مهمی را در افکار عمومی اوکراین شکل داده و شروع اعتراضات مخالفین را جرقه زد. در مقطع بین 10 تا 20 نوامبر بود که نخستوزیر اوکراین (آقای آزاروف) اعلام کرد ما به دلایل عدم تأمین مسائل مالی نمیتوانیم این موافقتنامه را امضا کنیم چرا که در صورت امضا و شیفت کردن ساختار اقتصادی و صنعتی 70 میلیارد دلار پول نیاز داریم. همین مسئله سبب شد تا معارضین به رهبری سه حزب فعال مام میهن، حزب آزادی و حزب اودار (مربوط به بوکسور معروف به نام کلیچکو) در قالب ائتلافی مخالفت علیه دولت از طریق اعتراضات مستمر خیابانی را کلید بزنند.
در این تغییر نظری که در آن بازه 10 روزه صورت گرفت چقدر واقعاً مسئله 70 میلیارد دلار مطرح بود؟ چقدر فشار روسیه در این تغییر نظر موثر بود؟
واقعیت قضیه این است که طرح این موضوع که ظاهراً میتوانست اتمام حجتی برای جناح آقای یانوکویچ در مقابل اتحادیه اروپا باشد، عملاً باعث شد یک پروسه اعتراضات متراکم را به همراه داشته باشد و سؤالات فراوانی را به ذهن متبادر سازد که چگونه در طی 4 سال گذشته آقای یانکوویچ رویکرد ناتوانی در پیوستن به اتحادیه مطرح نساخته و حتی با امیدواری پیوستن را امر شدنی توصیف نموده و هیچگاه موانع و پیششرطهای از این قبیل را مطرح نمیکرد و اساساً عمده رویکردهایش بر این جهتگیری استوار بوده که راهبرد پیشرفت و توسعه اوکراین مستلزم طی شدن هرچه سریعتر فرآیند پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپا است، ولی به یکباره و آن هم تنها 10 روز مانده به امضای نهایی چه دلایل واقعی باعث شد که این روند عملی نگردد؟ این مسئله هنوز در هالهای از ابهام است و در همین مقطع با توجه به اینکه مقامات اوکراینی مذاکرات فراوانی را با روسها داشتند، ظاهراً معاملهای بین طرفین انجام شد که طبق آن چند میلیارد دلار در ازای تعلیق پیوستن به اتحادیه اروپا از سوی روسها به اوکراین پرداخت شود. این کمک میتوانست تأثیرات فراوانی را در ارتباط با اوکراین پدید آورد. به ویژه اینکه ریاست جمهوری اوکراین در آستانه انتخابات 2015 اوکراین بود و این کمکها میتوانست برای آقای یانوکویچ بسیار موثر باشد. با عدم امضای این موافقتنامه، حرکتهای مردمی و تظاهرات های متوالی که انجام گرفت، موجب شد تا دامنه اعتراضات گسترش پیدا کرد تا اینکه معارضین از خلال چندین جلسه با رهبری حاکمیت به این نتیجه رسید که مراکز اشغالشده توسط معارضین رها شود و در ازای آن زندانیان آزاد شوند و بعد هم انتخابات زودرس انجام شود. آقای یانوکویچ در ابتدا روی برگزاری انتخابات قبل از مارس 2015 چندان نظر مساعدی نداشت، ولی از 21 فوریه به بعد آمادگی داشت که انتخابات را در دسامبر 2014 نیز برگزار کند. ولی بعد از این مرحله اوکراین وارد یکسری درگیریهایی خونین شد که به درگیریهای 18 تا 21 فوریه معروف شد. در این اعتراضات تلفات سنگین بر مردم وارد شد و بیش از 80 نفر کشته و بیش از 300 مجروح هم بر جای ماند. این تصادمات خونین باعث شد به یکباره ورق فرآیندهای شکلگرفته مطابق با موازنه قوا تغییر کند. این میزان کشتار از زمان استقلال اوکراین بیسابقه بود. آن هم در کشوری که مردمش روحیه سیبری یایی دارند و خونسرد هستند و ماهیت رویکردهای سیاسی آنان جنبههای حذفی ندارد. به طور کلی این رخدادها باعث شد آهنگ تحولات را به طور بنیادین با تغییرات و فروپاشی ساختارهای ناشی از موازنه قوای داخلی و خارجی مواجه سازد.
اتفاق دیگری که افتاد امضای موافقتنامه میان معترضین و دولت به همراهی چند کشور اروپایی بود که طبق آن قرار شد انتخابات زودرس برگزار شود و اختیارات رئیسجمهوری هم تا حد زیادی به نخستوزیر تفویض شود، اما به یکباره با فرار یانوکویچ روند تحولات تغییر کرد و در ادامه روسیه مدعی شد که در اوکراین کودتا شده است و ما بقیه ماجرا. حال سؤالی که اینجا مطرح میشود این است که آیا تمامی این روندها سناریویی از پیش تعیینشده توسط روسیه بود یا در بطن تحولات و به مرور مسیر به این سمت رفت؟
این بازی نمیتوانست بازی یکسویهای باشد. معادلهای بود که طرفین باید باهم تفاهم میکردند. یعنی عوامل برون زا شامل اتحادیه اروپا، روسیه و آمریکا یک طرف قضیه هستند که باید با یکدیگر تفاهم میکردند و همچنین عوامل درون زا که آنها هم باید با یکدیگر به مصالحهای دست مییافتند. اما چگونه شد که قاعده بازی برهم خورد. تظاهرات مردمی خونین شد، جریان مردمی اداره کیف را بر عهده گرفتند و یانوکویچ از ترس جان به روسیه رفت. ولی به هر حال تفاهمنامهای بین سه طرف دعوا در 21فوریه به امضا رسید. در نهایت روسها هم به این موضوع تن دادند. اما نکته اساسی که ناظران آن را مورد توجه قرار میدهند این بوده که چرا قالب از روند خودش خارج شد. اینجا بود که روسیه که از مسابقات سوچی با هزینههای 20 میلیاردی خارج شده بود، آقای پوتین پس از رفتن یانوکویچ به روستوف اعلام میکند در مرزهای اوکراین مانور نظامی برگزار میکند. از آن طرف هم جریان قومیت روس گرا در کریمه اعلام استقلال کرده و عملاً فرآیند اینکه کریمه در قالب آن رفراندوم و حرکت نظامی به روسیه ملحق شود، شکل گرفت.
آغاز و جرقه جداییطلبی کریمه و پیوستن به روسیه از کجا شکل گرفت؟ زمینهچینیهای روسیه در این مسئله چقدر موثر بوده است؟
اگر واقعبینانه مسئله را مورد مطالعه قرار دهیم باید گفت که هر دو عامل موثر بوده است، هم نگرانی روس گراها برای اینکه حکومت بعدی که متشکل از معترضین کنونی است، قومیت روس را منزوی میکند و هم نقش روسیه. درحالیکه در کریمه 60 درصد قومیت روس هستند. این میزان در کل اوکراین نیست و در کل کشور تنها 20 درصد جمعیت هستند. زمینهها برای این روند وجود داشت، اما با این رخدادها و همچنین با پوشش دادن به بسترهای بیرونی این اختلاف نمود عینی یافت و در قالب رفراندوم جریان روس گرای کریمه توانست به هدفش دست یابد. سؤال این است روسیه به علت اینکه میدید طرفداران خودش از حاکمیت خارج شدند و طرفداران غرب در اوکراین به قدرت میرسند، باید نقشه سیاسی را تغییر دهد یا یک برنامه حسابشده از قبل در غرب وجود داشت که عملاً امکان الحاق بدون یک تصادم و چالش عملی و عینی قابلدسترسی نبود و باید یک اصطکاک به وجود میآمد. به تعبیری دیگر این فرزند بدون سزارین نمیتوانست به دنیا بیاید. (الحاق اوکراین به اتحادیه اروپا) به عبارت دیگر تحلیل معارضین این بود که روسیه به راحتی اجازه نمیدهد اوکراین به اتحادیه بپیوندد.
بعد از برگزاری رفراندومی که در کریمه برگزار شد روندها تغییر کرد، غرب روسیه را تهدید کرد که در حال دخالت در امور داخلی اوکراین است و تحریمهایی هم در این رابطه علیه روسیه به تصویب رساند. اما همان طور که قابل پیشبینی هم بود این تحریمها بیش از اینکه جنبه کاربردی و بازدارنده داشته باشد، حالت حیثیتی داشت که در نظام بینالملل اینگونه بروز داده شود که غرب در مقابل روسیه کوتاه نیامده است. بعد از این عموم تحلیلها حاکی از این بود که روسیه خواهان این نیست که دامنه تنشها و اختلافات گسترش پیدا کند و با توجه به اینکه از دیرباز هدفش شرق اوکراین و کریمه بوده است، احتمالاً اوکراین را رها خواهد کرد تا از هزینهها و تنشهای احتمالی آتی در امان باشد، اما شاهد بودیم این اتفاق نیفتاد و دامنه تنشها به شرق اوکراین هم تسری پیدا کرد. چرایی این مسئله را چگونه میبینید؟ آیا واقعاً مردم شرق اوکراین از ترس انزوا در سیستم جدید دست به این کار زدند؟
اجازه دهید کمی بحث را بینالمللی کنم. آیا ما به یک دوره جنگ سرد واقعی بازگشتهایم؟ یعنی منافع قدرتهای بزرگ بر هم خورده و دو طرف ناگزیر بر اجرای یک فرآیند تقابلی موسوم به جنگ سرد هستند؟ در شرایطی که پس از فروپاشی 1991 قدرتهای بزرگ به یک تفاهمی با یکدیگر دست یافتند و سرمایهگذاریهای فراوانی از سوی غرب در روسیه انجام شد، در طی این سالها منازعه سیاسی حادی بین دو طرف نبود و جنگ سرد پروندهاش بسته شده بود. حال بحران اوکراین جدیترین منازعه از سال 1991 به بعد است که تمامی شاخصها و مؤلفههای جنگ سرد را با خود به همراه دارد. عمده نظریهپردازان روابط بینالملل به این نتیجه رسیدهاند. چرا که فرمت های نظام بینالملل برهم خورده است. مرزهای یک کشور در جغرافیای اروپایی مورد حمله قرار گرفت، ولی طرف مقابل نتوانسته فرآیندی را دنبال کند که آثار منفی ناشی از این اتفاق را از بین ببرد. در تفاهمنامه 17 آوریل ژنو یکی از پیروزیهای بزرگی که روسها به دست آوردند عدم اشاره به وضعیت کریمه بود. در واقع در مباحث ژنو مجموعه مسائل مطروحه در شرق اوکراین و حفظ وضعیت شرق اوکراین در راستای اهداف و منافع حکومت موقت اوکراین تعقیب میشد و عملاً روسها توانستند با عنایت به اشاره نشدن به وضعیت کریمه، امتیاز بزرگی را به دست آورند. هرچند آن تفاهمنامه هم ساز و کارهای تضمینی مشخص نداشت. فقط از دو طرف در کیف و شرق اوکراین خواستهشده از مراکز حکومتی خارج شوند و یک فرآیند نظارتی هم توسط شورای امنیت و همکاری اروپا بر اوضاع نظارت کنند. این روند سازوکار اجرایی نداشت و عملاً میبینید که بحران بر سر جای خود باقی است و زمینه تشنجات فعال وجود دارد و همه در مواضع خودشان باقیماندهاند.
در این فرآیند چشمانداز بحران اوکراین چگونه خواهد بود؟
بدون تردید وضعیت کنونی یک دوره جنگ سرد جدید است. چه آمریکاییها بخواهند و چه نخواهند. تحریمها هرچند از افراد و به صورت سمبلیک شروعشده و اثربخشی لازم را ندارد ولی بالأخره فضا را کدر کرده است. در حال حاضر به شدت طرفین در جو متشنجی به سر میبرند. هم در عرصه بینالمللی و هم صحنه داخلی اوکراین، عرصه تاختوتاز قدرتهای غربی و شرقی شده است. در نتیجه سبب شده فضا به سمت مصالحه و راه حل پیش نرود و برعکس به سوی تشنج و بروز تنش گرایش یابد. تفاهمنامه ژنو اجرانشده، همه روی مواضع خودشان هستند، جداییطلبان و معترضین شرق در مراکز حکومتی حضور دارند و بر خواستههای خود تاکید میورزند. از سوی دیگر دولت موقت هم تاکید دارد که شرایط به قبل بازگردد، مراکز دولتی آزاد شود و کشور برای انتخابات 5 خرداد آماده شود. انتخاباتی که در مقطع خود برگزار میگرد در هالهای از ابهام است. از هر سو که به حوادث نگاه میکنیم پیچیدگی و افزایش عمق بحران بیشتر به چشم میخورد.
چه سناریوهایی برای آینده اوکراین در کوتاه مدت متصور است؟
سناریو نخست این است که دولت در همین شرایط فعلی، یعنی معارضین در شرق اوکراین مراکز حکومتی را در دست داشته باشند و حکومت هم در مرکز و مناطق دیگر. انتخابات را به صورت سراسری برگزار نمایند. سپس بر اساس طرح دولت موقت رفراندوم در رابطه با تغییر قانون اساسی بعد از برگزاری انتخابات زودهنگام انجام گیرد. سناریو بعدی این است که معارضین شرق اوکراین در دونتسک، لوگانسک، خارکف و اسلاویانسک به گونهای روند مخاصمه را با رفراندوم خودمختاری غلظت داده و اجازه برگزاری انتخابات در شرق اوکراین را ندهند. در این سناریو که مقداری بدبینانهتر است، جریان شرق اوکراین اجازه نمیدهند انتخابات در 5 خرداد برگزار شود. سناریو سوم این است که طرفین مجدداً به تفاهمی با یکدیگر برسند و مصالحهای میان احزاب و جریانات مختلف شکل گیرد. در شرایط فعلی چیزی که متصور است، اگر طرفین از موضع خودشان کوتاه نیایند همان سناریو اول بیشتر محتمل است، چرا که دولت موقت بر برگزاری انتخابات در 5 خرداد در تمام مناطق تاکید دارد. بر این اساس انتخابات برگزار میشود و شرق اوکراین هم با امر واقع مواجه شود و مقابل عمل انجامشده قرار گیرند. در عین حالی که مخالفین مراکز حکومتی را دارند، انتخابات هم برگزار میشود. واقعیت این است که مردم شرق اوکراین هم در قالب همان 70 درصد خواهان پیوستن به اتحادیه اروپا بودهاند. تمامی گروهها در اوکراین بر این نکته واقفاند که اوکراین ظرفیت پیوستن به اتحادیه اروپا را دارد، ولی تحولاتی که در این کشور به وجود آمد باعث شد این روندها از حالت طبیعی خارج شود و خارج شدن از ریل قطار باعث متشنج شدن فضای متلاطم بینالمللی شده است.
30849
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است