پابرهنه در خیابان های شهر جولان می دهد. دست و صورتش را با زغال سیاه کرده. می گوید که خانه شان زیر گذر مولوی است و ظهرها با مادرش یک موتوری کرایه می کنند و به محل کار می روند. کباب دوست دارد و مدام جوجه و کباب می خورند. پشت چراغ قرمز ایستاده و هر ماشین که ترمز می کند، به سمتش می رود و پول طلب می کند.
جایگاهش دائمی است و با مادرش سرقفلی این چهارراه را اجاره کردند و مشغول کار تکدی گری هستند. دخترک می گوید که پدرش در بالای شهر گدایی می کند و او و مادرش در جنوب شهر چرا که مردم در جنوب شهر بیشتر دلشان برای بچه ها می سوزد و به آنها پول می دهند.
جلو آمد و طلب لباس کرد. در ظل آفتاب خودش را به گریه زاری زد که از سرما می لرزد و لباسی ندارد که بر تن کند. قسم می خورد که چند شب است غذا نخورده و خیلی گرسنه است.
کسی به حرف هایش اعتنایی نکرد و عصبانی شد. گفت خوب اگر پول نمی دهید شکلات یا هر چی تو کیفتان هست بدهید. چرا اینقدر مردم گدا شدند و پولی به ما نمی دهند.
مادرش از آن سوی چهارراه آمد و دستش را دراز کرد و گفت کمک کنید در راه رضای خدا کمک کنید . مشکل دارم. شوهر ندارم. کرایه خانه می دهم. کودکی در راه دارم. کمک کنید ذلیل و خوار نشوید. خدا کمکتان باشد و .....
زن جوان گفت که پاتوق همیشگیش این چهار راه است. اول گفت که روزی 7 تا 8 هزار تومان در می آورد و کفاف زندگیش را نمی دهد. ناسزایی به دختر می دهد و می گوید این هم شده وبال گردن. خیلی شیطان است و مدام در حال بازیگوشی است با خودم می آورم تا کمک حالم باشد، ولی باری شده بر کارهایم.
با عجز و ناله می گوید: دروغ چرا، ولی بعضی روزها تا 30 و 40 هزار تومان هم در می آورم اگر این دختر دل به کار بدهد مردم به او بیشتر پول می دهند و روی هم 150 به بالا پول در می آوریم ولی این ذلیل مرده کار نمی کند و مدام در حال شرارت است.
زن جوان ادامه می دهد: بار زندگی رو دوش خودم است. شوهرم یکی از فرزندانم را 3 میلیون فروخت و یکی دیگر را هم سالانه اجاره داد.
زن بدون اینکه احساس ناراحتی کند، می گوید: هر دو فرزندم پسر بودند و فرزندی هم در راه دارم که آن را شوهرم پیش پیش فروخته و با پولش خانه ای گرفتیم.
دخترش می آید و می گوید مامان بابا زنگ زده و گفته اوضاع اینجا پس است و بهزیستی آمده و در حال جمع آوری گدایان است.
مادرش نفرینی حواله بهزیستی می کند و می گوید: اینها هم نمی گذارند یک قران در بیاوریم. هر بار که بهزیستی می آید دو پا داریم دو پای دیگر قرض و فرار می کنیم نه اینکه از آنها بترسیم به این دلیل که اگر ما را ببرند فقط دو روز از کار و زندگی می افتیم.
دخترک می گوید: هر وقت گرفتار بهزیستی می شوم خودم را به غش می زنم و کف خیابان پهن می شوم. البته مادرم با مغازه دار آن سمت میدان هماهنگ کرده هر وقت بهزیستی می آید من در آنجا قایم می شود و در را از پشت قفل می کنم.
وی ادامه می دهد: سواد ندارم، ولی پول دار و وقتی بزرگ شوم یک ماشین خوشگل برای خودم می خرم.
زن جوان می گوید که شوهرم صبح تا شب کار می کند ولی من و دخترم بعداز ظهرها کار می کنیم. ناهار و شام را در چلوکبابی آن سوی میدان می خوریم. از شغل و درآمدم راضی هستم و خدا را شکر می کنم.
افزایش تعداد متکدیان در خیابان های شهر نشانه حضور مؤثر افرادی است که به متکدیان پول می دهند و به همین دلیل این چرخه معیوب ادامه دارد.
مردم انتظار دارند که پلیس و شهرداری، متکدیان، ولگردان و معتادان را از خیابان های شهر جمع آوری کند که انتظار بیجایی هم نیست چرا که طبق قانون مجازات اسلامی، تکدی گری و ولگردی، جرم است.
در کلان شهر تهران روز به روز تعداد متکدیان در تهران بیشتر می شود و معضلاتی را برای شهر ایجاد می کنند.
منبع: خبرگزاری فارس
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است