آفتاب

احتمالاتی پیرامون شکست گریزناپذیر در مذاکرات هسته ای

احتمالاتی پیرامون شکست گریزناپذیر در مذاکرات هسته ای

دیاکو حسینی

با شکست گفتگوهای هسته ای در ماه های آینده، سال 2014 می تواند سالی دردناک برای روابط ایران و آمریکا باشد و یا در سوی دیگر، ممکن است با موفقیت این گفتگوها و حل و فصل کامل مناقشه اتمی، طرفین چشم به فرارسیدن روزهای به مراتب آرام تری ببندند. هر کدام از این اتفاقات که رخ دهد موضوعاتی هستند که تغییرناپذیر باقی خواهند ماند و سرفصل همه آنها عبارت است از دشمنی و بی اعتمادی عمیق و ریشه دار میان دو کشور. گروهی در ایران با این گفته باراک اوباما که حل و فصل مناقشه اتمی از راه گفتگوهای دیپلماتیک می تواند گامی برای رفع بی اعتمادی های انباشته شده میان دو کشور باشد، موافقند. این برداشتی کاملا نادرست است زیرا بحران هسته ای از ابتدا، زاییده بی اعتمادی میان دو کشور بود و نه بی اعتمادی زاییده بحران هسته ای. پرسشی که در اینجا به دنبال پاسخ آن هستم بسیار ساده است: چرا مطابق با منطق سیاست بین الملل، احتمال شکست در دستیابی به یک توافق جامع بسیار بیشتر از احتمال دستیابی به آن است؟ در اینجا مقصود از شکست نه تنها امکان نارس ماندن گفتگوها برای حصول نتیجه بلکه عدم دستیابی به اهداف نهایی یعنی کسب تسلیحات هسته ای از جانب ایران و آغاز رقابت های تسلیحاتی با تلاش کشورهای رقیب و همسایه ایران حتی پس از دستیابی به موافقتنامه نهایی است. همینطور مقصود من نه پیش بینی شکست مذاکرات بلکه شناسایی فشارهای نیرومندی است که در راستای به شکست کشاندن مذاکرات فعال هستند. 

سکوی پرتاب بحث حاضر این است که حتی اگر ایالات متحده از عدم دستیابی ایران به تسلیحات هسته ای اطمینان یابد و در طرف مقابل ایران از رنج ناشی از تحریم ها و تنگناهای اقتصادی رها شود، همچنان انگیزه ها و نگرانی های قابل توجهی برای تداوم رقابت های ژئوپولیتیکی وجود خواهد داشت. در راس این نگرانی ها، ایالات متحده از قدرت یافتن روزافزون ایران تجدیدنظر طلب که اکنون با قبض و بسط بازوهای نظامی ایران در فلسطین، لبنان، عراق و سوریه نمایندگی می شود، هراسان خواهد بود. در مقابل ایران از استراتژی محدود کردن (Containment) و مداخله جویی واشنگتن که با استقرار تجهیزات نظامی در مجاورت مرزهای ایران و آرایش ائتلاف های ضد ایرانی در خلیج فارس دنبال می کند، احساس ناامنی کرده و ناراضی است.آیا این تناقض بنیادین می تواند بر سرنوشت بحران هسته ای ایران موثر باشد؟ یقیناً بله. زیرا عامل اصلی بدبینی به فعالیت های هسته ای ایران عبارت است از این استنباط غرب که ایران به عنوان یک قدرت تجدیدنظر طلب می کوشد تا ایالات متحده را از خلیج فارس بیرون براند و چیرگی بر منطقه ای که بطور تاریخی متعلق به آن است را واقعیت ببخشد. باید به یاد بیاوریم که این همان اقدامی است که ایالات متحده خود در برابر چیرگی اسپانیا بر نیمکره غربی در اواخر سده نوزدهم انجام داد. آلمان دوبار طی سال های 1871 تا 1914 و بار دیگر از 1932 تا 1945 در برابر چیرگی بریتانیا تلاشی مشابه را به کار بست. ژاپن به عنوان یک قدرت ناراضی از وضع موجود، یک نوبت در سال های 1894 تا 1914 و بار دیگر از 1931 تا 1945 در برابر استیلای روسیه و بریتانیا در آسیای شرقی دست به اقدامات نظامی متهورانه زد. آیا ایران کمتر از این قدرت های ناراضی از وضع موجود نسبت به بقای خود نگران است؟ اگر اینگونه نباشد در این صورت باید همان کاری را انجام دهد که منطق هرج و آمیز سیاست بین الملل اقتضا می کند؛ یعنی تلاش برای کسب هژمونی منطقه ای با ساقط نمودن قدرت برتر.

 بنا به دیدگاه غرب، از آنجایی که ایران با تسلیحات متعارف قادر به بیرون راندن آمریکای اتمی از خلیج فارس و کسب مقام هژمون نیست، خواهد کوشید با دستیابی به تسلیحات اتمی توازن استراتژیک با ایالات متحده را به دست آورد. این موضوع به انگیزه های تهاجمی ایران مربوط می شود.بنا به تفسیر غرب، انگیزه های دفاعی ایران نیز این گمان را که ایران به دنبال تسلیحات هسته ای است تقویت می کند. از دیدگاه اعلام نشده غرب، محاصره شدن ایران در میان چهار کشور هسته ای پاکستان، روسیه، اسرائیل و ایالات متحده رهبران خردگرای ایرانی را مانند سایر بازیگران تشویق به تصاحب تسلیحات هسته ای به منظور تضمین بقای خود خواهد کرد زیرا اگرچه ایران از جانب هیچیک از این کشورها تهدید به نابودی نشده اما نمی تواند مطمئن باشد که در ده یا بیست سال آینده نیز اوضاع برهمین منوال بماند. حتی اگر فرض بگیریم که توافق جامع پیرامون برنامه های هسته ای میان ایران و گروه 1+5 میسر باشد، از آنجایی که هیچکدام از این انگیزه ها کنار نمی رود، سوظن به فعالیت های هسته ای ایران و احتمال انحراف آن به فعالیت های نظامی ادامه خواهد داشت و از نگاه غرب، بالقوه امکان نقض تعهدات در آینده از سوی ایران نیز وجود دارد. اجازه بدهید این مسئله را با جزییات بیشتری در چارچوب ملاحظات زیر به ترتیب شامل مشکلات مربوط به درخواست ها، دوم؛ مشکلات مربوط به اعتبار تعهدات و سوم مشکلات مربوط به نتایج ناشی از تفاهم ناقص مطالعه کنیم.

1) نخستین مانع برای رسیدن به توافق جامع شامل آن دسته از درخواست هایی می شود که ضمن مذاکرات می تواند گفتگوها را به شکست بکشاند. اغلب کارشناسان و سیاستمداران نسبت به این نوع از موانع آگاهی دارند. این موانع شامل سه دسته زیر می شوند: نخست؛ عدم تناسب درخواست های غرب با جایگاه ایران، دوم؛ عدم تناسب درخواست های غرب با ماهیت پیشرفت تکنولوژی هسته ای در ایران و سوم؛ عدم تناسب درخواست ها با توزیع مزیت ها. در مورد اول، رعایت پرستیژ و یا آنچه در جامعه ایرانی «اصل عزت» نامیده می شود از سوی جمهوری اسلامی به منظور رسیدن به یک تفاهم مرضی الطرفین ضرورت دارد. همچنین مورد دوم هنگامی اهمیت می یابد که غرب از ایران بخواهد تا با ایجاد محدودیت دائمی در فعالیت های هسته ای، پیشرفت های علمی در این زمینه را متوقف کرده و یا به عقب براند. اگر توافق مورد نظر غرب این موضوعات را به حاشیه براند، مذاکرات به شکست نزدیک تر خواهد شد. موارد شکست حین انجام مذاکرات به این موارد محدود نمی شود. مثال دیگر می تواند کسب مزیت نسبی نامساوی یک طرف در برابر طرف دیگر باشد. در صورتی که هر کدام از طرفین نتیجه بگیرند که طرف مقابل مزیت سیاسی و یا استراتژیک بیشتری از موافقتنامه نهایی به دست خواهد آورد، نسبت به عقب نشینی از مذاکرات وسوسه خواهد شد. خوشبختانه هزینه شکست این گفتگوها چنان بالاست که کسب مزیت نسبی نامساوی براحتی مذاکرات را ساقط نخواهد کرد اما با این وجود سقف و آستانه تحمل در برابر توزیع مزیت نسبی نامساوی در شرایط متفاوتی مانند آرایش سیاسی نیروهای داخلی علیه توافقنامه نهایی، فشارهای متحدان آمریکا و یا احتمال عدم امکان جبران مزیت از دست رفته می تواند هزینه بالای شکست در مذاکرات را توجیه کند.

  2) هدف از وارد شدن به جزییات فنی در مذاکرات ژنو از جمله سطح و حجم غنی سازی اورانیوم، سرنوشت ذخایر موجود و یا نحوه فعالیت راکتور اراک، تاسیسات نطنز و فردو در نهایت اطمینان دادن نسبت به عدم تلاش ایران برای ساخت بمب هسته ای بود و این ملاحظات در گفتگوهای وین نیز با دشواری بیشتری ادامه خواهد یافت. در اینجا صحبت از اعتبار تعهدات است و اینکه چگونه مفاد تفاهم نهایی باید تضمین شود. چگونه غرب می تواند نسبت به عدم دستیابی ایران به تسلیحات هسته ای اطمینان یابد و چگونه تعهدات می توانند معتبر باقی بمانند؟ مطمئن ترین و البته نامحتمل ترین پاسخ را بنیامین نتانیاهو پیش رو می گذارد که عبارت است از برچیدن تمام تاسیسات غنی سازی اورانیوم. پاسخ به سوال بعدی باید شامل بازرسی های نامحدود در زمان و مکان از تاسیسات اتمی و یا هر نقطه دیگری از خاک ایران شود که در آن نقطه بنا به تشخیص بازرسان، احتمال فعالیت های هسته ای می رود. این راه حل ملازم خواهد بود با سپردن بخشی از حقوق حاکمیت سرزمینی ایران به آژانس انرژی اتمی به زعامت قدرت های بزرگ هسته ای. بدون تردید هیچکدام از این دو راه حل مورد توافق ایران نخواهد بود. پذیرش پروتکل الحاقی که امکان بازرسی های گسترده تر را به آژانس بین المللی انرژی اتمی می دهد باید با امتیاز دیگری به جز رفع کامل تحریم ها از سوی غرب متوازن شود؛ در غیراینصورت منتقدان داخلی توافقنامه از این موضوع برای فشار آوردن بر دولت استفاده خواهند کرد. از دیدگاه منتقدان پذیرش پروتکل الحاقی محدودیت های بلند مدت بر ایران تحمیل می کند که ارزش آن بیشتر از رفع بخشی از تحریم هایی است که طی سه دهه گذشته گریبان ایران را گرفته است.

هر مسیر دیگری نیز که انتخاب شود هرگز نمی تواند اطمینان دهد که ایران در اجرای تعهدات خود «تقلب» نخواهد کرد. اقداماتی مانند مانند تغییر کاربری راکتور اراک و محدودیت در نوع و حجم سانتریفیوژها که بر شفافیت فعالیت های هسته ای تاکید دارند، می تواند محدودیت های جدی بر فعالیت ها و پیشرفت های اتمی ایران برجای بگذارد و از دریچه نگرش غرب نیز مانع از برگشت پذیری ایران از تعهداتش نمی شود. آیا آنچه طی این دو ملاحظه گفته شد، بدان معناست که امکان رسیدن به یک توافق جامع در دور مذاکرات وین وجود ندارد؟ خیر. ممکن است طرف های ایرانی و غربی به هر ترتیبی که رضایت تقریبی دو طرف را دربرداشته باشد به یک تفاهم ناقص پیرامون گستره برنامه های هسته ای ایران دست یابند؛ این تفاهم احتمالی نه به این دلیل که مفاد نهایی موافقتنامه منویات کامل طرفین را تامین می کند بلکه تنها به این علت امکان پذیر است که پشت کردن به دیپلماسی راهی جز برخورد نظامی باقی نمی گذارد؛ برخوردی که هیچیک از طرفین ایرانی و آمریکایی خواستار وقوع آن نیستند.ضمن اینکه از دیدگاه دولت اوباما، حداقل هدف ارزشمند مذاکرات به تعویق انداختن عضویت ایران در باشگاه قدرت های اتمی است.

 یک تفاهم هرچند ناقص که هیچکدام از اطمینان های بحث شده را به دست ندهد، می تواند ضامن مصالحه آبرومندانه و رهایی از کابوس جنگ باشد اما هرگز چنین تفاهمی در رابطه با تاثیرات انگیزه های ساختاری در آینده ( تلاش قدرت تجدیدنظرطلب برای سرنگونی قدرت طرفدار وضع موجود) چیزی نمی گوید. اجازه بدهید برای روشن شدن اهمیت آثار انگیزه های ساختاری که به اعتقاد من کلید درک شکست تفاهم جامع حتی پس از منعقد شدن بر روی کاغذ است مثالی بزنیم. فرض کنید بازیگر «الف» که با در اختیار داشتن یک اسلحه دارای اقتدار و برتری نسبت به بازیگر «ب» می باشد از تلاش بازیگر «ب» برای دست یافتن به اسلحه و شکستن این دایره اقتدار هراسان باشد و به هر نحوی با کشیدن خطوط قرمز بازیگر «ب» را وادار کند که از تلاش خود دست بردارد. چنین توافقی نمی تواند تضمین کند که بازیگر «ب» در آینده برای دست یافتن به اهرم فشار دیگری مانند چاقو تلاش نخواهد کرد. این بدگمانی نسبت به تلاش های مداوم بازیگر «ب» برای شکستن اقتدار بازیگر «الف» همواره ادامه خواهد داشت مگر آنکه انگیزه شکستن اقتدار بازیگر «الف» از سوی بازیگر «ب» از میان برداشته شود و یا به عبارت دیگر بازیگر «ب» را به یک بازیگر طرفدار وضع موجود تبدیل کند. در میدان عمل، مثال چاقو می تواند در حکم موشک های بالستیک قاره پیما، ناوهای هواپیما بر و یا هر نوع تکنولوژی نظامی برتری بخش دیگری برای ایران باشد. بنابراین برداشت اخیر رهبری جمهوری اسلامی در این باره که بهانه گیری های ایالات متحده با حل شدن مناقشه هسته ای پایان نخواهد یافت، کاملاً درست است.

3) همانطور که پیشتر مکرراً تاکید شد هدف از مذاکرات هسته ای ایران و غرب جلوگیری از دست یافتن ایران به تسلیحات هسته ای و شیوع رقابت های تسلیحاتی با تلاش سایر کشورهای همسایه ایران برای دستیابی به این نوع از سلاح هاست. سایر اهداف مانند حمایت از رژیم کنترل اشاعه تسلیحات هسته ای، حفظ جایگاه بین المللی ایالات متحده و دفاع از برتری اسرائیل جملگی بستگی به تحقق این دو هدف دارند. آیا موافقتنامه ای که در آن برچیده شدن تاسیسات غنی سازی اورانیوم ملحوظ نشده باشد می تواند مانع از رقابت های تسلیحاتی در منطقه گردد؟ در یک نگاه ساده اندیشانه اینگونه به نظر می رسد اما بدون تردید ذیل یک تفاهم ناقص و با در نظر گرفتن امکان تلقب، رقبای منطقه ای ایران که قصد بی حفاظ ماندن در برابر ایران اتمی را ندارند، نمی توانند بر روی این فرضیه که نظارت های بین المللی مانع از تلاش ایران برای کسب تسلیحات هسته ای خواهد شد، خطر کنند. زیرا از نگاه آنها خاطره ساخت تسلیحات هسته ای کره شمالی به رغم عضویت آن در معاهده منع گسترش تسلیحات هسته ای در کارنامه آژانس بین المللی انرژی اتمی می درخشد.

نهایتاً احتمال اینکه رقبای منطقه ای در این فضای بی اعتمادی، کوشش هایی برای کسب تسلیحات را آغاز کنند بسیار بیشتر از احتمال اعتماد آنها به سازو کارهای نظارتی سازمان های بین المللی است. عده ای ممکن است استدلال کنند که تا زمانی که چتر اتمی آمریکا بر فراز این کشورها گسترده است،آنها ترجیح خواهند داد که از سواری رایگان آمریکا بهره بگیرند تا آنکه هزینه های سیاسی و اقتصادی تلاش برای کسب بمب اتم را تقبل کنند. شارل دوگل که  سال 1960 فرانسه را به یکی از دارندگان تسلیحات هسته ای هدایت کرد، در پاسخ به ایرادات مشابه خاطرنشان کرد که ایالات متحده هرگز نیویورک و واشنگتن را با امنیت فرانسه معاوضه نخواهد کرد. این در واقع همان پاسخی است که قبل از فرانسه، بریتانیا به کار برده بود و امروز رهبران عربستان سعودی نیز می توانند، تکرار کنند. کنث والتز (Kenneth Waltz) دانشمند فقید آمریکایی سال ها پیش با دقت کم نظیری یادآوری کرد که یکی از دلایلی که کشورهای کوچک تر و آسیب پذیرتر را به کسب تسلیحات هسته ای متقاعد می کند، ترس آنها از توانایی بالای نظامی و متعارف حال حاضر و یا آینده دشمنانشان است. همچنین ممکن است، کشورهای ضعیف تر برخورداری از بمب هسته ای را به هزینه های نظامی و اقتصادی رقابت تسلیحاتی متعارف ارجح بدانند. ایران نسبت به همسایگان خود به استثنای ترکیه، بلحاظ نیروهای متعارف نظامی بسیار قدرتمندتر است و در نتیجه همسایگان ایران انگیزه نیرومندتری برای کسب تسلیحات هسته ای به منظور درهم شکستن برتری قوای متعارف ایران دارند. حتی اگر در آینده عزم ایران برای برقراری توازن استراتژیک با مشاهده تلاش های رقبای غیرقابل اعتماد و خطرناکش در راه به دست آوردن تسلیحات هسته ای جزم نشود، حداقل دچار این احساس خواهد شد که خود را درگیر تعهدات ضدامنیتی و بی مورد کرده است. گروهی دیگر استدلال خواهند کرد که ایالات متحده در راس کلوپ دارندگان تسلیحات هسته ای قادر خواهد بود چنین تلاش هایی را نیز ناکام بگذارد.اما بسیار بعید است که جامعه بین المللی از فشارهای مشابه با فشاری که تاکنون بر ایران وارد آورده به منظور توقف متحدانش استفاده کند؛ همانگونه که پیشتر در برابر اسرائیل، هند و پاکستان چنین نکرد. به علاوه همانطور که زیگفرید هکر (Siegfried Hecker) متخصص سیاست های هسته ای از دانشگاه استفورد اخیرا یادآوری کرده،« فشار خارجی، کنترل صادرات و موانع فنی برای دور ساختن اسرائیل، افریقای جنوبی، پاکستان، هند یا کره شمالی از دسترسی به بمب کافی نبودند. این کشورها نشان دادند که یک ملت دارای اراده کافی و قابلیت های فنی و صنعتی متوسط، می تواند بمب بسازد.» از همین امروز نشانه های اراده عربستان سعودی به عنوان مهمترین تامین کننده مالی پروژه تسلیحات اتمی پاکستان، برای به چنگ آوردن تسلیحات هسته ای هویداست و در صورت تحقق آن زمان به مراتب کمتری نیاز خواهد بود تا ترکیه،مصر، قطر و امارات متحده عربی نیز به این تسلیحات مجهز شوند. در چنان روزی ایران بسرعت باید میان ادامه پایبند ماندن به تعهداتش در برابر شش قدرت جهانی و یا به خطر افتادن موجودیت اش یکی را انتخاب کند.

تمام این گفته ها ما را به این نتیجه نخواهد رساند که گفتگوهای هسته ای ایران و غرب در جهت تسکین بحران موجود بیهوده است اما می تواند و باید نگرش عمیق تری نسبت به خطرات آینده بدست دهد. تا هنگامی که انگیزه های ایران تجدیدنظرطلب در برابر آمریکای طرفدار وضع موجود دست نخورده بماند، فشارهای ساختاری همانند سایر نمونه های تاریخی منافع متضاد تهران و واشنگتن را به سوی جنگ هدایت خواهد کرد. راه حل گریز از این دور باطل آغاز گفتگوهای استراتژیک و مستقیم میان ایران و آمریکا پیرامون مسائل بنیادی تر مانند سرنوشت فلسطین و بحرین، مداخله نظامی آمریکا در خلیج فارس و به تبع آن تشویق ائتلاف های ضد ایرانی است. حتی اگر ایران و آمریکا فاصله زیادی تا رسیدن به این سطح آمادگی برای گفتگوهای استراتژیک داشته باشند، رسالت خطیری برای اجتناب از شکست مذاکرات بر گردن دارند.بخشی از این مسئولیت برعهده ایالات متحده و پنج قدرت جهانی از طریق متناسب ساختن درخواست هاست. ایران نیز به نوبه خود می تواند در این مسیر، سهم موثری ایفا کند. برای مثال پیگیری و توافق پیرامون دستور کار گسترده تری که هدف آن محقق نمودن خاورمیانه عاری از تسلیحات هسته ای باشد، می تواند نظارت کافی بر فعالیت های مخفیانه هسته ای کشورهای منطقه را ایجاد کرده، انگیزه های تجدیدنظرطلبی ایران را تخفیف دهد و یا از هراس های مربوط به کسب مزیت نسبی نابرابر دیگران بکاهد. 

متاسفانه آژانس بین المللی انرژی اتمی از زمان تاسیس تا کنون نتوانسته از دستیابی به تسلیحات هسته ای از سوی کشورهایی که اراده کافی برای به دست آوردن آن داشته اند، ممانعت به عمل آورد و احتمالا پس از این نیز موفقیت بیشتری کسب نخواهد کرد. شاید از آن موفق تر، نظارت های متقابل کشورها نسبت به فعالیت های نظامی یکدیگر باشد. نهاد موسوم به «آژانس محاسبه و کنترل مواد هسته ای آرژانتین و برزیل» که در 1991 تاسیس شد تنها و البته برجسته ترین نمونه از این ابتکارعمل هاست که بر روند انصراف این کشورها از تعقیب پروژه تسلیحات هسته ای نظارت می کند. این اتفاق پس از آن افتاد که دو رقیب دیرینه در آمریکای لاتین با در پیش گرفتن سیاست تنش زدایی، رویه تازه ای را در روابط خارجی خود پی گرفتند. یک سازمان بین المللی منطقه ای زیر نظر آژانس بین المللی انرژی اتمی که شامل همه کشورهای حاشیه خلیج فارس و مدیترانه، پاکستان، هند، روسیه، ایران و اسرائیل و یا حداقل شماری از مهمترین آنها باشد، می تواند راهکار مشابهی برای نظارت و رفع نگرانی های متقابل فعالیت های هسته ای و تشویق روند خلع سلاح هسته ای را ارائه دهد. تحت نظارت قرار گرفتن زرادخانه هسته ای اسرائیل و آغاز تلاش برای خلع سلاح آن و همچنین اطمینان ایران نسبت به پایبندی سایر کشورهای همسایه به مقررات عدم اشاعه تسلیحات هسته ای باید بخشی از گفتگوهای سیاسی باشد. گنجاندن این موضوعات در لیست درخواست های متقابل ایران، مشروط به باور کردن این عقیده است که بازی دیپلماتیک ایران و غرب نباید تنها ابزاری برای برداشتن فشارها از ایران باشد بلکه باید به بازآرایی ژئوپولیتیک جهانی یاری برساند و در این راه، سیاستگذاران ایرانی باید مرکز ثقل تفکر پیرامون بحران هسته ای را از سطح ملی به سطح منطقه ای ارتقا دهند. ایران باید این پیام را بطور شفاف به غرب برساند که اگرچه به دنبال ساخت تسلیحات هسته ای نبوده و نیست اما نگرانی های امنیتی ایران باید به همان اندازه جدی گرفته شود؛ در غیراین صورت انگیزه بقا، بتدریج مفاد موافقتنامه نهایی میان ایران و قدرت های جهانی را خواهد بلعید.

  2929

 

 

 

 

 

کد N174904

وبگردی