آفتاب

درس هایی از قرآن؛ برنامه‌ریزی عمر در سخن امام رضا(ع)

درس هایی از قرآن؛ برنامه‌ریزی عمر در سخن امام رضا(ع)

حجت الاسلام والمسلمین قرائتی: با توجه به پایان یافتن ماه صفر و شهادت امام رضا (ع) چند نکته و حدیث از امام رضا (ع) می‌گویم.

قرآن کریم > مفاهیم- حجت الاسلام والمسلمین قرائتی:
با توجه به پایان یافتن ماه صفر و شهادت امام رضا (ع) چند نکته و حدیث از امام رضا (ع) می‌گویم.


1 - مشتاقان زیارت امام رضا(علیه‌السلام) در دیگر کشورها: من هندوستان بودم، به یک پیرمرد حدود 85ساله برخورد کردم، تا فهمید من ایرانی هستم، گریه کرد و گفت: من از اول جوانی پول‌هایم را جمع کردم که بیایم مشهد امام رضا (ع). دارم می‌میرم ولی نشد بیایم. در زیمبابوه آفریقا بودم. یک زن و شوهر شیعه بودند، رفتم اینها را پیدا کردم، گفتیم: اسم بچه‌هایتان چیست؟ گفت: صادق، باقر، کاظم، گفتم: بارک‌الله! او در آفریقا اسم امام را زنده می‌کند، متأسفانه بعضی از شیعه‌ها اسم بچه‌شان را یک چیزی می‌گذارند که مثلا نام یک تیغی است در آفریقا! گفتم: خب، شما چه می‌کنید؟ گفت: شب عاشورا که می‌شود، خانم و بچه‌هایم می‌نشینند، من تاریخ کربلا را می‌خوانم و آنها گریه می‌کنند. بعد خانمم می‌خواند و من گریه می‌کنم. گفتم: چه آرزویی داری؟ گفت: زیارت امام رضا (ع)!

2 - اهتمام ویژه امام رضا(علیه‌السلام) به نماز اول وقت: صابئین زمان امام رضا (ع) یک رهبری داشتند که عالم درجه یک صابئین بود. ایشان با امام رضا (ع) چند جلسه بحث کرد و یک روز در بحثش گفت: «الآن لان قلبی»؛ الآن دلم نرم شد. صدای اذان بلند شد. امام رضا (ع) رفت. گفتند: آقا صبر کنید این مسلمان شود بعد نماز را بخوانید. فرمود: نماز اول وقت!

3 - نشانه قبولی زیارت: اویس قرنی می‌خواست پیغمبر را زیارت کند. از مادرش اجازه گرفت، مدینه آمد و پیغمبر در مدینه نبود. یک مدتی ایستاد، پیغمبر را ندید، گفت: من به مادرم قول دادم. سلام من را به پیغمبر برسانید. پیغمبر وارد شد گفت: بوی اویس می‌آید. یعنی او پیغمبر را ندید، اما زیارتش قبول شد. آدم‌هایی هم داریم صبح تا شام نزد پیغمبر بودند و هیچ آبرویی نزد پیغمبر نداشتند. چقدر خوب است افرادی که مکرر مشهد می‌روند، آدم‌هایی را که در عمرشان مشهد نرفتند، اینها را هم ببرند.

4 - خاطره‌ای از حضور امام رضا(علیه‌السلام) در لحظه جان دادن:حدیث داریم امام رضا (ع) فرمود: اگر کسی زیارت من بیاید، 3جا بازدید او می‌روم. یکی لحظه جان‌دادن است. عالمی در اصفهان بود که از دنیا رفت. 2تا از بچه‌هایش هم شهید شدند. این عالم شوهر خواهر دکتر بهشتی شهید مظلوم بود. آقازاده‌اش که امام جمعه موقت اصفهان بود و شهید شد، برای من گفت: ساعت آخری که پدرم می‌خواست جان بدهد، بالای سر پدرم بودم. نفس‌ آخر را که کشید، ساعت را دیدم و نوشتم. یک روز جوانی به دیدن من آمد و گفت: پدر شما یک چنین شبی مرد؟ گفتم: بله. گفت: چنین ساعتی؟ گفتم: بله. گفتم: شما که هستی؟ گفت: من آن شب خواب دیدم وارد حرم امام رضا (ع) شدم، اما امام رضا (ع) بیرون می‌آمد. گفتم: آقا کجا می‌روی، من زیارت شما آمدم. گفت: هرکس با اخلاص زیارت ما بیاید، دقیقه آخر عمرش من بازدیدش می‌روم. حاج آقا مصطفی بهشتی از علمای اصفهان است. الآن دقیقه آخر عمرش است. شما اینجا باش، من بروم و برگردم. من از خواب بیدار شدم. چراغ را روشن کردم، نوشتم: اصفهان، حاج آقا مصطفی بهشتی، مثلا دوشنبه 2:20دقیقه بعد از نصف شب. آقازاده‌اش می‌گفت: وقتی نوشته‌اش را نشان من داد. گفتم: من هم یک نوشته دارم. آن را از جیبم بیرون آوردم. 2نوشته با هم یکی بود!

5 - تقسیم اوقات برای کار، عبادت و لذت: امام رضا(ع) فرمود: وقت‌تان را چند قسمت کنید؛ ساعتی برای عبادت، ساعتی برای کار، ساعتی هم برای لذت. شب‌های زمستانی 2رکعت نماز شب بخوانیم. مغبون کسی نیست که سکه‌اش ارزان شود، مغبون کسی است که عمرش رفت و کاری نکرد.

کد N48326

وبگردی