بیا کز رفتنت جانم خراب است
دل از شور نمکدانت کبابست
درنگ آمدن ای عمر کم کن
که عمر از بهر رفتن در شتاب است
ندارد چشمهی خورشید آبی
کزان چشمه تو بردی هر چه است
نباشد هیچ بوی نافه از مشک
ولی موی تو یکسر مشک نابست
چو بر شیرین لبت از رخ چکد خوی
تمامی آب آن شربت گلابست
مرا گریک سوا لی از لب تست
ز چشمت ده جواب ناصوابست
سخن گوید چو خسرو پیش چشمش
زبون غمزهی حاضر جوابست