فاطمه پاقلعهنژاد-چه بلایی سر شبکه نمایش خانگی ایران آمده که سریالهایی پرستاره ساخته میشوند اما سریالهایی که بیشترشان به سرانجام نمیرسند. سریالهایی که مدتی مخاطب را با خود همراه میکنند ولی به مرور به چالش می افتند و نیمهکاره رها می شوند.
چگونه این اتفاق میافتد؟ چرا این اتفاق می افتد و چطور این بلا بر سر شبکه نمایش خانگی آورده است. این بهانه ما بوده برای گفتوگو سه عضو موثر در بازار سریالسازی نمایش خانگی.
سعید رجبی فروتن، از اولین مدیران شبکه نمایش خانگی کشور در کنار نادر معماری مدیر شرکت تصویر دنیای هنر که همین حالا پروژه شکست خورده «رقص روی شیشه» را در دست دارد و حامد عنقا که سریال «قلب یخی» را ساخته است.
چرا تولیدکنندگان در شبکه نمایش خانگی به مخاطب متعهد نیستند؟ بعضی سریالها ناتمام میماند یا سرهمبندی میشود. به هرحال مخاطبی که وقت گذاشته و هزینه کرده و ۱۲قسمت سریالی را خریداری کرده برایشان مهم نیست که در قسمتهای پایانی حتما پایانی برای سریال را شاهد باشد و نه اینکه از روی فیلمنامه به صورت رادیویی خوانده شود!
فروتن: به نظر میرسد این مساله ناتمام ماندن مجموعههای نمایشی در شبکه نمایش خانگی به همان نسبت که تعداد این سریالها زیاد میشود بیشتر خودنمایی میکند و اگر کاستیهایی متوجه کارهاست، واکنشهای تندتری از جانب مخاطب خودش به همراه دارد. در این تاریخ ۹سالهای که عرضه سریال در شبکه نمایش خانگی شروع شده، ما در هیچ مقطع زمانی سراغ نداشتیم که مثلا ۵ تا سریال با هم عرضه شود و از آن طرف ۶ تا سریال دیگر هم بیسروصدا و چراغ خاموش در حال تولید باشد. به همین نسبت مشکلاتی در سر راه پدیدار شده که یکی از آن همین مطلبی است که به آن اشاره کردید و آن هم اینکه نقطه پایانی سریالها چه در یک فصل به پایان برسد یا احیانا در طراحی داستان بهگونهای باشد که بیننده باید در چند فصل داستان را دنبال کند، پایان دراماتیکی نیست که بیننده به یک رضایت خاطر و پاسخ سوالاتش برسد یا مقداری بعد از پایان سریال با آن زندگی کند یا اینکه در ذهن و ضمیر خودش برای آن یک نقطه پایانی بگذارد.
به تعبیر شما سرهمبندی شدن قصهها، نافرجام ماندنشان نه به معنای پایان باز و از آن بدتر اصلا ناتمام ماندن سریالها خیلی میتواند باعث رنجش و آزردگی خاطر مخاطب شود. از آن طرف هم چه برای سرمایهگذاری که در این زمینه توش و توان و سرمایه مالی را خود را گذاشته و چه برای ما که مرجع نظارتی هستیم و به نمایندگی از مردم و مخاطبان خواستیم که پاسدار حقوق مصرفکننده باشیم، با یک وضعیتی روبهرو میشویم که خیلی نتیجه تلخی را به همراه دارد و حداقلش این این است که پشت دست خودمان را داغ کنیم و بگوییم بعد از این اگر دوستان گذرشان به وزارت ارشاد یا سازمان سینمایی افتاد، حتما برای تقاضاهای بعدیشان به یک تجدیدنظر اساسی برسیم.
ولی چرا باید چنین اتفاقی بیفتذ؟چرا افرادی که صلاحیت ساخت چنین کارهایی را ندارند صاحب این شانس شده اند؟
فروتن:یکی از دلایل این است که کارگردانان و تهیهکنندگانی که رسما اسم و نام و شهرتشان در مکتوبات و اسناد اداری ما به عنوان تولیدکنندگان قید میشود و پروانه ساخت از ما دریافت میکنند، ما کوتاهی کردیم و شناخت کافی نداشتیم که آیا اینها اینکاره هستند یا نیستند یا اگر هم اعتماد کردیم و با نگاه به رزومه و سوابق پیشینه اینها احساس کردیم میتوانند گلیم کار را از آب بیرون بکشند، در واقعیت و در عرصه عمل آن پاسخ اعتماد خودمان را نگرفتیم.
بعضی از تهیهکنندگان و کارگردانان آن تسلط نسبی لازم را برای اداره و مدیریت صحنه را نداشتند. در انتخاب بازیگرانشان اشتباه کردند و از اول سنگ خودشان را با بازیگرها وانکندند و شرط و شروط و قراردادهایی که باید تمام جزئیات در آن گنجانده شود را پیش رو نداشتند. خطایی کردند یا احیانا مرعوب چهرههای مشهور شدند و عواملی از این دست، دست به دست هم داده که مثلا برای ادامه حضور چهرهها و بازیگران نامی و مشهور با مشکل روبهرو شوند و کار به جایی برسد که بازیگر در اواسط پروژه یک مقدار بر طبل مطالبات خود بیشتر بکوبد و زیادهخواهیها و اعمال سلیقه کند و نهایتا هم وقتی تیرش به سنگ بخورد، ترجیح بدهد که عطای حضور در این عرصه را به لقایش ببخشد و مثلا به پروژه دیگری فکر کند. به هر حال غیر از خامی، بیتجربگی، بیتدبیری تهیهکننده یا کارگردان، بعضا دیدیم که بعضی از بازیگران هم متاسفانه به پیماننامههای صنفی و اخلاقی پایبندی لازم را ندارند و دیده شده که اگر پیشنهادات بهتری به دستشان برسد فیلشان یاد هندوستان میکند و ترجیح میدهند هرطور شده سروته این پروژه را به هم بیاورند. مثلا از کارگردان یا نویسنده خواهش میکنند که به نحوی او را در یک صحنه و محیط داستان سر به نیست کند، بکشد و از بین ببرد برای اینکه فرصت فراغتی پیدا کند و به کار بعدی برسد.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است