به گزارش خبرنگار ایلنا؛ در ابتدای مراسم کامران ملکی (بازیگر و مجری) برنامه ضمن عرض تسلیت به علت از دست دادن این هنرمند گفت: شاید بسیاری از کسانی که امروز اینجا حضور ندارند مثل همه ما بهتزدهاند و نمیتوانند باور کنند یک هنرمند خوش تیپ و خوشبرخورد از میان ما رفته است. بسیاری هنوز نمیخواهند باور کنند محمد زریندست عزیز از میان ما رفته است. انسانی شریف و هنرمندی که هیچ وقت توقعی از کسی نداشت و سعی میکرد در تمام برنامههای سینمایی حضور داشته باشد. 11 کارگردانی، هفت بازیگری، هفت نویسندگی، سه تهیهکنندگی و یک تدوین دستآورد زریندست برای سینما بوده است.
محمدعلی سجادی (نایب رئیس کانون کارگردانان ایران) نیز ضمن عرض تسلیت از جانب خود و شورای مرکزی کارگردانان گفت: سینمای ایران به خانواده زریندست تسلیت میگوید. محمد زریندست جریان و اندیشهای است که همیشه حضور داشته و دارد. هنوز هم توسط علیرضا در میان ما ادامه پیدا میکند. زرین دست جزو کارگردانانی بود که کسی برایشان دست نزد و هورا نکشید اما سینما همواره مدیون زحمات و تلاشهای اوست.
وی ادامه داد: شناخت من از زریندست یک تصویر لانگشات است. اما با وجود این فاصله، عشق مفرطش به سینما او را به من نزدیک میکرد. او را همیشه با قدی برافراشته و قامتی ایستاده دیدهام. تا آخرین لحظه سینما را دوست داشت. در یکی از مصاحبههایش به جوانان پیشنهاد کرده بود شتاب نکنید، بخوانید، بخوانید و سپس فیلم بسازید. فقط کارگردان شدن در سینما کافی نیست. مهم ماندگار شدن در سینماست و محمد زریندست یکی از ماندگاران سینمای ایران است.
مرتضی شایسته (تهیهکننده سینما) نیز در این مراسم با جانسوز خواندن از دست دادن محمد زریندست گفت: مرحوم زریندست طی هجده سال آخر عمر با من رفاقت صمیمانهای داشتند. آقای زریندست نسبت به سینمای آمریکا، روسیه، فرانسه و ایتالیا تسلط کاملی داشت. روحیه مثبت و سازنده او همواره زبانزد بود. در تدارک سفر آخرش قرار بود به لندن برای دیدن مورگان فریمن بود و میخواست از آنجا به آمریکا برود که اجل مهلتش نداد. بیماری او سه هفته طول کشید و در نهایت از بین ما رفت.
ضیاءالدین دری (کارگردان و تهیهکننده تلویزیون) ضمن عرض تسلیت به خانواده سینمای ایران در این مراسم گفت: با وجود گرفتاریهای فراوان باید برای مراسم زریندست میآمدم. من 10 ساله بودم که با او آشنا شدم. اولین بار اسم او را روی پوستر اولین فیلمش دیدم که در آمریکا ساخته بود و به تازگی اکران شده بود. سالها بعد در نوزده سالگی در گفتوگو با بیگمحمدی از احوال او پرسیدم. بیگ محمدی جواب داد؛ ایران نیست. گفتیم به آمریکا برگردد و اینجا تباه نشود. مردی مثل او بیعقده، دانا و دلنشین در زندگیام ندیدم. سینمای ایران نتوانست قدر او را بداند. حیف شد. در آخرین صحبتهایمان گفت میخواهم فیلمی درست کنم اما نظارت نمیگذارد. گفت سینما حرفه و شغل من است من با ساخت هر فیلم 50 تا 60 نفر را سرکار میبرم نمیدانستم آخرین بار است که او را میبینم. من تنها مشوق خود را از دست دادهام. او مردی بود که در نوع خودش بینظیر بود. مردی که دلار از آمریکا میرفت تا فیلمی در ایران بسازد.
علیرضا شجاع نوری (تهیهکننده و بازیگر سینما) نیز در این مراسم گفت: با وجود اینکه آشنایی من با او کم بود اما جز نیکی از او ندیدم. ندیدم راجع به کسی حرف بزند، ندیدم لبخند از لبش محو شود و ندیدم از حرکت رو به جلو بازایستد. سال 65 اولین بار در ایتالیا و در بازار فیلم با یکدیگر آشنا شدیم. بسیار راجع به سینمای ایران پیگیر بود. مثل یک کودک خردسال با نشاط و اشتیاق درباره سینمای ایران میپرسید. چند سال بعد ما هر سال در ایتالیا همدیگر را میدیدم. در ایران هم در مراسم مختلف سینمایی با او ملاقات میکردم. لبخند، متانت، کت و شلوار سفید، نگاه امیدوار و قد برافراشتهاش تصویری ابدی در ذهن من ساخته است که پاک نخواهد شد. محمد زریندست بسیار زیبا زندگی کرد، زیبا هم رفت. هرگز کسی عجز و ضعف او را ندید.
یونس صباحی (مدیر تولید و تهیهکننده سینما) در ادامه این مراسم ضمن تمجید از جایگاه ویژهی این هنرمند گفت: شخصیت بسیار پرشور زرین دست بر همگان آشنا بود. نمیشود درباره او مختصر صحبت کرد آشنایی من با او دیرینه است. او در 1313 در تبریز به دنیا آمد از همان کودکی به سینما علاقهمند شد. از هفت سالگی به خاطر عشق به سینما به عنوان بازیگر نقش کاوه آهنگر در یک تئاتر ایفای نقش کرد. بعد از مهاجرت به تهران مشغول عکاسی شد. او اولین فیلمساز تحصیلکرده ایران است. چند سال در ایران بود، به آمریکا سفر کرد و بعد از انقلاب دوباره به ایران برگشت. در توضیح علت بازگشتش گفت هم اینجا سرزمین من است میخواهم اینجا زندگی کنم، فیلم بسازم و بمیرم.
جهانگیر الماسی (بازیگر) هم که از شدت تاثر به سختی صحبت میکرد؛ گفت: از کودکی با فیلمهای او زندگی را درک کردیم. یک بار از او پرسیدم بعد از این همه گردش در جهان چه چیزی کشف کردی و زندگی را چگونه میبینی او با اشاره به جملهای از ضمد بهرنگی گفت: مرگ خیلی آسان میتواند به سراغ من بیاید، اما من تا میتوانم زندگی میکنم، نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شوم که میشوم، مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من، چه اثری در زندگی و مرگ دیگران داشته باشد.
الماسی ادامه داد: او از خود برادرش را به یادگار گذاشت و در سینه هرکدام از ما نیز نشانی به جا گذاشته است. او همیشه اسباب افتخار برای خانواده سینما بوده است. به خاطر داشتن چنین افرادی مایه افتخار است. محمد زریندست با زندگی و مرگش تصویر درستی از زندگی، سلامت زندگی، چگونه کار کردن و چگونه بودن را ارائه کرد. در برابر او به خاطر انسانیتش و نه آوازه و شهرت باید سر تعظیم فرو آوریم.
مدیرعامل خانه سینما (منوچهر شاهسواری) ضمن آرزوی صبر و آرامش برای خانواده زریندست گفت: یکی از نکاتی که در هفتههای جاری اتفاق افتاد قصهای است که به سبب حرمت به نام خانواده زریندست از بیان آن اجتناب میکنم اما ذکر این نکته ضروری است که در سینما گروهی هستند و خواهند بود که به ارتقای فنی و صنعتی سینما همت گماشتهاند. محمدزرین دست یکی از آنهاست. جهان فرهنگی جهان رفت و آمده است. جهان کوچ، مهاجرت و آموختن از تمامی دنیاست. متاسفم که به دلیل نگاه بسته سیاسی این رفت و آمدها به غلط تعبیر میشود و آینده حرفهای و شغلی افراد را زیر سوال میبرد. اینکه کسی از وطن خود مهاجرت کند تا چیزی بیاموزد کاری بسیار معمول و شایسته است. به شرق بروید ببینید اگر اسلامی هست ایرانیها بردهاند. کجای این کار ایراد دارد؟ امیدوارم سینمای ایران از این نگاههای تنگنظرانه مبری شود.
وی ادامه داد: امکان نداشت در مجلسی از جشن و سرور سینمای ایران او را پاکیزه و مرتب و متفکر نبینم. آدابی را رعایت می کرد که ما سالهاست فراموش کردهایم. او به محلی که در آن رفت و آمد میکرد احترام میگذاشت. دقت او بر زمان و ظرافت روح او همواره برای من جذاب بود. برای خانواده محترمش آرزوی سلامت و آرامش دارم و یک بار دیگر به علیرضای عزیز تسلیت میگویم.
علیرضا زریندست (فیلمبردار و برادر مرحوم محمد زریندست) با ندای برادر بلند شو سخنان خود را آغاز کرد. وی گفت: او همیشه در فیلمهایی که با من میساخت به من می گفت دوربین، کات علی خوب بود؟ این علی خوب بود خارج از دستور یک کارگردان به یک فیلمبردار است. این جمله برای من مفاهیم بالاتر دارد. این جمله یعنی برادر مواظب من باش یعنی بردار مواظبت هستم. او زندگی خاص و عجیبی داشت. وقتی برای تحصیل به آمریکا رفت، پدرم فکر کرد پزشکی میخواند وقتی به ایران برگشت پدرم در اواخر عمر بود و تازه متوجه شد که او در آمریکا سینما خوانده است اما به هرحال همواره به او افتخار میکرد. او آغازگر راهی در سینمای ایران بود که با فیلم هاشمخان کلید خورد. در آن فیلم من یک نقش خنثی با حمایت برادرم داشتم. حمایتهای او راهی برایم باز کرد که امروز در این جایگاه در خدمت شما باشم.آرزوی روزهای شاد پیشروی سینمای ایران دارم.
این مراسم با اقامه نماز بر پیکر این هنرمند پایان یافت.
[div id='inner'] [div id='carousel-wrapper'] [div id='carousel']
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است