آفتاب
در کهگیلویه و بویراحمد؛

کوچ پاییزه ۱۲ هزار خانوار عشایری/ هم‌نورد افق‌های دور باید شد

کوچ پاییزه ۱۲ هزار خانوار عشایری/ هم‌نورد افق‌های دور باید شد

یاسوج- خورشید ازمشرق برنیامده که صدای هی هی چوپانان دردشت می پیچید،خواب صبحگاهی درچشمهای نیمه باز کودکان بازی می کند،زنان درتکاپوی مهیا کردن اسباب سفرند، ایل کوچش را به سمت قشلاق آغازمی کند.

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها- پژمان امیدی: کوچ بخشی از زندگی عشایر است، بخشی مهمی که گذار از ییلاق به قشلاق را رقم می‌زند.

پاییز که می‌رسد و دشتهای سرحد به زردی می گرایند، ۱۲ هزار خانوار عشایری کهگیلویه و بویراحمد رو به‌سوی گرمسیر می‌نهند. در فصل بهار نیز گرمسیر را به قصد مناطق سردسیر ترک و به سمت سرحد کوچ می کنند.

آفتاب برنیامده، ایل مهیای سفر است و کوچک و بزرگ آماده اند تا مسیری طولانی را از سردسیر بویراحمد به سمت گرمسیر کوچ کنند.

کوچ‌نشینی قدمتی به‌اندازه تاریخ زندگی بشریت دارد. انسان از وقتی خود و نیازهایش را شناخت برای تأمین مایحتاجش شیوه زندگی خود را نیز انتخاب کرد. از آن هنگام که بشر برای تأمین نیازهایش، دام را اهلی کرد و به خدمت خود درآورد، زندگی کوچ‌نشینی آغاز شد و اکنون نیز این نوع زندگی در بخشی از جغرافیای کشور جریان دارد.

کوچ معیشت زندگی کوچ‌نشینی را تشکیل می‌دهد و علف مهم‌ترین بهانه برای کوچ است. کوچ به هرکجا که دشت‌های سبز و مراتع روییده باشند. هر جا که آب باشد و طبیعت روی خوش نشان دهد.

کهگیلویه و بویراحمد بخشی از زاگرس مرکزی است که به دلیل داشتن دو نوع آب‌وهوای متفاوت در کنار هم، یکی از زیستگاه‌های عشایر در طول تاریخ بوده است. بهارها و پاییزها که به نیمه می‌رسند، کوچ عشایر استان آغاز می‌شود و از قشلاق به ییلاق و از ییلاق به قشلاق می‌روند و این حرکت جمعی هرساله ادامه دارد.

عشایر بویراحمدی و قشقایی بهار و تابستان‌های گرم را در دامنه‌های سرسبز دنا، تامر، مداب، نور و... و پاییز و زمستان‌های سرد را در دشت‌ها و مراتع کهگیلویه و گچساران و در کنار رودخانه‌هایی همچون زهره، مارون و خیرآباد می‌گذرانند.

در پاییز، سلام خورشید حکایت از داستانی دیگر و حرکت عشایر به سمت قشلاق دارد.

مردان گله را به جلو می رانند و زنان پا به پای آنها جهاز همیشه  در گردش خود را با چهارپایان باربر حمل می کنند، کودکان که هنوز خستگی خواب دیشب را درچشمانشان مهمان می بینند، بر روی چهارپایان سوارند و آرام آرام لنز چشمانشان به روی مسیر پیش روباز و بازتر می شود.

صدای کوچ از همه طرف به گوش می رسد، از صدای زنگوله های بر گردن بزغاله ها وبره های پاییز زا گرفته تا پارس سگ های گله که می خواهند  عرض اندامی کرده باشند.

کوچ برای دختران و پسران عشایر درس زندگی است و تجربه بالاترین معلم این سفر است که با کمک در کارها به بزرگترها به دست می آید.

گاهی مسیر پیش روی کوچندگان جدال مرگ و زندگی می شود، از مسیرهای خطرناک پیش رو گرفته تا حمله حیوانات وحشی، همه و همه این را می طلبند که باید با دقت به پیش رفت.

دربین مسیر شاهکارهای خلقت خداوند بهتر از همیشه نمایان است، مناطق بکری که از دستان تعدی انسانها در امان مانده اند.

زمان به سرعت گذشته است وظهر فرا رسیده، همت بلند وتلاش عشایر خستگی راه را به حاشیه می برد و در بین مسیر توقفی می کنند تا خستگی را از تن به در کنند.

زنان بقچه باز کرده ونان پخته شده صبح که بوی زندگی را به همراه دارد بر سفره می گذارند، قالبی پنیر، دوغی خوش عطر با رایحه دلنشین گیاهانی که در قلب کوه‌های استوار این خاک روییده اند، تا معجونی جادویی را رقم بزنند.

کلگ و ماست عشایری نیز بر سفره عشایر همواره جای دارد و مزه بلوط های معجزه گر که با شیوه خاصی شیرین شده اند نیز چیز دیگریست.

بعد از ناهار هیمه ای خشک آماده وبساط چایی به راه است، که نوشیدن چای همانا و رفع خستگی همان. بزرگترها چشمشان به حرکت خورشید و گذر زمان است و این بدان معناست که زمان حرکت فرا رسیده است.

عشایر عزم حرکت کرده وبه راه می افتند. در مسیر از مناطق مختلف عبور کرده تا به جای امنی برای توقف برسند.

خورشید پاییزی کم طاقت تر از بهار و تابستانش با آسمان لاجوردی خداحافظی کرده و جایش را به ماه می دهد.

توقف در شب اگر خطر سقوط و جاده های خطرناک را نداشته باشد، اما تاریکی شب حکایت از داستانی متفاوت تر از خطرات کوچ دارد و گاهی صدای حیوانات وحشی این آرامش را به چالش می کشاند و این یعنی امتحانی برای مردان ایل.

آتش افروخته می شود تا هم شامی برای شب آماده شود و هم  گرمابخش کوچ و ترساننده حیوانات وحشی باشد. عشایر خسته از طی مسیر ، شام را صرف کرده وکم کم آماده استراحت می شوند.

کودکان خسته تر از همه با لالایی دلنشین مادران عشایری به خواب می روند، اما مردان هنوز بیدارند و چشم به تاریکی شب دوخته اند تا غریبه ای یا درنده ای در پشت پرده تاریکی شب پنهان نشده باشد.

مردان عشایر به دور آتش به صورت حلقه وار نشسته و هرکس هنرش را عرضه می دارد، یکی صدای سازش ودیگری سوز صدایش را.

در پایان شب ونزدیک بامداد عده ای داوطلب که بیشتر جوانان عشایرند به همراه سردوگرم چشیده ای از ایل به حراست از کوچندگان می پردازند .

گفت وشنود ها که به پایان می رسد، گاهی سکوت عجیبی همه جا را دربر می گیرد که با  زوزه های باد و صدای حیوانات، موسیقی زنده ای را رقم می زند.

زمان می گذرد و می گذرد تا سپیده سر می زند و بزرگان که جلوتر از همه برای راز و نیاز با خدایشان از قبل بیدار شده اند، بقیه را بیدار می کنند و راه را تا رسیدن به پایان پردغدغه اما لذت بخش قشلاق ادامه می دهند....

کد N1538718

وبگردی