آفتاب
بازخوانی مهر؛

شهد «غدیر» در جام شعر آئینی/ قرآن و وصف شیر خدا، شیر و شکر است

شهد «غدیر» در جام شعر آئینی/ قرآن و وصف شیر خدا، شیر و شکر است

هجدهم ذی‌الحجه، عید الله الاکبر است و شعر آئینی در گرامیداشت این روز منحصر به فرد، نمونه‌های ارزشمندی عرضه کرده است.

[span] خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ: سالروز امامت و ولایت امام علی(ع)، یکی از مهمترین مناسبت‌های مذهبی مسلمانان است که بسیاری از شاعران آئینی مسلمان را به سرودن شعر در منقبت مولا (ع) ترغیب کرده است.

شعر غدیر از همان روز غدیر آغاز شد؛ آنجا که حسان بن ثابت، از یاران باوفای پیامبر اعظم (ص)، شعری درباره مولا (ع) سرود و با اجازه حضرت رسول (ص) نیز خواند.

بخشی از این شعر زیبا چنین است:

فَقَالَ لَهُم مَن کُنتُ مَولَاهُ مِنکُم 
وَ کَانَ لِقَولِی حَافِظاً لَیسَ نَاسِیاً 

فَمَولَاهُ مِن بَعدِی عَلِیّ وَ إِنّنِی 
بِهِ لَکُم دُونَ الْبَرِیّه رَاضِیاً 

فَیَا رَبِّ مَن وَالَی عَلِیّاً فَوَالِهِ 
وَ کُن لِلَّذِی عَادَی عَلِیّاً، مُعَادِیاً 

وَ یَا رَبِّ فَانصُر نَاصِرِیهِ لِنَصرِهِمْ 
إِمَامَ الْهُدَی کَالْبَدْرِ یَجْلُو الدَّیَاجِیَا 

وَ یَا رَبِّ فَاخْذُلْ خَاذِلِیهِ وَ کُن لَهُمْ 
إِذَا وُقِفُوا یَومَ الْحِسَابِ مُکَافِیَا  

و اما غلامرضا سازگار به عنوان شاعر پیشکسوت آئینی، یکی از شاعرانی است که گوشه‌ای از یکی از سروده‌های او چنین است:

عید غدیر عید خداوند اکبر است 
این عید از تمامی اعیاد، برتر است 

عید تمام نعمت و عید کمال دین 
یا عید حاصل زحمات پیمبر است 

قرآن پیام داده که این عید احمد است 
زهرا به وجد آمده کاین عید حیدر است

عید خدا و لوح و قلم عید جبرئیل
 عید چهارده حجج الله اکبر است

از خطبه غدیر بخوانید با نبی 
مدح علی که وحی خداوند اکبر است

سوگند می‌خورم به خداوندیِ خدا 
آن را که دوستی علی نیست، کافر است 

گو صد هزار بار شود غصب، حق او 
بعد از نبی علی به همه خلق، رهبر است 

طاعات، بی ‌ولای علی هیزم جحیم 
توحید بی ‌وجود علی، نخل بی‌بر است

بی مِهر مرتضی علی و خاندان او 
حج و نماز و روزه همان جسم بی‌سر است

در آفتاب حشر فقط پرچم علی 
بر فرق هر پیامبری سایه‌گستر است

سازگار این شعر خود را با این بیت به پایان می‌آورد: 

«میثم» خوش است مدح علی با زبان وحی 
قرآن و وصف شیر خدا، شیر و شکر است

و اکنون بخشی از شعر حسن لطفی را از نظر می‌گذرانیم که در آن، این مناسبت عظیم را، نشان دادن دست خدا توسط خود خدا خوانده است: 

وقتش رسیده تا که زمین امتحان دهد
وقتش رسیده تا که زمان را تکان دهد 

فصل ظهور نفس رسالت رسیده است
می خواهد از خدای، به گامش توان دهد 

باید سه روز صبر کند در غدیر خم
تا که به روی منبری از دل اذان دهد 

می‌خواست حق که آینه‌ای در برابر
آئینه تمام نمایش مکان دهد

می‌خواست حق که عین نبی را عیان کند
می‌خواست حق که دست خودش را نشان دهد 

شوری میان عرصه محشر بلند شد
دست علی به دست پیمبر بلند شد

و این هم بخشی از شعر خلیل عمرانی درباره عید سعید غدیر خم که غدیر را در رسیدن رسالت به ولایت می‌بیند:

چه صدایی ست که احساس مرا می‌خواند
مثل آواز حرا سمت خدا می‌خواند 

چه شگفت است که باران صدا می‌بارد
واژه در واژه غزل‌های رها می‌بارد

واژه‌ها طعم اهورایی کوثر دارد
وحی می‌بارد و حس خوش باور دارد

باور این است که تا قافله‌ها برگردند
واجب اینجاست همه نافله‌ها برگردند

شد مقدر که رسالت به ولایت برسد
دین شکوفا به درختی که نهایت برسد 

دین شکوفا برسد آینه لبریز شود
عشق در ذوق غدیر عاطفه انگیز شود

دستی از سلسله نور به بالا برسد 
اوج «مَن کُنتُ» به سرشانه مولا برسد

هادی جانفدا هم درباره عید الله الاکبر، رباعی‌هایی دارد:

باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم

تا سوز عطش نکشته ما را باید
تا برکه‌ی «اَکمَلتُ لَکُم» برگردیم؛

*** 
هرجا که غدیر رفته باران رفته
جنگل به کویر و کوهساران رفته

هر جا که امام هست در مکتب او
حیوان هم اگر آمده انسان رفته

«بالا بردن آفتاب توسط آفتاب بر سر دست» هم نکته‌ای است که در شعر نصرالله مردانی مورد توجه قرار گرفته است:

قسم به جان تو ای عشق، ای تمامی هست 
که هست هستی ما از خم غدیر تو مست

در آن خجسته غدیر تو دید دشمن و دوست 
که آفتاب برد آفتاب بر سر دست

نشان از گوهر آدم نداشت هر که نبود 
به خُمسرای ولایت خراب و باده پرست

به باغ خانه تو کوثری بهشتی بود 
که بر ولای تو دل بسته بود صبح الست

در آن میانه که مستی کمال هستی بود 
به دور سرمدی‌ات هر که مست شد پیوست

بساط دوزخیان زمین ز خشم تو سوخت 
چو در سپاه ستم برق ذوالفقار تو جست

هنوز اشک تو بر گونه زمان جاری ‌ست 
ز بس که آه یتیمان، دل کریم تو خست

ز حجم غربت تو می‌گریست در خود چاه 
از آن به چشمه چشمش همیشه آبی هست

هنوز کوفه کند مویه از غریبی تو 
زمانه از غم تنهایی‌ات به گریه نشست

دمی که خون تو محراب مهر رنگین کرد 
دل تمامی آیینه‌ها ز غصه شکست

 و اکنون دو بیت از شعر مهدی رحیمی را در به تصویر کشیدن حماسه غدیر، با هم مرور می‌کنیم:

دستی به هوا رفت و دو پیمانه به هم خورد 
در لحظه «می» نظم دو تا شانه به هم خورد

دستور رسید از ته مجلس به تسلسل 
پیمانه «می» تا سر میخانه به هم خورد

این هم شعری است از پروانه نجاتی:

دست خورشید در آفاق رسالت چرخید 
چنگ زد گیسوی تردید پریشیدن را

و بیابان چه تبی داشت از انبوه سکوت 
تا مبارک کند این آینه پوشیدن را

عشق ابلاغ شد و حلقه مستان، گُل کرد 
تازه کرد آن خُم نو، چشمه نوشیدن را

پر شد آغوش غدیر از دم «بخٍّ بخٍّ»
تا بکوبد هیجانات نیوشیدن را

عطر «مَن کنتُ» و غوغای «علیّ مَولاه»
قافله قافله راند این همه کوشیدن را

مهدی نظری هم درباره عید ولایت و امامت می‌سراید:

تا ملائک همگی دور علی چرخیدند
حاجیان را ز ارادت به علی سنجیدند

حاجیانی که همگی منتظر حق بودند
در بر احمد مختار علی را دیدند

با نفسهای علی باز خدا ساخت بهشت
چون که از برکت حیدر همه را بخشیدند

مثل نقلی روی دستان پر از لطف نسیم
اختران را طرف عرش خدا پاشیدند

تا که دستان علی را به هوا بُرد نبی
دست او را همه ی آینه ها بوسیدند

آسمانها همگی خم شده و مثل زمین
روی خود را به کف پای علی ساییدند

زائرانی که ز اخلاص به او رو کردند
کوثر از دست خود فاطمه می‌نوشیدند

یا علی بود که از عرش خدا می بارید
نور مولا به سر ثانیه‌ها می‌بارید

او در ادامه می‌آورد:

از غدیر تو به معراج رسیدیم علی
کوثر از دست تو یک جرعه چشیدیم علی

تو رسیدی که سرآغاز امامت بشود
چشم تو معنی ایثار و رشادت بشود

هرکسی دیده تو را لحظه شمشیر زدن
تا ابد شیفته درس شهامت بشود

در مقام تو همین بس که در این راه دراز
حضرت فاطمه حامی ولایت بشود

عکس زهرا که به چشمان تو افتاد خدا
بین چشمان تو با فاطمه رؤیت بشود

مطمئنم که از این جمله خدا هم راضی ست
باید از نام تو هر ثانیه صحبت بشود

نوکری تو مدالی ست که زهرا داده
آنقدر نذر نمودم که عنایت بشود

همه حرف من این است شب عید غدیر
دیدن صحن نجف کاش که قسمت بشود

بخدا می رسد آنکس که تو را پیدا کرد
زین جهت بود خداوند تو را مولا کرد

 من مریض تو ام ای شاه، شفا می خواهم
بی سر و پایم و آقا سر و پا می خواهم

کد N1443208

وبگردی