آفتاب
سفیر فیلیپین در گفتگو با مهر-1/

آمریکا خواهان مشارکت شرکایش در امنیت آسیاست/ قرن ۲۱ عصر پاسیفیک

آمریکا خواهان مشارکت شرکایش در امنیت آسیاست/ قرن ۲۱ عصر پاسیفیک

سفیر فیلیپین در گفتگو با خبرگزاری مهر موضوعات مناقشات در دریای چین جنوبی و اقدام ارتش ژاپن برای حضور در مأموریتهای برون مرزی و سیاست چرحش به آسیای آمریکا را مورد بررسی قرار داده است.

به گزارش خبرنگار مهر، برخی کارشناسان به ویژه آنهایی که از مکتب رئالیسم طرفداری می کنند ظهور و قدرت یابی چین را تهدیدی برای آمریکا تلقی می کنند. رشد اقتصادی چین و قدرت رو به تزاید آن باعث شده تا برخی آنرا به قدرت نظامی نیز ترجمه و تفسیر کنند. بر این اساس مهار چین یکی از دغدغه های اصلی آمریکا به شمار می رود. سیاست چرخش به آسیای آمریکا نیز موید همین موضوع است.

جدی شدن اختلافات در خصوص چین می تواند بلوک بندیهای جدیدی را در منطقه آسیا به دنبال خود داشته باشد. هر چند وجود شرایط وابستگی متقابل میان چین و آمریکا هنوز این روند را سبب نشده  اما اگر منافع امنیتی و راهبردی غالب شود می توان انتظار چنین بلوک بندیهایی را نیز داشت. در گفتگو با «ادواردو منز» سفیر فیلیپین این موضوعات مورد بررسی قرار گرفته است که در ادامه از نظر می گذرد.

فكر مي كنيد تنش هاي موجود بين ايالات متحده آمريكا و چين در درياي چين جنوبي تا چه حد جدي است؟

در مورد فيليپين و چين، با توجه به برخي از ویژگی های خاص درياي چين جنوبي يا همان درياي فيليپين غربي، در واقع بازيگران اصلي شرایط اقليمي هستند. اما در بقيه بخش هاي اين حوزه، ويتنام نيز در تلاش است تا محدوده خود را از چين جدا كند. مالزي نيز به نوبه خود ادعاهايي دارد و حتي تايوان هم در اين ميان حرفي براي گفتن دارد.

اما در بعد ديگري كه آمريكا و برخي ديگر از كشورها نيز در آن دخيل بوده و به دفعات از آن سخن  گفته اند، آزادي حق كشتي راني در درياي چين جنوبي نه تنها دغدغه كشورهاي واقع در اين حوزه است، بلكه كشورهاي ديگري را نيز كه كشتي ها و محموله هاي تجارت بين المللي شان از آنجا عبور مي كنند را دخيل مي سازد.

اگر شما به ترافيك دريايي اين منطقه نگاه كنيد متوجه مي شويد كه ٧٠ درصد از حجم همه سفرهاي دريايي به ویژه سفرهای بين آسيا و مابقي جهان از اين منطقه عبور مي كند و به همين خاطر است كه این منطقه اهمیت خاصی دارد. به ويژه آنكه در اين ميان منطقه مورد ادعاي چين ٩٠ درصد از درياي چين جنوبي را شامل مي شود. اين محدوده بر روي نقشه نمايي به شكل حرف يو (U) انگليسي به خود مي گيرد كه اكثر بخش مركزي درياي چين جنوبي را احاطه كرده و تا داخل مرز ٢٠٠ كيلومتري «منطقه ویژه اقتصادي» که برای ديگر كشورهاي منطقه نظير ويتنام و فيليپين در نظر گرفته شده است هم پيش مي رود. (مطابق با اصل کنوانسیون حقوق دریاها همه کشورهای واقع در این حوزه آبی حق بهره برداری انحصاری از منابع دریایی را تا فاصله ۲۰۰ کیلومتر از ساحل خود دارند).

همانگونه كه مي دانيد، آمريكا از چرخش سياست هاي خود از خاورميانه به آسيا سخن گفته است به ويژه آسياي غربي. اهميت آسيا براي ايالات متحده آمريكا تا چه حد است كه اين كشور توجه از خاورميانه را متوجه آن منطقه کرده است؟

چنانچه از بيانيه هاي مقامات آمريكايي و مقالات ارايه شده در نشريات بين المللي بر مي آيد، آمريكا به تحليل منافع راهبردي خود در ابعاد جهاني پرداخته و سالها است كه بسياري از كارشناسان قرن ٢١ ام را عصر پاسيفيك(اسیای جنوب شرقی و اقیانوسیه) لقب داده اند. به اين ترتيب است كه موتورهاي رشد از غرب، اروپا و آمريكا به سمت اقتصادهاي نو ظهور آسيا چرخيده است به ويژه به سمت چين كه موتور طراز اول رشد اقتصادي اين عرصه است. البته در اين ميان ژاپن، كره جنوبي و هند نيز همگي در شمار قدرت هاي بزرگ اقتصادي به حساب مي آيند. ضمنا چين و هند بزرگترين بازارهاي مصرفی جهان نيز به شمار مي آيند.

بنابراين با مقايسه حوزه هاي آتي رشد اقتصادي و يا بهتر بگويم با مشاهده رشد قدرت هاي اقتصادي منطقه، ايالات متحده آمريكا به اين باور رسيده است كه منافع ملي بيشتري از تعامل با كشورهاي اين منطقه عايدش مي شود. البته عليرغم آنكه سياست چرخش به آسيا در حال شكل گيري است، از اهميت خاورميانه يا آسياي غربي در نزد آمريكا كاسته نخواهد شد. هر كشوري كه داعیه های جهاني داشته باشد نمي تواند يك منطقه خاص از دنيا را ناديده بگيرد. اين حرف به آن معنا است كه ايشان ممكن است نقطه تمركز خود را تغيير بدهند اما همچنان منافع مشخصي را در خاورميانه دنبال مي كنند. 

چنانچه شما به بيانيه ها، گفته ها و اقدامات آمريكا توجه كرده باشيد -كه قطعا اين كار را انجام مي دهيد- متوجه مي شويد كه در آنها نشانه اي از تمايل «باراك اوباما» رئيس جمهور آمريكا به فاصله گرفتن از درگيري هاي عراق و افغانستان به چشم مي خورد. اما اگر به تحولات دقت كرده باشيد، آنها در حال انتقال مسئولیت حفظ امنيت و ثبات منطقه به ديگر كشورهاي منطقه هستند.

شما يك تحليل سنتي از كشورهاي حوزه خليج فارس، اسرائیل و به ويژه آمريكا در ذهن داريد اما توافق هسته اي كه بين ايران و كشورهاي ١+ ٥ حاصل شد، شايد شاهدي باشد بر اين ادعا كه نه تنها آمريكا بلكه ديگر قدرت هاي غربي به فكر تغيير سطح روابط خود با ايران افتاده اند و به ايران به چشم يك بازيگر منطقه اي نگاه مي كنند البته اين به آن خاطر نيست كه بقيه كشورها از صحنه خارج مي شوند بلكه بيشتر به خاطر تامين منافع خود ايران است. اين به نفع ايران است كه نقش تثبيت كننده را در منطقه ايفا كند و درست به همين دليل است كه عملكرد «محمدجواد ظريف» وزير امور خارجه ايران به لحاظ سفر به كشورهاي منطقه اهميت دارد تا به اين ترتيب به کشورهای منطقه درباره حسن نيت ايران اطميان داده و بگويد اميال ايران برخلاف آنچه كه گفته مي شود توسعه طلبانه نيست و در برنامه های خود آسیب رساندن به کشورهای همسایه را دنبال نمی کند.

آیا فکر می کنید که با توجه به اختلاف ایالات متحده آمریکا و چین بر سر منطقه آسیای جنوبی، این کشمکش ها می تواند در نهایت به بلوک بندی جدیدی در منطقه منجر شود؟ برای مثال اتحاد آمریکا و هند برای مقابله با چین؟

در حال حاضر شرایط جالبی بر روابط بین الملل حاکم است و به طور قطع اندیشکده ها اتحادی را که شما از آن نام بردید را نیز مورد بحث قرار می دهند. البته بحث فقط بر سر بلوک بندی در آسیا نیست بلکه در سراسر جهان ما در حال دور شدن از نظام دو قطبی و نزدیک شدن به نظام چند قطبی هستیم. ناگفته نماند که آمریکا قطعا این مسئله را تکذیب می کند و بارها نیز این مطلب را در بیانیه های خود مطرح کرده اند که به چین به چشم یک دشمن نگاه نمی کنند و در واقع دولت پکن را شریک خود می دانند؛ همانطور که فیلیپینی ها چین را دشمن خود به شمار نمی آورند. چین اگر بزرگترین شریک تجاری فیلیپین نباشد قطعا یکی از بزرگترین شرکای تجاری فیلیپین است و این در مورد ایران و آمریکا هم صدق می کند. آمریکا و چین بزرگترین شرکای تجاری هستند. گمان می کنم واشنگتن بیشترین بدهی مالی را به پکن داشته باشد.

آمریکا و دیگر کشورها ممکن است در حوزه امنیتی نگرانی هایی درباره اقدامات چین داشته باشند. چین و دیگر کشورهای واقع در دریای چین جنوبی بر سر تقسیم بندی های مرزی با یکدیگر اختلاف نظر دارند اما این به معنای اثبات فرضیه سنتی «دشمن دشمن من دوست من است» نخواهد بود. اوضاع به این نحو نیست.

اگرچه برقراری روابط دوستانه با کشورهای واقع در یک منطقه برای هر کشور امری بدیهی به نظر می آید، اما یکی از دلایل آمریکا برای برقراری روابط ویژه با هند، نقش آن به عنوان یک قدرت اقتصادی بزرگ و مهم است. بنابراین، تا زمانی که مسائل امنیتی به مرز هشدار و پیش بینی احتمال درگیری های مسلحانه نرسد، لزومی برای بازنگری در روابط برای تشکیل یک ائتلاف خاص وجود نخواهد داشت. اما در زمان حال، گمان نمی کنم که هیچ تمایلی از سوی هیچ یک از کشورهای دخیل در مناقشات دریای چین جنوبی برای رسیدن به این نقطه وجود داشته باشد که کشور دیگری را دشمن خود محسوب کنند.

اخیرا پارلمان ژاپن لایحه ای را تصویب کرده که به قوای نظامی این کشور برای نخستین بار پس از جنگ جهانی دوم اجازه حضور در جنگ های فراسرزمینی را می دهد. دلایل ژاپن برای اتخاذ چنین تصمیمی چه می تواند باشد؟

چنانچه شما مقالات و بیانیه های دولتمردان ژاپنی را مطالعه کرده باشید، متوجه می شوید که دولت «شینزو آبه» نخست وزیر، منافع ملی کشور را در زمان فعلی در تغییر موضع گیری امنیتی ژاپن می بینند.     

اگر درست به خاطر داشته باشم قانون اساسی ژاپن پس از جنگ جهانی دوم از سوی آمریکایی ها تنظیم شد. مطابق با این قانون، عملکرد قوای نظامی ژاپن تنها به عملیات های دفاعی محدود می شود. دولت توکیو به این نتیجه رسیده است که شرایط منطقه ای آسیا و منافع ملی ژاپن در سال ۱۹۴۵ – درست ۷۰ سال قبل- متفاوت از شرایط فعلی بوده است. ژاپن در حال حاضر در شمار اقتصادهای برتر جهان به شمار می رود. ژاپن یکی از قدرت های برتر آسیا است. ژاپن تنها قدرت آسیایی است که در ابعاد برون مرزی قوای نظامی ندارد. حتی کشورهایی نظیر تایلند، فیلیپین و کره جنوبی هم برای دفاع از امنیت خود و منطقه واحد نظامی برون مرزی دارند. با توجه به شرایط فعلی اقدام ژاپن به عنوان یک قدرت برتر پیشرفتی طبیعی در جهت تامین امنیت خود و منطقه است. البته من کارشناس نظامی نیستم. اما توافق نامه های امنیتی اخیر از جانب بسیاری از کشورها یک امرطبیعی تلقی می شود. ما سازمان پیمان آتلانیک شمالی (ناتو) را تجربه کرده ایم و حتی در این منطقه نیز سازمانی برای همکاری های امنیتی داشته ایم. بسیاری از کشورها با یکدیگر توافق های امنیتی دو جانبه و یا حتی چند جانبه دارند. دیگر زمانی رسیده که ژاپن توانمندی های نظامی خود را در عمل به مسئولیت هایش به عنوان یک قدرت منطقه ای ارتقاء دهد. هر چند برخی معتقدند که تغییر قوانین جنگی ژاپن برای مقابله با چین است که این می تواند یکی از دلایل جانبی تصمیم ژاپن باشد اما من نمی توانم در این باره اظهار نظری کنم.

.

آیا هیچ ارتباطی بین تصمیم اخیر پارلمان ژاپن و چرخش سیاست های آمریکا به سمت منطقه آسیا و اقیانوسیه وجود دارد؟

این ارتباط به طور قطع وجود دارد. اما مطمئن نیستم که لابی هدفمندی از سوی هیچ یک از دو کشور برای واداشتن ژاپن به اتخاذ چنین تصمیمی و در راستای تمرکز هرچه بیشتر آمریکا بر منطقه آسیا وجود داشته است. حتی قضیه به گونه ای معکوس است چرا که اراده واشنگتن برای چرخش محور سیاست هایش به سمت آسیا معمولا به این معنا است که حتی در زمینه مسائل امنیتی چتر آمریکا طوری بر سر منطقه سایه می گسترد که دیگر هیچ نیازی به کمک کشورهای دیگر باقی نمی ماند. اما این گونه به نظر می آید که واشنگتن می خواهد متحدینش را به مشارکت بیشتر در مسائل منطقه ترغیب کند که شاید دلیلش عدم تمایل آمریکا به حضور بلند مدت در عملیات های نظامی فراسرزمینی باشد. درست به همین دلیل است که شرکای آمریکا باید سهم خود را برای تامین امنیت منطقه آسیای جنوب شرقی و اقیانوسیه بپردازند به ویژه آنکه این منطقه بخشی از آمریکا نیست.

بر اساس تئوری رئالیسم در عرصه روابط بین الملل، آمریکا افزایش قدرت اقتصادی چین را به منزله قدرت یابی نظامی این کشور تفسیر می کند. آیا شما با این قضیه موافق هستید؟

بله، جالب است که شما به مکتب رئالیسم در حوزه روابط بین الملل اشاره کردید. اگر از یک بعد خاص به این قضیه نگاه کنیم این شرایط معمولا به یک معامله برد – باخت منجر می شود و چنانچه شما از این منظر به روابط بین الملل نگاه کنید، هر قدرت مطرح جهانی به قدرت گرفتن یکی از بازیگران منطقه ای به دیده احتیاط  نگریسته و حتی ممکن است به فکر اقداماتی (پیشگیرانه) برای اطمینان از عدم سلطه و کنترل این بازیگر بر دیگر مناسبات منطقه ای بیافتد. بنابراین، استناد به یک دیدگاه رئالیستی استدلالی منطقی به نظر می آید.

به نظر می رسد که در حال حاضر اغلب جمهوری خواهان کنگره آمریکا از چنین دیدگاهی حمایت می کنند.

من در جایگاه اظهار نظر درباره سیاست های داخلی یک کشور دیگر نیستم. اما درست است. این گونه به نظر می آید که آنها روابط حاکم بر آسیا و حتی خاورمیانه را از چشم انداز برد – باخت تجزیه و تحلیل می کنند.

از یک سو ما شاهد تنش های زیاد چین با ژاپن، ویتنام و حتی گاهی کشور شما، فیلیپین هستیم و از سوی دیگر تنش های آمریکا و چین را نیز در منطقه آسیا – اقیانوسیه مشاهده می کنیم. آیا فکر می کنید که این تنش ها در آینده به وخامت اوضاع در منطقه منجر شود؟

شاید بتوان به گذشته نگاه کرد و امیدوار بود که درس های برگرفته از تاریخ راهگشای آیندگان و راهنمایی برای شکل گیری روابط آتی منطقه باشد. گمان نمی کنم هیچ یک از کشورهای منطقه خواهان تشدید تنش ها در حد درگیری باشند. این مسئولیت همه کشورهای منطقه است که از تشدید تنش ها و رسیدن به این نقطه جلوگیری کنند. اما در این مسئله نیز درست به مانند همه مباحثی که در عرصه روابط بین الملل اتفاق می افتد بیش از یک کشور دخیل است. این طور نیست که یک کشور به طور یک جانبه تصمیم خود را اعلام کرده و بگوید این چیزی است که من می خواهم بلکه این یک گفتمان دو سویه بین اعضای جامعه ای است که برای حل مشکلات منطقه از راه صلح آمیز تلاش می کنند. بنابراین من امیدوارم که هرگز به مرحله رویارویی نرسیم اما همانطور که گفتم همه چیز به انتخاب کشورهای منطقه بستگی دارد.

چنانچه با وجود درس های برگرفته از تاریخ باز هم یک کشور به رفتار ناصحیح و مغایر با قانون ادامه دهد و منافع دیگر کشورها را رعایت نکند و چنانچه همه راه های ممکن بسته شود، ناگزیر این وضعیت به تقابل نظامی منجر خواهد شد. متاسفانه با وجود درس های برگرفته از تاریخ این قبیل مسائل همچنان در جامعه جهانی اتفاق می افتد. من امیدوارم که چنین اتفاقی رخ ندهد و باور دارم که کشورهای دخیل در مناقشات دریای چین جنوبی به حفظ ثبات منطقه به گونه ای التزام دارند که همه بتوانند از مزایای اقتصادی این ثبات بهره مند شوند.

بنابراین شما معتقد هستید که وابستگی متقابلی که کشورهای منطقه، چین و ایالات متحده به لحاظ اقتصادی به یکدیگر دارند مانع از آن می شود که تنش های سیاسی منافع کشورهای منطقه را به مخاطره بیاندازد؟

خوشبختانه بله. امیدوارم که همه به این درک برسند که با پیروی از قوانین نتیجه بهتری عایدشان خواهد شد و چنانچه مذاکرات در چارچوبی قانونمند به پیش برود همه طرفین بی آنکه درگیری بروز کند به خواست خود می رسند.

گفتگو: جواد حیران‌نیا- پیمان یزدانی

کد N932968

وبگردی