آفتاب

عکاسی که دیروز و امروز آدم‌ها را به هم پیوند زد / از زیر باران گلوله تا جوشکاری در کارگاه / پرونده

عکاسی که دیروز و امروز آدم‌ها را به هم پیوند زد / از زیر باران گلوله تا جوشکاری در کارگاه / پرونده

سعید صادقی طی یکسالی که از آغاز پروژه‌اش گذشته بیش از 20 نفر از رزمندگان دوران جنگ را شناسایی کرده و از آن‌ها عکس گرفته است.

محمدرضا رستمی- مهدی یاورمنش: می‌خواست دنبال آدم‌هایی بگردد که خودش می‌گفت گمشان کرده، اما فراموششان نکرده. اردیبهشت سال 1392 بود که کار شروع شد (اینجا) عکس‌ها را سعید صادقی آورد و ما هم فقط منتشر کردیم.

مثل همیشه خودش تنهایی آستین بالا زده بود برای این کار، نه دنبال حمایت خاصی رفته بود و نه برای این طرح کیسه‌ای دوخته بود. همه‌چیز برایش از یک دغدغه کاملاً شخصی شروع‌شده بود، دغدغه‌ای که سال‌های سال ذهنش را درگیر کرده بود. می‌خواست بداند آدم‌هایی که تصویرشان را در زمان جنگ تحمیلی ثبت و ضبط کرده، حالا چه حال‌وروزی دارند، شهید شده‌اند، زنده‌اند، زخم برداشته‌اند یا ... همین پرسش‌ها بود که ذهنش را درگیر کرده بود، عکس‌ها را که مرور می‌کرد، دوست داشت بداند پسربچه‌ای که رو به دوربین لبخند زده، حالا کجاست؟ چند سال دارد و چه می‌کند؟ (اینجا)

کار سختی بود، خودش هم می‌دانست، اما از 8 سال عکاسی در روزهای سخت و طاقت‌فرسای جنگ که سخت‌تر نبود، به همین خاطر آستین بالا زد و راه افتاد تا پروژه‌ی جستجوی یک عکاس پس از 30 سال آغاز شود. (اینجا)

اوایل کار خیلی‌ها فکر نمی‌کردند که چنین طرح و ایده‌ای به سرانجامی درخور برسد، اما در کمال شگفتی کاربران خبرآنلاین، نخستین نفر را شناسایی کردند (اینجا) ، خوشحال شده بود، آدرس که مشخص شد از همیشه سرحال‌تر بود، برای رفتن به دیدار کسی سال‌ها پیش دست تقدیر باعث شده بود تا در قاب دوربین سعید صادقی قرار بگیرد و لحظه‌ای از لحظات زندگی‌اش جاودانه شود. اما او حالا نبود و فقط خانواده اش بودند با داغی که هنوز تازه بود.

کامنت‌های کاربران نفر بعدی را معرفی کرد، تلفن زنگ خورد و معلوم شد که بازهم یک نفر دیگر شناسایی‌شده و ... مخاطبان خبرآنلاین‌ هم پیگیر ماجرا بودند و درباره این کار اظهار نظر می‌کردند (اینجا)

سعید صادقی مثل همان وقت‌ها شده بود، جوان و پرانرژی، عکس‌های قدیمی را چاپ می‌کرد، بلیت می‌گرفت، یک روز بندرعباس بود و یک روز خرمشهر، تهران نیامده دوباره شال و کلاه می‌کرد و راه می‌افتاد تا برود برسد به زاهدان، جایی که یکی از همان آدم‌ها منتظرش بود.

کار جذاب شده بود، پیدا کردن آدم‌ها کشف یک نفر وسط یک صحنه و ... صادقی تجهیزات خاصی نداشت، اما شور و شوق داشت، با یک دوربین معمولی ساده، دیروز و امروز آدم‌ها را به هم پیوند می‌زد، محیط عکس‌ را انتخاب می‌کرد، از یک نفر در کارگاهش عکس می‌گرفت، یک نفر دیگر را می‌برد بهشت‌زهرا و ترجیح می‌داد خانواده نفر بعدی همه باهم در عکس حاضر شوند. (اینجا)

در کنارش اگر بودیم که روایت این دیدار را می‌نوشتیم، اگر نبودیم، راوی خودش بود، با فیلم‌ها و عکس‌ها و فایل‌های صوتی که برایمان می‌آورد و هر بار هم کلی خجالتمان می‌داد.

روایت‌ها اما تکان‌دهنده بودند، آدم‌های بی‌ادعای دیروز، امروز بی‌ادعاتر شده بودند، چرخ‌ زندگی‌ خیلی‌هایشان به‌سختی می‌چرخید و...

تعداد آدم‌ها که زیاد شد، انتشار عکس‌ها را گذاشتیم کنار، سفرهای سعید صادقی بیشتر شد و قرار شد منتظر بمانیم تا یک دوره کار به پایان برسد. از اواسط کار ماجرا برای خیلی‌ها جذاب شد، آدم‌های مختلفی آمدند وسط سعی کردند این جستجو را به تصویر بکشند تا مستندتر شود.

 حالا سعید صادقی 20 نفر از آدم‌های دیروز را پیداکرده و امروزشان را به تصویر کشیده، او می‌خواهد بازهم این کار را ادامه بدهد، بازهم جستجو کند و بازهم آدم‌هایی را پیدا کند که زمانی مقابل دوربینش قرارگرفته بودند.

از امروز به بعد هم روایت عکس‌ها و آدم‌هایی را که در این گزارش دیدید خواهیم نوشت و هم عکس‌های جدیدی از او منتشر می‌کنیم تا به همراهی شما بازهم چهره‌ای شناخته شود. بخش دوم ماجرا تازه آغازشده، ما و شما همراه این عکاس می‌شویم تا ببینیم آخر این کار به کجا می‌رسد؟

5757

کد N834148

وبگردی