باشگاه خبرنگاران جوان: چهلوهفت روز گذشت و درنهایت خواهر لیدا کاوه به تماس خبرنگاران پاسخ داد و از ماجرای ٨ روز ناپدید شدن خواهرش گفت. ماجرایی که حاشیههای زیادی را به همراه داشت و این دختر ورزشکار و دوچرخهسوار را به دردسرهای عجیبی انداخت.
دختر جوانی که چندین روز همه جا و همه مردم به دنبالش بودند. عکسهایش در رسانهها و فضای مجازی دست به دست میچرخید. مردم بسیج شده بودند که سرنخی از این دختر جوان به دست آید. درنهایت شامگاه هشتم تیرماه لیدا در پارکی در مرزداران به حالت نیمه بیهوش پیدا شد. روز نهم تیرماه خبر خوب به سرعت منتشر شد. لیدا زنده است و او را به بیمارستان بردهاند. اما این پایان ماجرا نبود. دردسرهای لیدا بعد از پیدا شدنش همچنان ادامه داشت. هیچکس نمیدانست این دختر چرا گمشده بود و چرا پیدا شد. حرفهای لیدا و بیان آنچه در آن ٨ روز دیده بود، باعث شد بگویند این دختر جوان تعادل روحی و روانی ندارد. لیدا میگفت مرا دزدیدند، چون میخواستند قلبم را به شخص دیگری پیوند بدهند. همین جملات کوتاه حاشیههای زیادی برای لیدا درست کرد. تا اینکه درنهایت خواهر لیدا کاوه، صبح دیروز ماجرای چند روز ناپدید شدن این دختر را روایت کرد و از جزییاتی گفت که هیچگاه از آن صحبت نکرده بودند. او از دردهایی که خواهرش در این دو ماه کشیده بود گفت.
در ابتدا بگویید حال خواهرتان بهتر شده است؟
الان نسبت به دو سه هفته قبل بهتر شده است. میتواند کمی راه برود. عضلات پاهایش تحلیل رفته بود و نمیتوانست راه برود. رودههایش خشک شده بود از بس به او غذا نداده بودند. تا حدی که تا چند روز اول وقتی به او غذا میدادیم حالش بد میشد و دوباره مجبور میشدیم او را به بیمارستان ببریم. الان خدارو شکر کمی بهتر شده است. البته از نظر جسمی بهتر شده، ولی روحش همچنان آزرده است. حال روحی خوبی ندارد و مرتب گریه میکند.
وقتی خواهرتان پیدا شد، صحبتهای زیادی دربارهاش مطرح شد، تا چه حد این صحبتها را قبول دارید؟
هیچکدام از حرفهایی که در مورد خواهرم بعد از پیدا شدنش زدند را قبول ندارم. آن حرفها از روی انصاف نبود. خواهر من یک ورزشکار بود. درست است که در هیچ فدراسیونی نبود، اما برای دل خودش دوچرخه سواری میکرد. مثل خود من که برای دل خودم اسکی میکنم. اما وقتی خواهرم پیدا شد، کلی شایعه برایش درست کردند. گفتند تعادل روحی و روانی ندارد و حرفهایی که میزند مستند نیست. گفتند اعتیاد دارد. گفتند برای جذب فالوور این حرفها را زده است. در صورتیکه هیچکدام از این حرفها اصلا منطقی پشتش ندارد. اگر خواهرم تعادل روحی و روانی نداشت، من که با او زندگی میکنم باید این را میدانستم و اگر میدانستم چرا باید ماجرای ناپدید شدنش را آن طور مطرح کنم؛ و اگر تعادل روحی نداشت پزشک بیمارستان هم این موضوع را تأیید میکرد.
در صورتیکه هم روانپزشک بیمارستان و هم روانشناسان پزشکی قانونی خواهرم را معاینه کردند و این موضوع تایید نشد. اگر خواهرم تعادل نداشت همانجا پرونده بسته میشد. در مورد اعتیادش هم باید بگویم پزشک تأیید کرد که هیچ ماده مخدری در خونش پیدا نشده است. خواهر من هیچ وقت اعتیاد نداشت و حتی در این مدت هم به او هیچ موادی تزریق نکرده بودند. لیدا ورزشکار بود و حتی اگر اعتیاد هم داشت من بهعنوان خواهرش باید این موضوع را میدانستم. پزشکی قانونی هم این موضوع را کاملا رد کرد و تأیید داشت که هیچ ماده مخدری در خونش وجود ندارد و در خونش فقط مواد خواب آور وجود داشته است. ولی همه این حرفها را زدند و خواهرم را بیشتر از قبل آزردند. حتی وقتی او را در پارک پیدا کردند و اورژانس بالای سرش آمد، به خواهرم گفتند یک معتاد است. لیدا از این حرفها بیشتر دل شکسته شده و فقط اشک میریزد. این حرفها زندگی ما را نابود کرد.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است