۲۶ فوریه سال ۱۸۸۵ ـ سلب حق دفاع ملی از ملل دیگر ـ آیا برای این ملل تنها چین باقی مانده است؟

۱۲۰سال پس از تقسیم آفریقا میان اروپاییان در کنگره برلن مرکب سران دولتهای اروپای غربی ، که این کنگره در جلسه ۲۶ فوریه سال ۱۸۸۵ خود تصمیم به بخشیدن نیجریه به انگلستان و کنگو …

۱۲۰سال پس از تقسیم آفریقا میان اروپاییان در کنگره برلن مرکب سران دولتهای اروپای غربی ، که این کنگره در جلسه ۲۶ فوریه سال ۱۸۸۵ خود تصمیم به بخشیدن نیجریه به انگلستان و کنگو به بلژیک و قطعه ـ قطعه کردن چین را درست بسان گوشت قربانی گرفت، غرب که دیگر قدرتی فعال بر سر راه خود نمی بیند، به صورتی دیگر به همان سیاست باز گشته است که البته هیچگاه از آن دست نکشیده بود و وضعیت تازه از دید و بازدیدها و گفت و گو های هفته گذشته در اروپا (پنج روز منتهی به ۲۴ فوریه ۲۰۰۵) استنباط شده است. این سیاست را اروپاییان از قرن ۱۵ که پس از فراگرفتن ساخت باروت و قطب نما از چینی ها، به دریانوردی در آبهای دور دست دست زده و سرزمین های بدون دفاع (تفنگ و توپ) را به استعمار گرفته بودند آغاز شده بود. از مذاکرات اروپا و خواستهای جورج بوش از ولادیمیر پوتین در مذاکرات ۱۵۰ دقیقه ای ۲۴ فوریه در براتیسلاوا چنین بر می آید که این بار غربی ها نمی خواهند که در بقیه جهان، ملل دیگر توان دفاع از حاکمیت خود، وطن و منافع اش را داشته باشند که یک تکلیف ملی است.
غرب (ناتو و اتحادیه اروپا) این بار بر منع کشورهای دیگر از داشتن سلاح اتمی که حربه ای بازدارنده است، موارد تازه افزوده است که عبارتند از: منع گسترش تکنولوژی تولید موشک و افتادن این فنون به دست کشورهای مورد نظر ( دارای نفت و مواد خام و نیز بازار برای مصنوعات) و فروش و صادرات موشکهای ضدهوایی (پرتاب از روی شانه). می دانیم که تا کنون بیش از یک میلیون دستگاه از این موشکهای شانه ای در سراسر جهان توزیع شده است.
اگر وضعیت به همین صورت پیش برود، ممکن است فردا توزع تانک و توپ هم در شمار سلاحهای ممنوعه قرار گیرد و از آن پس هر گونه اسلحه سنگین در انحصار کشورهای انگشت شمار باشد و در نتیجه، استثمار و آقایی امری دائمی بشود، مگر این که ملتها همت کنند و خودشان به هر بها، آنها را بسازند.
بوش از پوتین همین ها را خواسته بود که پاسخ دو پهلو شنیده بود. پاسخهای پوتین به پرسشهایی که در مصاحبه مشترک با بوش از او شد نشان می دهد که شخص وی تمایل بیشتری به پیوستن به جناح غرب دارد تا قرار گرفتن در کنار کشورهای هدف تضعیف و استثمار، البته کرملین تنها پوتین نیست و مصاحبه ها ظاهر قضیه را منعکس می کند.
این بار حربه جناح غرب در تحکیم جای پای خود در کشورهای «مورد نظر»، دمکراسی و آزادی مطبوعات و فعالیت های سیاسی است که بوش در مصاحبه مشترک با پوتین آن را به این شرح بیان داشت: دمکراسی نیرومند، تحمل مخالفان سیاسی، آزادی مطبوعات، حفظ حقوق اقلیت ها.
تجربه نشان داده است که منظور از مطبوعات آزاد؛ رسانه هایی است که وسیعا مطالب دستگاههای خبری غرب (استکبار) را منتقل می کنند. غرب از اوایل قرن گذشته کنترل خبر رسانی را در جهان به دست داشته است و پیروزی هایش هم به اتکاء همین عامل بوده است. با این وسائل زمینه اجرای هر سیاستی را می شود فراهم ساخت و هر حقیقتی را کتمان و یا تحریف کرد. امپراتوری خبری که واضح است چگونه اداره می شوند صدای دولتمردان و سیاستمداران و اصحاب نظر در غرب را به گوش ملل دیگر می رسانند و مردم عادی در غرب از صدا، ناله ها و نظرات ملل دیگر تماما آگاه نمی شوند تا همراه و شریک غم آنان شوند.
یک انتقاد بوش از پوتین هم همین بود که چرا رسانه های مستقل را محدود کرده و او پاسخ داده بود که آنها صدای ثروتمندان و خارجیان بودند و به طبقه مشخصی تعلق داشتند نه مردم و ژورنالیسم حرفه ای.
اگر پوتین آن طور که از حرفهای آشگار (رسمی) او استنباط شده است بخواهد با اروپای غربی باشد، برای ملل دیگر تنها چین باقی می ماند.