خاطره حسین آقای مکانیک از سهراب سپهری

همواره برای شهروندان این پرسش مطرح است که چرا خیابان‌های تهران، کمتر به نام چهره‌های شاخص فرهنگ و ادب و هنر معاصر نامگذاری شده است. پنجشنبه شب در مراسمی که در خانه هنرمندان برگزار شد، اعلام شد که قرار است بزودی یکی از خیابان‌های تهران به نام سهراب سپهری، شاعر و نقاش پرآوازه کشورمان نامگذاری شود.

همواره برای شهروندان این پرسش مطرح است که چرا خیابان‌های تهران، کمتر به نام چهره‌های شاخص فرهنگ و ادب و هنر معاصر نامگذاری شده است. پنجشنبه شب در مراسمی که در خانه هنرمندان برگزار شد، اعلام شد که قرار است بزودی یکی از خیابان‌های تهران به نام سهراب سپهری، شاعر و نقاش پرآوازه کشورمان نامگذاری شود.

این مطلب را مجید سرسنگی، مدیرعامل خانه هنرمندان اعلام کرد و گفت با نامه نگاری به شهردار تهران، قرار است بزودی خیابانی در تهران به نام سهراب سپهری نامگذاری شود که این پیشنهاد از سوی شهردار تهران پذیرفته شده و به کمیته نامگذاری اماکن تهران سپرده شده است تا خیابان و مکان مورد نظر را در تهران و در شأن خالق «صدای پای آب» و «هشت کتاب» آماده کنند.

در این مراسم جز اعلام این خبر، حرف های خواندنی و خاطره های شنیدنی زیادی هم از سوی دوستان سهراب مطرح شد، مثلا پرویز کلانتری نقاش پرآوازه که سال ها سابقه دوستی با سهراب را داشته است، گفت: سهراب بسیار فروتن و مستقل بود.

دوست نداشت خودنمایی کند. یادم هست نمایشگاه نقاشی هایش را در گالری سیحون گذاشته بود و مدیر گالری از او خواسته بود که حتما در شب افتتاحیه به گالری بیاید؛ چراکه فرح پهلوی می خواست به افتتاحیه بیاید، اما او در آن افتتاحیه که شاید هر نقاشی برای خودنمایی آرزویش را داشت، هیچ گاه حضور نیافت.

حتما می دانید که این روزها که فروش آثار هنری رونقی نسبی در اقتصاد هنر پیدا کرده، تابلوهای سهراب خوب می فروشد.

مثلا در بیشتر نمایشگاه هایی که به نمایش و فروش آثار تجسمی اختصاص دارد یا در حراجی های بزرگی مانند حراج تهران، آثار سهراب معمولا یکه تاز بی بدیل بازار هنر است؛ آن هم با رقم هایی چندصد میلیون تومانی، حالا این پیش زمینه را در ذهن داشته باشید و به این توجه کنید که پرویز تناولی آن را نقل کرده است: «سهراب ماشین بزرگ لندرور خود را به تعمیرگاه برده بود، تعمیرکار ماشین را نگاه کرد و اندام ظریف سهراب را دید.

از او پرسید شغل شما چیست؟ سهراب گفت نقاشم. تعمیرکار گفت نقاش ساختمان؟ سهراب گفت نه، منظره نقاشی می کنم. تعمیرکار از او خواست که یکی از آثارش را به او یادگاری بدهد و سهراب هم در کمال فروتنی، یکی از آثارش را فردا برای حسین آقای مکانیک برد.

او بیرون از این سودها و زیان ها زندگی می کرد و حالا می بینید که آثار او در این حراجی ها به چه قیمت هایی مبادله می شود که اگر خودش در این حراجی ها بود، قطعا می گفت: «دل خوش سیری چند؟».

سجاد روشنی