این حُزنِ زیبا

تماشای «برف روی کاج‌ها»

در زندگی همه‌مان جملات، دیالوگ‌ها یا سکانس‌هایی هستند که مثل پُتک بر سرمان فرو می‌آیند و همچون موتیف در همه لحظات پس از آن، در ذهنمان مرور می‌شوند و اتفاق‌های مختلف اصلا انگار به این سبب می‌افتند تا هر چه بیشتر به حقیقت همان جمله، دیالوگ یا سکانس ایمان بیاوریم. اخیرا در پیشانی‌نوشت «استانبول» اورهان پاموک، یکی از همین دست جملات را خواندم: «زیبایی هر منظره در حُزن آن نهفته است.» درست مثل آخرین سکانس «برف روی کاج‌ها» به کارگردانی پیمان معادی.کلوزآپی سیاه‌سفید می‌بینیم از شاخه‌هایی که انبوه برف روی آنها، انگار «ابتدای ویرانیست»* و حزن این سکانس، که با چفت و بست دقیق کارگردان نماینده‌ای از حزن جاری در تمام لحظات فیلم هم هست، با استناد به همان جمله عجیبی که بالاتر هم گفتم، فیلم را آنچنان زیبا کرده که اگر فیلم را تماشا کنید، تا ساعت‌ها و شاید روزها دیالوگ‌ها و سکانس‌هایش دست از سرتان برنخواهد داشت.
فرقی هم نمی‌کند که تا چه حد با «رویا»ی این فیلم (که مهناز افشار با ایفای نقش این شخصیت برگ تازه‌ای از توانمندی‌هایش در بازیگری را رو کرده) همذات‌پنداری کنید. حتی اگر مثل نگارنده این سطور با «نسیم» قصه هم‌نسل باشید و نه ازدواجی را تجربه کرده باشید و نه تصویری دقیق از جدایی در تجارب زیسته‌تان یافت شود، باز هم نمی‌توانید انکار کنید که این فیلم انگار قصه خود شماست... قصه خود ماست. مایی که بیهوا دروغ می‌گوییم و دروغ‌گفتن برایمان تبدیل به امری روزمره شده. عجیب هم نیست که یک روز اگر روابطمان از هم فروپاشیده شد، فلش‌بک بزنیم و کرورکرور دروغ‌هایی که گفته و شنیده‌ایم را مسبب همه ویرانی‌ها ببینیم.شرط می‌بندم از همان کودکی از اینکه نباید فریفت و باید زندگی راستین داشت و دروغگو دشمن خداست و چنین و چنان، زیاد در گوشمان خوانده‌اند، اما کو گوش شنوا؟ باید ایمان بیاوریم که حزن درست همین‌جاست که زیبا می‌شود.
جایی که همه‌مان بپذیریم، حرف و شعار قرار نیست چیزی از ویرانی اخلاق روزمره‌مان که بدجور با دروغ درآمیخته کم کند، بلکه وجود درام‌هایی هوشمندانه و دقیق همچون همین «برف روی کاج‌ها» چاره‌مان هستند... نمی‌توان انکار کرد که وقتی یک سناریست کاربلد چون «پیمان معادی» تکه‌های پازل چنین فیلمی را اینچنین زیرکانه با تم دروغ کنار هم می‌نشاند، حتی اگر از تماشایش محزون شویم، بی‌ادعایی‌اش ما را به ماهیت «دروغ در فروپاشی روابط»مان سوق نخواهد داد. چرا که سکانس‌ها و دیالوگ‌هایش همان پتک‌هایی هستند که بر سرمان فرو می‌آیند و تا روزها تنهایمان نخواهند گذاشت.

عسل عباسیان
*اشاره به «در کوچه باد می‌آید، این ابتدای ویرانیست.» سروده فروغ فرخزاد