نگاهی به ویژگی های بنیادین فاشیسم

فاشیسم شگفت انگیزترین پدیده سیاسی نیمه اول قرن بیستم بود. فاشیسم به عنوان یک جلوه سیاسی، تمامی بحران های تاریخ اروپا را با خود به همراه داشت، بی رحمی های یک دوره جنگ فراگیر، …

فاشیسم شگفت انگیزترین پدیده سیاسی نیمه اول قرن بیستم بود. فاشیسم به عنوان یک جلوه سیاسی، تمامی بحران های تاریخ اروپا را با خود به همراه داشت، بی رحمی های یک دوره جنگ فراگیر، بحران های اقتصادی ناامید کننده، ناسازگاری طبقات هراسان از انقلاب اجتماعی و بدبختی های سیاسی. نومیدی و یاس توده ها راهنمای شناخت فاشیسم است. نه "شورش
توده ها" نه "پیروزی تبلیغات واهی" بلکه نومیدی کامل که نتیجه ناتوانی و فروپاشی نظام کهن و نبود یک نظام جدید بود به فاشیسم انجامید.‏
ظهور فاشیسم در دهه ۲۰ و ۳۰ قرن بیستم با وقایعی در ارتباط بود، وقایعی نظیر جنگ جهانی اول، ناآرامی های پس از جنگ، انقلاب بلشویکی و رکود بزرگ. بسیاری از نویسندگان با مشاهده رابطه مشابهی میان پیروزی نازیسم و سال هایی که رکود آلمان را فرا گرفته بود به این نتیجه رسیدند که فاشیسم را با بحرانی که در اقتصاد سرمایه داری اروپا روی داده بود مربوط بدانند.
فاشیسم انقلابی است که تمامی مفاهیمی را که تمدن اروپا بر پایه آن استوار است تهدید می کند و ریشه در تحولات اروپا دارد. فاشیسم سنت های اروپایی را نفی می کند و در این میان نفی یک سنت اهمیت ویژه ای دارد. فاشیسم لزوم توجیه نظم سیاسی و اجتماعی و اقتدار ناشی از آن را به مثابه ابزار سودمندی برای افراد زیر دست خود رد می کند. هیچ یک از دیگر مفاهیم و یا اندیشه های گذشته اروپا به اندازه "توجیه قدرت" از جانب فاشیسم مورد تمسخر قرار نگرفته است.
فاشیسم با آزادی مخالفت می کند و همه آزادی ها را از بین می‌برد لزوماً از اجرای وظیفه ای که بر عهده دارد سرچشمه می‌گیرد. از آنجا که فاشیسم نتیجه فقدان نوعی قلمرو فعالیت انسانی است که در آن آزادی جایی برای طرح داشته باشد، از این رو جوهر جدیدی که فاشیسم می کوشد به جامعه بدهد لزوماً باید جوهری مغایر با آزادی از یک جامعه غیر آزاد باشد. بر همین اساس تمامی آزادی باید در برابر هدف جدید که مغایر با آزادی است و نیل بدان مستلزم زور و فرمانبرداری همه جانبه است، خصمانه جلوه داده شود. به این ترتیب، فاشیسم به علت ماهیت ویژه اش باید همه اصول، مفاهیم و باورهای انسانی را انکار کند.
به طور کلی سه نظریه در مورد ماهیت فاشیسم ارائه شده است که عبارتند از:
۱) فاشیسم طغیان کینه توزانه وحشیگری و قساوت ابتدایی است.
۲) فاشیسم، کوشش توأم با موفقیت نهایی و اجتناب ناپذیر سوسیالیسم است.
۳) فاشیسم، نتیجه تبلیغات واهی و کاملا ماهرانه بر روی توده های ساده لوح و پست ترین غرایز آنان است.
در نظر گرفتن هر یک از این نظریات به عنوان تبیینی از ماهیت و علل توتالیتاریانیسم، بیهوده خواهد بود. در اینکه فاشیسم در قساوت و بی‌رحمی گوی سبقت را ربود و زندگی و آزادی فردی را پایمال کرد، جای تردید نیست. کسی که به خیر و شر معتقد است، همین مسئله به تنهایی برای وی کافی است که فاشیسم را در کلیت آن محکوم کند. اما چنین نگرشی، هیچ چیز را توضیح نمی دهد. قساوت و بی‌رحمی، به خودی خود، علائمی هستند که نشان می دهند فاشیسم، انقلابی است مانند همه انقلاب ها که زندگی عادی روزمره انسان ها را از هم می گسلد و به غرایز سبعانه آنان که بر آن سرپوش گذارده شده بود، مجال بروز می دهد. قساوت، بی‌رحمی و خونریزی، از ویژگی های فاشیسم است.
فاشیسم در عصر حاکمیت خود، توده های وسیعی را به حرکت در آورد، نهادهای قدرتمندی ایجاد کرد و لشکرهای شکست ناپذیری را بسیج نمود. اما در حال حاضر از فاشیسم تنها چند حزب سیاسی به جا مانده که در حاشیه روزگار می گذرانند و بقایای متروک ساخت های فاشیستی در اسپانیا و مبارزان گردان‌های شکست خورده ای که در آب جو فروشی ها با مرگ دست و پنجه نرم می کنند.

رضا سلطانی