حکایت

روزی محتشم کاشانی به دیدن پدر حکیم شفایی می رود. حکیم که از کودکی در سرودن شعر مهارت داشت شعری از خویش برای محتشم می خواند. محتشم می گوید: اشعارش مثل گرمک اصفهان است که به ندرت …

روزی محتشم کاشانی به دیدن پدر حکیم شفایی می رود.
حکیم که از کودکی در سرودن شعر مهارت داشت شعری از خویش برای محتشم می خواند.
محتشم می گوید: اشعارش مثل گرمک اصفهان است که به ندرت شیرین در می آید.
شفایی جواب داد: الحمدلله که مثل گرمک کاشان نیست که هیچ شیرین درنمی آید!