امروز با سعدی ـ دوشنبه ۲۳ خرداد

گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش نگردم ار تو و گر خود فدا کنم سر خویش تو دانی، ار بنوازی و گر بیندازی چنانکه در دلت آید به رأی انور خویش نظر به جانب ما گرچه منت است و ثواب غلام خویش …

گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش
نگردم ار تو و گر خود فدا کنم سر خویش
تو دانی، ار بنوازی و گر بیندازی
چنانکه در دلت آید به رأی انور خویش
نظر به جانب ما گرچه منت است و ثواب
غلام خویش همی پروری و چاکر خویش
اگر برابر خویشم به حکم نگذاری
خیال روی تو نگذارم از برابر خویش
مرا نصیحت بیگانه منفعت نکند
که راضیم که قفا بینم از ستمگر خویش
حدیث صبر من از روی تو همان مثل است
که صبر طفلِ به شیر از کنارِ مادر خویش
رواست، گر همه خلق از نظر بیندازی
که هیچ خلق نبینی به حسن و منظر خویش
به عشق روی تو گفتم که جان برافشانم
دگر به شرم در افتادم از محقّر خویش
تو سر به صحبت سعدی در آوردی؟ هیهات
زهی خیال که من کرده‌ام مصوّر خویش
چه بر سر آید از این شوق غالبم، دانی؟
همانچه مورچه را بر سر آمد از پر خویش