امروز با سعدی ـ دوشنبه ۲۹ فروردین

ما بی‌تو به دل برنزدیم آب صبوری چون سنگدلان دل بنهادیم به‌دوری بعد از تو که در چشم من آید که به‌چشم گویی همه عالم ظلمات است و تو نوری خلقی به تو مشتاق و جهانی به تو روشن ما از تو …

ما بی‌تو به دل برنزدیم آب صبوری
چون سنگدلان دل بنهادیم به‌دوری
بعد از تو که در چشم من آید که به‌چشم
گویی همه عالم ظلمات است و تو نوری
خلقی به تو مشتاق و جهانی به تو روشن
ما از تو گریزان و تو از خلق نفوری
جز خط دلاویز تو بر طرف بناگوش
سبزه نشنیدم که دمد برگل سوری
در باغ رو، ای سرو خرامان که خلایق
گویند: مگر باغ بهشت است و تو حوری
روی تو نه رویی است کزو صبر توان کرد
لیکن چه کنم، گر نکنم صبر ضروری؟
سعدی به جفا دست امید از تو ندارد
هم جور تو بهتر که ز روی تو صبوری