امروز با سعدی

آه اگر دست دل من به تمنا نرسد یا دل از چنبر عشق تو به من وا نرسد غم هجران به سویت تر از ین قسمت کن کاین همه درد بجانِ منِ تنها نرسد سروِ بالای منا، گر به چمن برگذری سرو بالای تو را …

آه اگر دست دل من به تمنا نرسد
یا دل از چنبر عشق تو به من وا نرسد
غم هجران به سویت تر از ین قسمت کن
کاین همه درد بجانِ منِ تنها نرسد
سروِ بالای منا، گر به چمن برگذری
سرو بالای تو را سرو به بالا نرسد
چون تویی را چو منی در نظر آید؟ هیهات
که قیامت رسد این رشته به هم یا نرسد
ز آسمان بگذرم ار بر منت افند نظری
ذره تا مهر نبیند، به ثریا نرسد
بر سر خوانِ لبت دست چو من درویشی
بگدایی رسد آخر، چو به یغما نرسد
ابر چشمانم اگر قطره چنین خواهد ریخت
بوالعجب دارم، اگر سیل به دریا نرسد
هجر بپسندم اگر وصل میسر نشود
خار بردارم اگر دست به خرما نرسد
سعدیا، کنگره وصل بلند است و هر آنک
پای بر سر ننهد، دست وی آنجا نرسد