درباره رمان «چهل سالگی»

میلان کوندرا در یکی از مقالات خود با اشاره به نظریات هنری فیلدینگ در باب رمان، توضیح می‌دهد که چگونه با فاصله گرفتن از ساختارهای کلاسیک، رمان‌نویس با خلق اثر خود جنبه‌های …

میلان کوندرا در یکی از مقالات خود با اشاره به نظریات هنری فیلدینگ در باب رمان، توضیح می‌دهد که چگونه با فاصله گرفتن از ساختارهای کلاسیک، رمان‌نویس با خلق اثر خود جنبه‌های شگفت‌انگیزی از «طبیعت انسان» را به نمایش می‌گذارد. جنبه‌هایی از طبیعت انسان که غالبا پوشیده و پنهان باقی می‌ماند. به این ترتیب است که رمان در مفهوم مدرن آن عاری از جنبه‌های سرگرم‌کننده و پندآموز می‌شود و به «کنکاشی سریع و واقع‌بینانه در جوهر حقیقی» انسان و پدیده‌ها بدل می‌شود. رمان «چهل سالگی» هم با چنین نگرشی، ضمن داشتن داستانی جذاب که محتوای آن عشق است، می‌کوشد تا به پرداختی تحلیل‌گونه از شخصیت‌ها و به خصوص شخصیت بحران‌زده آلاله دست یابد. در «چهل سالگی» با شخصیت زنی روبه‌رو هستیم که در حال گذر از مرز جوانی به میانسالی است.
این زن به لحاظ درونی، سرگشته و آشفته و به لحاظ شخصیتی متزلزل و مردد است. داستان با خواب آشفته‌ و نمادین این زن آغاز می‌شود. آغازی که به زعم من، به خوبی خواننده را در فضای داستان قرار می‌دهد و با حال و هوای آلاله درگیر می‌نماید.
در همان آغاز درمی‌یابیم که آلاله گم‌گشته‌ای دارد. گم‌گشته او چیست؟ آلاله خودش را فراموش کرده است؟ یا بخشی از وجودش را در مرحله‌ای از زندگی گم کرده است و با این خواب، قرار است بیدار شود؟
رویای ابتدای داستان، به ما می‌گوید که آلاله، در حقیقت دوست داشتن و عشق به خود را فراموش کرده است و از این روست که عشق در زندگی او به عنصری غایب و حسرت‌آلود بدل شده و باز از همین روست که تحول اساسی این زن، محور اصلی رمان است.
این خواب نمادین، عصاره‌ای از مضمون و درونمایه کل اثر را نیز دربردارد؛ شروعی که در اوج است.
اما گره‌افکنی حقیقی از لحظه ورود «هرمز» به روایت صورت می‌گیرد که آلاله را در موقعیتی ویژه قرار می‌دهد. شاید به نظر برسد که این ورود و بازگشت هرمز است که آلاله را با تردیدهایش روبه‌رو می‌کند.
اما در واقع، وجود همان تردیدهاست که مجوز بازگشت هرمز به زندگی آلاله است. به این ترتیب آلاله در موقعیتی قرار می‌گیرد که موجب بازنمایاندن همه تردیدها و بحران‌های درونی‌اش می‌شود.
به نظر می‌رسد که همه چیز در رمان «چهل سالگی» سر جای خود قرار دارد، جز انفعال شدید آلاله و تلاش بی‌اندازه آدم‌هایی که دور و بر او هستند و بی‌آنکه بدانند در حال کمک به او. از این رو، تنهایی و فقدان عشق در آلاله چندان باورپذیر و منطبق بر منطق روابط میان شخصیت‌ها نیست یا اگر هم باشد، مصداق عینی و بیرونی ندارد و فقط در ذهن آلاله اتفاق می‌افتد. از این منظر، ایراداتی به شخصیت‌پردازی در رمان «چهل سالگی» وارد است و این ضعف گاه تا به آنجا پیش می‌رود که بافاصله‌گرفتن از متر و معیارهای واقعی، به نوع رابطه بین شخصیت‌ها، رنگ و بویی سانتی‌مانتال می‌بخشد.
یک نکته هم خوب است درباره این رمان گفته شود و آن تلفیق صدا، موسیقی و تصویر در اثر است که هم‌خوانی شدیدی با داستان و حال و هوای شخصیت‌ها دارد؛ چیزی که در یک اثر ادبی، می‌تواند نشانه توانایی بالای نویسنده در بهره‌گیری به‌جا از توصیف باشد ضمن آنکه می‌تواند امتیازی باشد به نفع اقتباس ادبی - سینمایی.
و کوتاه سخن اینکه:
رمان «چهل سالگی» یک امتیاز بسیار مهم دارد؛ چیزی که شاید بتواند همه ضعف‌های کوچک آن را هم‌پوشانی کند و آن اینکه در توصیف تردیدها، آشفتگی‌ها و درگیری‌های درونی یک زن امروزی و در «کنکاش در جوهر حقیقی» ذهنیات و اعمال این زن بسیار موفق عمل کرده است.
رمان «چهل سالگی» اثر ناهید طباطبایی، اولین بار در تابستان ۱۳۷۹ توسط نشر چشمه منتشر شد و همزمان با اکران نسخه سینمایی آن، به چاپ ششم رسید.